واضح آرشیو وب فارسی:9 صبح: سیاسی > احزاب و تشکل ها - یکی از نکات جالبی که در عرصه سیاست در ایران دیده می شود پیری مفرط فعالان اصلی سیاسی و اجرایی است، آن هم در شرایطی که دنیا به دلایل متعددی در حال جوان گرایی است.به گزارش سایت خبری تحلیلی 9 صبح به نقل از اعتماد، عباس عبدی: کافی است که توجه کنیم نخست وزیر انگلیس، یا رهبران احزاب اروپایی و حتی امریکایی به نسبت گذشته جوان تر شده اند و بسیاری از آنان در میانسالی از سیاست رسمی بازنشسته می شوند. البته نه اینکه کنار بروند و هیچ کاری نکنند، بلکه در حاشیه سیاست رسمی قرار می گیرند و کمک می کنند، ولی در ایران چنین مساله ای نه در ساخت اجرایی و رسمی و نه حتی در میان احزاب و گروه ها و حتی در شرکت های خصوصی نیز دیده نمی شود. نه اینکه نیست، بلکه به یک قاعده تبدیل نشده است. جالب اینکه در دولت پیش هم هنگامی که خواستند جوانان را مثلا سر کار بیاورند، در مقام مشاور آوردند، در حالی که مشاوران معمولا افراد مسن تر هستند!! خب کار ما در همه امور معکوس است، این هم مثل بقیه. ممکن است پرسیده شود که دلیل این وضع چیست؟ چرا نه تنها جوان گرایی نمی کنیم، بلکه پیرمردان ما بعضا چند شغل دارند و حتی با انواع توجیهات در آن مشاغل قرار دارند، دریغ از اینکه لحظه ای شغل های گوناگون خود را ترک کنند. وقتی که خوب به وضع خود نگاه کنیم. چند علت برای توضیح این وضع می توان برشمرد. ١ـ افراد سالمند سیاسی برخلاف ادعاهایی که در مورد توانایی و صلاحیت خود دارند، به دلیل اصرار بر ادامه مدیریت خود، در یک چیز قطعا واجد صلاحیت نیستند و آن تربیت و آموزش افرادی است که توانسته باشند جای آنان را بگیرند. آنان گمان می کنند که خودشان با صلاحیت های ذاتی متولد شده اند و دیگر کسی را یارای جایگزینی آنان در انجام امور نیست. در حالی که این یک اشتباه فاحش است. آنان نه تنها نتوانسته اند افرادی را تربیت کنند و آموزش دهند که ادامه دهنده راه آنان باشند، بلکه در شکل دادن به ساختار مناسب به نحوی که عملکرد آن ساختار، مستقل از افراد باشد، نیز شکست خورده محسوب می شوند. ٢ـ مشکل دیگر فقدان اعتماد به نفس این افراد به خودشان و نیز عملکرد و ساختار معیوب شان است. آنان برخلاف آنچه به ظاهر می گویند و خود را یکه دوران می نامند، در عمل اعتماد به نفس کافی نسبت به عملکرد خود ندارند و ادامه آن را منوط به حضور بدون قید و شرط خود در رأس هر کاری می دانند. در واقع غرور کاذبی که از خود نشان می دهند، تعبیر دیگری از فقدان اعتماد به نفسی است که در خود سراغ ندارند. ٣ـ بدترین علت چنین رخدادی، حق آب و گل برای خود قایل شدن است. آنان گمان می کنند که مالک آن چیزی هستند که در دوره مدیریتی آنان ساخته شده است (بر فرض اینکه چنین چیزی ساخته شده باشد) آنان برای خود در این ساخته ها حق نسق یا حتی مالکیت قایل می شوند و نیز به نحوی گمان می کنند که اختیاردار آن هستند که به هر کس بخواهند بسپارند و به هر کس که خواستند نسپارند. در حالی که همه ما در هر موضع اجتماعی و عمومی که هستیم یک کارگزار و یک امانت دار باید باشیم و نه صاحب حق و مالک. نگاه آنان به امور و سیاست، نگاه سنتی است. نگاهی از بالا به مردم دارند و نه نگاهی از پایین. حتی اگر خیرخواه هم باشند، خود را در مقام مرشد اجرایی مردم یا مرشد اعضای گروه سیاسی می بینند و نه در مقام یک فرد کارگزار و پاسخگو. اخیرا وزیر راه و شهرسازی نکته ای را گفت که کمتر انعکاس یافت. اینکه وی مخالف ایده تکریم ارباب رجوع است. این ایده خیرخواهانه ولی غیرمدرن است. مثل تکریم مهمان است. این ایده به آن معناست که دولت و کارمندش خود را صاحب خانه می داند و مردم و دیگران را مهمان و از منظر اخلاقی می خواهد آنان را تکریم کند. در حالی که در نظام مدرن چنین چیزی وجود ندارد. کارگزار باید ادای وظیفه کند و نه تکریم که موضوعی اخلاقی و از باب احسان است و نه وظیفه. چنین نگاهی موجب می شود که صاحبان کرسی های سیاست خود را دایمی تلقی کنند. ٤ـ نکته بسیار مهم دیگری که کمتر به آن توجه می شود وجه دیگری از فقدان اعتماد به نفس در پیرسالاران است. یعنی آنان در بطن و ضمیر خود می دانند اگر کنار بروند شخصیت حقیقی آنان در برابر شخصیت حقوقی آنان رنگ می بازد و به حاشیه رانده شده و فراموش می شوند. این امر ناشی از موقعیت های رانتی مدیران است که وقتی در مصدر کاری قرار می گیرند اعتبار پیدا می کنند نه اینکه ذاتا افراد معتبری باشند و به دلیل آن اعتبار در مصدر کاری قرار گرفته باشند. مثلا وزرای خارجه در ایالات متحده وقتی کنار می روند در دانشگاه ها و مراکز تحقیقاتی حضور دارند و در شکل دادن به سیاست خارجی نقش دارند. بنابر این کنار رفتن از کار چیز مهمی برای آنان نیست؛ زیرا آنان با کنار رفتن نابود نمی شوند بلکه مرحله جدیدی از زندگی سیاسی را آغاز می کنند که جذاب هم هست. خیلی از وزرا و مقامات در آن کشورها خودشان استعفا می دهند بدون اینکه نیازی ببینند به هر قیمتی در وزارت بمانند. ولی اگر جامعه ای باشد که وزیر خارجه اش کنار رود و دیگر کسی نه از او یادداشتی ببیند و نه اظهارنظر مفیدی، معلوم است که با چنگ و دندان این پست را تا ٩٠ سالگی حفظ می کند و به هر خفتی باشد تن می دهد تا بماند زیرا کنار رفتن از این موقعیت حقوقی بادآورده و رانتی، به منزله پوچ و نابود شدن او خواهد بود. ٥ـ بدترین ویژگی که موجب پیرسالاری می شود، قایل شدن حق تربیت برای خود است. اینکه دیگران انسان های گمراهی هستند که باید به دست او هدایت شوند. در چنین موقعیتی هرچه سن و سال فرد مرشد و هدایت گر بالاتر باشد ارزشمندتر است، در حالی که مساله امروز سیاست انجام وظیفه قانونی و کارگزاری مردم است. تربیت اخلاقی و سیاسی مردم از خلال شیوه های دیگر انجام می شود و نه از طریق سیاست گذاری های رسمی. ٦ـ یکی دیگر از دلایل این وضع تصور نادرستی است که برخی افراد از حضور خود در انقلاب دارند. بسیاری از افرادی که در انقلاب شرکت داشتند در دوره جوانی از زندگی سیاسی بودند، لذا خود را صاحب و میراث دار انقلاب می دانند و چون در جوانی به پست و مقام رسیده اند، بیش از ٥٠ سال وقت دارند که این مسیر را حفظ کنند و در این مسیر دو یا سه نسل جوان را قربانی ادعاها و حضور خود می کنند و ناخواسته به آنان مجال حضور را نمی دهند. نتیجه این وضع خطیر است. جوانان در برابر این جریان واکنش منفی نشان می دهند و چون مجال حضور موثر در سیاست را پیدا نمی کنند، ناپخته و منفعل هم می شوند و ارزش و توان مدیریتی جامعه در مجموع نزول می کند و در سراشیبی قرار می گیرد. پیرسالاری از درد های مزمن جامعه ما است باید برای آن فکری کرد، پیش از آنکه دیر شود اگر تاکنون دیر نشده باشد.
شنبه ، ۱۶آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: 9 صبح]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]