واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: روزی بود و روزگاری بود. در سالهایی نه چندان خیلی دور کلمات و واژه ها معنی و مفهومی به کلی متفاوت از امروز داشتند. مثلاً کلمه ی بازار و بازاری معانی ای را به ذهن می آوردند که با معانی امروزین آن خیلی فرق داشت. خوب و بدش ـ که آیا آن روز احساس بهتری می آورد و یا امروز ـ با شما. آن قدر می دانم که تفاوت زیاد بود. بازار و بازاری ابتدا یک مکان مجتمع و مسقّف و سپس افرادی را با تیپ و شمایل و مهم تر از آن با سلسله ای از عقاید و افکار و ارزش های خاص را به ذهن می آورد که در کنار دیگر طبقات و تیپ های اجتماعی دارای هویتی تشخص زا و البته واجد وحدتی در مرام و مسلک و سلوک کسب و کار بود. آن چه در این میان مهم تر می نمود، تیپ بندی شخصیتی و مرامنامه ی شغلی ـ یعنی بازاری منشی ـ بود که البته این نکته برجسته تر و مهم تر از آن بود که آیا زیر همان سقف مشخص و مثلاً در محدوده ی سبزه میدان و خیام و عباس آباد و سیدنصرالدین و یا پیش و پس تر حجره گشوده باشد و یا اصولاً در گوشه ای دیگر از شهر. نقطه ی برجسته، هویت و شناسنامه ای بود که یک تیپ و طبقه ی مشخص و با تعهداتی آشکار و پذیرفته شده بر خود گرفته بودند و خود را بازاری نامور کرده بودند. محل و مکانش چندان محل کلام نبود. این تیپ در عقاید و افکار و نیز مرام و رفتار، اصولی داشت که به اصول کسب و تجارت و دقت و صرافت در سود و ضرر بازمی گشت. آن بازار، آن قدر تشخص و هویت داشت که مساجد درون آن، بعضاً محل نماز و جلوس روحانیانی در بالاترین تراز بود. مرجع بزرگ ساکن تهران، مرحوم آیت الله سیداحمد خوانساری نماز ظهر و عصر را در یکی از مساجد همین بازار به جای می آورد و لابد مراجعات و سئوالات و فقه و شریعتی با بازاریان داشت که مسجد بازار را برای نماز میان روز اختیار کرده بود! القصه، این ظاهر امر بود. بواطن امر که به قواعد کسب و کار و رعایت ها و صرافت ها برمی گشت نیز به اندازه همان ظواهر، چشمگیر و آشکار بود. مثلاً فرهنگ انصاف و حفظ حدود و ثغور اضافات درآمدها و شیب متعادل و قابل قبول سودها و نتیجتاً ندرت و کمیابی ورشکستگی ها و اموری از این قبیل. این ها توصیفاتی بود که لااقل در ظاهر کلام، فارغ از جهت گیری و ارزش گذاری و یا تعصب انگاری بیان شد ـ هر چند باطن کلام را نمی توان به زور پنهان کرد! ـ اما روزگار که دیگر شد، خیلی چیزها نیز دگرگون گشت. نام ها ماند اما مسلک و سلوک و مرام ها تغییراتی را به خود پذیرفت و بازار، هم مکانش دیگر شد و به دیگر جاها توسعه یافت و هم بازاری به آن تیپ و شمایل و راه و رسم، چندان وفادار نماند و در تحولاتی که مناسب و ملازم زمانه می نمود، تشخص دیگر و چه بسا هویتی مدرن تر یافت... و آرام آرام شد آنچه شد ... هویت نوین، ادبیات نوینی را به همراه خود آورد و ادبیات نو، حرکات و سکنات جدیدی را اقتضا می کرد. اگر مثلاً بازاری آن روزهای پیشین، به مفاد حدیثی پای بندی می کرد که: استر ذهبک و ذهابک و مذهبک؛ مال و مرام و مرکبت را به رخ مکش، و یا فی ا لمثل قناعت را در عین دارایی یک ارزش می شمرد و اموری از این دست را وجهه ی دقت قرار می داد، تو گویی بازاری امروز ـ در معنای اعم ـ اصلاً به بازار آمده است تا هر چه زودتر مفاد همان احادیث و یا سفارشات اخلاقی را نادیده بگیرد ـ چه بسا خود نیز نمی داند که در حال نادیده گرفتن و تفاضل است! ـ و این شد که در تغییر دو سناریو در یک صحنه، بازاری دیروز عاقلانه و مصلحت اندیشانه لب به سخن می گشود و اگر یک تومانش را دو ریال عرضه نمی کرد، لااقل دو ریال خود را به یک تومان نمی فروخت. ادبیاتش هم موقر و سنگین بود. اگر به کار بزرگی در تجارت دست می زد، اصرار داشت یا خود را پشت شریکانش پنهان کند و یا اصولاً آن کار را به جای بزرگ نمایی و به رخ کشیدن، در خفا به کاریزهای کار خیر و از این قبیل سرازیر کند. آنچه نگاشتم دورنمایی سطحی نگار و زودگذار از یک استحاله ی فرهنگی و تغییر بافت هویتی بود و به هیچ روی و به هیچ وجه مطلق نگاری و به یک چوب راندن نبود. نه قصد تطهیر مطلق گذشته را داشتم و نه چشم فروبستن بر ارزش های بر جای مانده ی دیروز در امروز. نه؛ یک گزاره ی گرافیکی بود از یک فرایند استحاله و تغییر. همان استحاله ای که نمادی از بازار معیوب را در قامت «نو به بازار رسیده ای» تصویر می کند که در پیشگاه قاضی، بخشی از اموال نجومی به تصاحب درآمده را پول خرد می نامد. این پول خردها به قیمت خردشدن و فروریختن چه بنیان هایی فراهم آمده است؟
چهارشنبه ، ۱۳آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]