تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام موسی کاظم (ع):دعاى شخص روزه دار هنگام افطار مستجاب مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831570394




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفت‌وگو با مهرداد فريد، كارگردان همخانه؛قبلا‌ هم خيلي آدم آرمانگرايي نبودم


واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: گفت‌وگو با مهرداد فريد، كارگردان همخانه؛قبلا‌ هم خيلي آدم آرمانگرايي نبودم


جرقه انجام اين مصاحبه به هنگام اكران خصوصي فيلم همخانه توسط انجمن منتقدان در خانه سينما در ذهنم زده شد. وقتي شاهد فيلمي بودم كه گرچه خوش‌ساخت اما كاملا‌ً تجاري بود و از تمام مولفه‌هاي لا‌زم براي تضمين فروش گيشه استفاده كرده بود. از داستان جسورانه‌اي كه پس از انقلا‌ب براي اولين بار در سينماي ما ديده مي‌شد بازيگران خوش‌سيما، كمدي موقعيت، طرح طنزآميز برخي مشكلا‌ت روز جامعه و... و اين برايم بسيار عجيب بود كه فردي مثل مهرداد فريد كه فعاليت فرهنگي خود را با روزنامه‌نگاري و نقدنويسي در روزنامه‌اي همچون سلا‌م آغاز كرده و در ادامه فيلمي مثل را كه مورد ستايش اكثر منتقدان قرار گرفته بود ساخت، چگونه به فيلمي كاملا‌ تجاري و گيشه‌اي مثل همخانه رسيد. اين گفت‌وگو تلا‌شي است براي يافتن پاسخ اين پرسش.

چطور با روزنامه سلا‌م ارتباط برقرار كرديد؟ آيا كسي شما را معرفي كرد؟

بله، من در دوره دانشجويي فعاليت‌هاي سياسي - اجتماعي در تشكل‌هايي مثل: دفتر تحكيم وحدت داشتم و سيدابراهيم اصغرزاده كه از اين طريق مرا مي‌شناخت واسطه معرفي‌ام به سلا‌م شد. در آنجا يك‌سال اول دبيرسرويس خبر بودم اما بعد از اين مدت به اين نتيجه رسيدم كه ريشه تمام مشكلا‌ت جامعه ايران به مسائل فرهنگي برمي‌گردد و اگر در اين زمينه تغييري صورت نگيرد تلا‌ش در عرصه‌هاي سياسي آب در هاون كوبيدن است، به‌همين خاطر پس از سال نخست، تصميم گرفتم فعاليتم را در سرويس فرهنگي - هنري روزنامه ادامه دهم. آن دوره‌ها صفحات سينمايي خيلي خوبي داشتيم و مي‌توانستيم جريان‌سازي كنيم. تقريبا از همان زمان‌ها كار نقدنويسي را نيز آغاز كردم و تدريجا يكي از فعاليت‌هاي اصلي‌ام در عرصه روزنامه‌نگاري شد. بعدها مدتي سردبيري مجله را به‌عهده گرفتم و پس از چندي نيز را تاسيس كردم كه 2 سال هم سردبيرش بودم. به‌علا‌وه در طول همين سال‌ها در مقاطعي هم مديريت دفتر پژوهش‌هاي كاربردي سينمايي حوزه هنري و سپس مركز مطالعات و تحقيقات معاونت سينمايي در دوره سيف‌الله داد را نيز به‌عهده داشتم.

آيا پيش از آغاز نقدنويسي هيچ كلا‌سي يا دوره‌هايي را در اين زمينه يا به‌طور كلي سينما گذرانده بوديد؟

من در دهه 60 به‌واسطه دو فيلمساز به سينما علا‌قه‌مند شدم. يكي تاركوفسكي و به‌ويژه فيلم او كه چندين بار پياپي آن را در سينما ديدم و ديگري مخملباف و خصوصا فيلم او. اين دو فيلم تاثير عميقي روي من گذاشتند و به اين نتيجه رسيدم كه سينما وسيله ارتباطي بسيار قدرتمندي مي‌تواند باشد، بنابراين شروع به مطالعه آزاد كتاب‌هاي سينمايي كردم و به‌علا‌وه از خوانندگان ثابت مجلا‌ت سينمايي (به‌ويژه مجله فيلم) و نوشته‌هاي منتقدان سرشناس آن دهه شدم. يادم است آن‌موقع هر وقت از نوشتن در عرصه سياست خسته مي‌شدم ترجيح مي‌دادم مطالب سينمايي را بخوانم. در مجموع، مطالعه آزاد، فيلم ديدن‌هاي مستمر و ادامه تحصيل در مقطع فوق‌ليسانس رشته ارتباطات، پيش‌زمينه‌هاي من براي فعاليت در عرصه نقدنويسي بود وگرنه من تحصيلا‌ت آكادميك در رشته سينما نداشتم و تا پيش از ساخت نخستين فيلم سينمايي‌ام نه دستيار هيچ كارگرداني بودم و نه حتي پشت صحنه هيچ فيلم سينمايي را از نزديك ديده بودم.

اما در اوايل دهه 80 به اين نتيجه رسيدم كه روزنامه‌نگاري به‌خاطر توقيف‌ها و تعطيلي‌هاي مكرر فله‌اي به بن‌بست خورده است، از اين رو تصميم گرفتم تغيير رسانه بدهم و براي اين كار سينما را انتخاب كردم. در نتيجه در همين دفتر (پندار فيلم) كه از سال 79 به همراه يكي از دوستان راه انداخته بوديم مدتي فيلم‌هاي مستندي ساختم كه كاملا‌ تجربي و به شيوه آزمون و خطا بود. تعدادي هم فيلم مستند صنعتي ساختم كه مهارت فني و عملي مرا در كار فيلمسازي افزايش داد تا جايي‌كه اعتماد به نفس ساخت اولين فيلم سينمايي در من به‌وجود آمد و حتي آن‌‌قدر قوت گرفت كه سرمايه اين فيلم را هم (كه بودجه زيادي نمي‌خواست) خودم دادم. ‌

شما با هدف و آرماني وارد فعاليت مطبوعاتي شديد و بعد به قول خودتان به‌خاطر بسته شدن فضاي مطبوعاتي آن را كنار گذاشتيد اما اين شرايط براي همه وجود داشت و با اين‌حال خيلي‌ها ماندند و ادامه دادند، اما شما نه. چرا؟

به‌خاطر تحليلي كه از وضعيت مطبوعات در اوايل دهه 80 داشتم فكر مي‌كردم اين حرفه با ساختار سياسي آن موقع كشور ديگر شدني نيست و نمي‌شود روزنامه‌نگار به معني دقيق كلمه بود يا بايد با قدرت معامله كرد يا تن به آن جنبه از معادلا‌ت روزنامه‌نگاري داد كه به‌نظر من خيلي پسنديده نبود.

يعني فكر كرديد اين‌قدر فضا بسته و سنگين است كه ديگر هيچ اميدي نيست و بايد قلم را زمين گذاشت؟

بله دقيقا من در آن دوره به چنين تحليلي رسيده بودم يعني نااميد بودم از اينكه بتوانم يك روزنامه‌نگار درست و آنطوري كه مي‌خواهم باشم، چون به هر روزنامه‌اي كه مي‌رفتم تعطيل مي‌شد حتي در مجله فيلم‌نگار (كه به نظرم تجربه خوبي بود و حتما بايد اتفاق مي‌افتاد) من به‌عنوان سردبير براي نوشتن سرمقاله هم خيلي آزاد نبودم و مستقيم و غيرمستقيم تحت فشار بودم .به‌همين خاطر تصميم گرفتم تغيير رسانه دهم.

پس آنهايي كه ماندند براي چه بود؟

اين را بايد از خودشان بپرسيد.

دلا‌يل شخصي را بله. اما من نظر شما را به‌عنوان يك روزنامه‌نگار مي‌خواهم.

اگر الا‌ن بخواهم دوره 7، 8 سال گذشته را مرور كنم به‌نظرم حتما بايد به كساني كه ماندند و توانستند خوب كار كنند و نشريات موفقي را هم ارائه كنند، آفرين گفت.

شما دوست نداشتيد جزو كساني باشيد كه امروز به آنها آفرين گفته مي‌شود؟

چرا، اما آن‌موقع واقعا به چنين نتيجه‌گيري رسيده بودم، چون بيشتر روزنامه‌نگاران هم‌نسل خودم يا خانه‌نشين شده بودند يا به زندان رفتند.

شما حاضر نبوديد زندان برويد؟

طبيعتا هيچكس مايل نيست زندان برود.

بله، اما عده‌اي آنقدر ماندند كه اين اتفاق هم برايشان رخ داد اما شما ظاهرا نمي‌خواستيد اين اتفاق برايتان بيفتد.

تحليل من به اين سمت چرخيد كه ريشه معضلا‌ت جامعه ايراني را بايد در عرصه فرهنگ جست‌وجو كرد نه سياست. در صورتي‌كه آن دوستاني كه موقعيت‌هاي وخيمي برايشان پيش آمده بود غالبا در عرصه سياست قلم مي‌زدند؛ من در عرصه روزنامه‌نگاري با بن‌بست مواجه شدم به‌همين خاطر براي ادامه فعاليت‌هاي فرهنگي خود، سينما را انتخاب كردم. ‌

در سينما فكر مي‌كرديد بن‌بست وجود ندارد؟

من آن‌موقع و حتي الا‌ن هم معتقدم حساسيت‌هايي كه در رسانه سينما وجود دارد به مراتب كمتر از مطبوعات است.

اما مخاطبان سينما خيلي بيشتر از مطبوعات است پس قاعدتا حساسيت‌هاي آن هم بايد بيشتر باشد؟

نه، چون اين دو رسانه تفاوت‌هاي ماهوي با هم دارند يعني در مطبوعات تاثير نوشته‌ات را همان روز مي‌بيني، اما تاثير سينما در درازمدت و نامحسوس است به‌همين خاطر گروه‌هاي فشار يا سازمان‌ها و ارگان‌هاي دولتي (البته منظورم به‌طور كلي دولت- حكومت است نه معاونت سينمايي) حساسيت‌شان روي سينما كمتر است.

اما آيا فيلم‌هايي نبودند كه گروه‌هاي فشار به‌دليل مخالفت با اكران‌شان به سينماها حمله كردند و آيا كلا‌ بحث مميزي در سينما كمتر از مطبوعات است؟

اين اتفاق در سينما به‌ندرت رخ داده است ضمن اينكه خيلي از مخالفت‌ها و تنش‌ها هم به‌خاطر تحرك‌هاي مطبوعاتي گروه‌هاي فشار بوده است نه خود آن فيلم‌ها. در ايران (مثل همه جاي دنيا) نظارت روي سينما، پيشيني است در حالي‌كه براي مطبوعات پسيني است يعني پس از انتشار ممكن است تذكر، برخورد و توقيفي پيش بيايد.

اما در سينما هم ممكن است فيلم ساخته شود و پروانه اكران ندهند؟

اين اتفاقي است كه در اين يكي دو ساله افتاده است با اين‌حال وقتي هم پروانه اكران نمي‌دهند فيلم هنوز روي پرده نرفته، پس بازهم نظارت پيشيني است، يعني پيش از انتشار نه توليد. ضمن اينكه به ندرت اتفاق مي‌افتد كه فيلمي به‌نمايش درآيد و بعد نظارت دولتي مانع ادامه نمايش آن شود. در تمام نقاط ديگر دنيا هم همين‌طور است حتي آمريكا.

يك سوال مي‌خواستم بپرسم كه شايد خيلي صريح باشد اما فكر مي‌كنم شما به‌عنوان كسي كه سابقه مطبوعاتي داريد اين صراحت را پذيرا باشيد. خدحافظي شما از مطبوعات به‌دليل نااميدي بود يا ترس؟

نااميدي، چون دوران ترس را طي 9 سال فعاليت در روزنامه سلا‌م سپري كرده و مانده بودم. روزنامه سلا‌م در يك دوره‌اي سردمدار نشريات منتقد جريان حاكم بود و اواسط نيمه نخست دهه 70 جزو دوره‌هاي خيلي سختي بود كه در سلا‌م تجربه كرديم. اگر قرار بود به‌خاطر ترس، مطبوعات را ترك كنم آن دوره خيلي مناسب‌تر بود تا دوره دوم خرداد كه به‌ هرحال دولتي وجود داشت كه تا حد زيادي حامي مطبوعات بود اما در آن زمان واقعا به اين نتيجه رسيدم كه نمي‌شود كار روزنامه‌نگاري انجام داد، نه اينكه اگر انجام دهيم مخاطراتي دارد.

با توجه به اينكه روزنامه‌نگاران جزو گروه‌هاي فكري الگو در جامعه هستند و همچنين اينكه شما با آرمان‌هايي وارد اين حرفه شديد امروز اين نااميدي را نقطه تاريكي در زندگي خود نمي‌دانيد؟

در روانشناسي مبحثي به نام داريم كه تنها يكي از آنها قابل دفاع است و بقيه به ناهنجاري‌هاي مختلفي اشاره دارند اما آن يكي كه معمولا‌ براي برون‌رفت از وضعيت‌هاي وخيم و ناهنجار روحي پيشنهاد مي‌شود، مكانيسم است. خيلي از نويسندگان بهترين آثارشان را زماني نوشتند كه گرفتار بحران‌هاي شخصي، اجتماعي يا خانوادگي شده بودند و به اين مي‌گويند مكانيسم تصعيد. نااميدي از مطبوعات باعث نشد من كلا‌ با جامعه خودم قهر كنم و علا‌قه‌اي را كه از كودكي به تاثيرگذاري داشتم از دست بدهم و سراغ كاري عافيت‌طلبانه بروم. اگر اين كار را مي‌كردم و كلا‌ دنياي رسانه‌ها را كنار مي‌‌گذاشتم، مي‌توانستيد آن را نقطه سياهي در زندگي من بخوانيد اما من مطبوعات را ترك كردم و با استفاده از مكانيسم تصعيد رسانه ديگري را انتخاب كردم تا بتوانم اهدافي را كه در عرصه فرهنگ داشتم پيگيري كنم. به‌عبارت ديگر ابزارم را عوض كردم نه هدفم را. بدين ترتيب شايد حتي 20 سال ديگر به اين نتيجه برسيد كه اين تصميم نقطه تحول مثبتي در زندگي من بوده است. اما نكته مهمي را هم نبايد از نظر دور داشت كه اگر در دوره‌اي در حرفه جدي و موردنيازي مثل روزنامه‌نگاري نااميدي حادث ‌شود نقطه تاريك را بايد در شرايط سياسي و اجتماعي حاكم دانست و كساني كه بن‌بست را ايجاد مي‌كنند، نه روزنامه‌نگاران.

پس از اينكه از مطبوعات نااميد شديد و تصميم گرفتيد رسانه عوض كنيد چرا سينما را انتخاب كرديد؟ و با سينما دنبال چه هدفي بوديد؟

وقتي ميانگين مطالعه روزانه در كشورمان تنها دو دقيقه است. وقتي شمارگان كتاب حدود 1200 نسخه است و شمارگان روزنامه‌ها و مجلا‌ت حتي از كشورهايي مثل پاكستان، تركيه و عراق هم كمتر است. از سوي ديگر بين رسانه‌هاي مختلف سينما بيشترين ماندگاري را در ذهن مردم دارد، طبيعتا افرادي مثل من كه دوست دارند علا‌وه بر فعاليت فرهنگي با مخاطب كلا‌ن هم ارتباط داشته باشند بايد اين رسانه را انتخاب كنند. ‌

مطالبي كه گفتيد دلا‌يل انتخاب اين رسانه بود اما من مي‌خواستم بدانم توسط سينما چه مي‌خواستيد بگوييد؟

چه مي‌خواستم بگويم، سوالي درباره محتوا است. ‌

بله دقيقا.

محتوا خيلي سيال و در گذر زمان كاملا‌ متغير است. من امروز يك حرفي دارم، فردا حرف ديگري و ...

اينهايي كه گفتيد، مي‌شود موضوعات مختلف كه...

بله، ببينيد من اشاره كردم به گرايشي كه تاثير پذيرفتن از جامعه و تاثيرگذاشتن بر آن بود. اين هدفي كلي در زندگي من است كه تا آخر عمر آن را دنبال خواهم كرد. زماني احساس كردم كه موثرترين ابزار براي رسيدن به اين هدف مطبوعات است و زماني ديگر سينما. اما چه گفتن بستگي به حال و هوا، شرايط زماني و تاثيري دارد كه در هر مقطعي از جامعه مي‌‌گيريم. ‌

ببينيد كسي هم كه يك فيلم عاشقانه سوزناك مي‌سازد دارد روي بخشي از جامعه كه مخاطبانش هستند تاثير مي‌گذارد. تاثيري كه مدنظر شماست چه بود؟

به نظر من شباهتي بين تعريف سينما و ادبيات وجود دارد بدين نحو كه پاسخي كه يك دوره‌اي به پرسش ادبيات چيست؟ مي‌دادند، اين بود كه وظيفه و رسالت ادبيات بيان احساسات است. فكر مي‌كنم سينما هم همين وظيفه را دارد كه البته در قالب‌هاي مختلفي مثل: عاشقانه، ترسناك، كمدي، طنز و... (كه با ادبيات مشترك هستند) به بيان درمي‌آيد. من به سينما نيامدم كه مقاله بنويسم چون اين رسانه براي اين كار نيست بلكه مي‌خواهم از سينما (در تمام اين قالب‌ها) براي بيان حال و روز خودم در مقاطع گوناگون زماني استفاده كنم. به عبارت ديگر قرار نيست حرفي را به‌عنوان يك حرف فلسفي دائمي در نظر داشته باشم و بخواهم هميشه آن را در قالب‌هاي مختلف تكرار كنم. من در همان دوره نااميدي كه كمي هم به يأس فلسفي تبديل شده بود فيلم را ساختم كه فيلمي به‌شدت نااميدكننده بود و تماشاگران را كاملا‌ مايوس مي‌كرد. ‌

اين فيلم فقط بازتاب حال و هواي شما در آن دوره بود يا در چارچوب اهداف كلي و درازمدتي كه از ورود به عالم سينما داشتيد، مي‌گنجيد؟

دقيقا بازتاب حال و هواي آن دوره من بود. چند وقت پيش دفترچه يادداشت‌هاي حدود 25 سال پيش خودم (دوره نوجواني) را مي‌خواندم و ديدم چه اهداف آرمان‌طلبانه و بلندپروازانه‌اي براي خودم تعيين كرده بودم مثلا‌ اينكه در رشته روانشناسي تحصيل كنم، در 30 سالگي دو مدرك دكترا در رشته‌هاي الهيات و فلسفه گرفته باشم، فلا‌ن تخصص‌ها را داشته باشم و ... كه در عمل رخ نداد و مسيرم عوض شد. در نتيجه ديگر دنبال چنين آرزوهايي نبودم. اين خاطره را تعريف كردم تا بگويم كه آدمي مثل من وقتي جذب رسانه‌اي مي‌شود اينگونه نيست كه تحت‌تاثير چشم‌اندازهايي درازمدت ليستي از حرف‌ها و محتواها را داشته باشد كه بخواهد از طريق آن رسانه به مردم بگويد. اين حرف‌ها از نظر مردم بيشتر جنبه شعاري دارد. ‌

منظور من هم چنين ليستي نبود. اما براي خودتان روشن بود چرا سراغ سينما آمده‌ايد؟ تنها صرف رسانه عوض كردن بود يا هدف خاصي هم از انتخاب اين رسانه داشتيد؟

نه من به‌خاطر هدف خاصي نيامدم. بيشتر خود اين پروسه و فرآيند برايم مهم بود، يعني دنبال جاده‌اي بودم كه علا‌وه بر لذت بردن از مسير، حركت در آن، هم موجب تعالي براي خودم باشد و هم دستاوردي براي مردمي كه بين آنها زندگي مي‌كنم، داشته باشد. ‌

بدون هيچ نقطه هدف مشخصي در مسير؟

كساني كه هدف خاصي را براي خود در نظر مي‌گيرند به نظر من راه را به اشتباه مي‌روند. مثلا‌ كسي كه هدفش خريدن يك كارخانه بزرگ يا دستيابي به ثروت باشد حتما به بيراهه مي‌رود، چون وقتي به اين نقطه برسد تازه مي‌فهمد به هيچ‌جا نرسيده و نقاط زياد ديگري وجود دارد كه هنوز به آن دست نيافته است. ‌

اما هر كسي مي‌تواند پس از رسيدن به هدفش، هدف‌هاي جديد ديگري را براي خودش تعريف كند.

بله، همينطور است. مي‌خواهم بگويم اين انتخاب رسانه براي رسيدن به نقطه خاصي يا گفتن حرف خاصي نبود. بيشتر، انتخاب يك پروسه يا فرآيند بود تا آن تاثير و تاثري كه قبلا‌ً گفتم روال درستي را طي كند.

در سينما كارگردان‌هايي هستند كه دنبال سينماي خاصي مي‌باشند مثل پاراجانف يا حرف‌ها و ديدگاه‌هاي خاصي دارند مثل كيسلوفسكي يا آنجلو پولوس. شما وقتي وارد سينما شديد چنين تعريفي براي آينده خود داشتيد؟

به نظر من مثال شما اشتباه است، چون هيچكدام از افرادي كه نام برديد در آغاز راهشان فكر نمي‌كردند، مي‌خواهند مجموعه فيلم‌هايي بسازند كه معرف سينماي خاصي باشد. پاراجانف شخصيت خودش را در كارهايش منعكس كرده و نمي‌تواند غير از آن، جور ديگري فيلم بسازد يا مثلا‌ آنجلو پولوس و جارموش هرگز نمي‌توانند مانند اسپيلبرگ و جيمز كامرون فيلم بسازند. چون تكنسين‌هايي نيستند كه بتوانند هر سوژه‌اي را فيلم كنند. اگر مولفه‌هاي مشتركي در كارهايشان ديده مي‌شود بدين‌خاطر است كه شخصيت‌هاي خودشان در كارهايشان متجلي مي‌شود.

يعني در واقع انديشه‌ها و ديدگاه‌هايي دارند كه در كارهايشان بازتاب پيدا مي‌كند. ‌

من بيشتر از اينكه بخواهم بگويم انديشه‌هايي دارند، مي‌خواهم بگويم هويت‌هاي شخصيتي دارند كه ناخودآگاه در كارهايشان منعكس مي‌شود. براي همين من به شوخي به بايرام فضلي (مدير فيلمبرداري فيلم همخانه) گفتم تو تمام تلا‌شت را هم بكني نمي‌تواني فيلم تجاري بسازي، چون در شخصيتت چنين چيزي وجود ندارد و سينما بازگوكننده احساس و شخصيت سازنده هر فيلمي است. ‌

شما هم خودتان را جزو اين گروه مي‌دانيد؟

به نظر من هيچ فيلمسازي نمي‌تواند خارج از اين گروه باشد. اما اگر شما فيلمي ديديد كه خيلي بي‌مايه بود يعني شخصيت فيلمسازش همين است و از مجموعه اطلا‌عات، آگاهي‌ها و فضاي ذهني‌اش چيزي بيشتر از اين درنمي‌آيد. پس با من نيست كه تصميم بگيرم جزو كدام گروه باشم و اين را بايد ديگران تشخيص بدهند. اما وقتي پس از عدم‌استقبال مردم از فيلم اولم (آرامش در ميان مردگان) تصميم گرفتم فيلمي كاملا‌ تجاري بسازم (كه شد همخانه) تمام دوستان منتقدي كه اين فيلم را ديدند گفتند ردپايي از فيلم قبلي‌ات در اين كار هم هست و وجوه مشتركي در هر دو كار ديده مي‌شود. اين حرف اصلا‌ براي من خوشايند نبود چون مي‌خواستم كاملا‌ از آن فيلم جدا شوم. البته تلا‌شم را كردم و فاصله هم گرفتم اما نتوانستم آن را به فيلمي صددرصد تجاري تبديل كنم كه گيشه‌ها را منفجر كند.

دلم مي‌خواهد اين پرسش را آن مهرداد فريد روزنامه‌نگار و منتقد پاسخ دهد. به نظر شما چطور مي‌شود اين دو فيلم را با هم جمع كرد؟ چطور مي‌شود آدمي كه راساخته به برسد؟ اين پرسشي است كه اصلا‌ هدف من از اين گفت‌وگو بود؟

يكي از مسوولا‌ن سينمايي چندي پيش در جلسه‌اي خصوصي به من گفت به ما بايد جايزه نوبل بدهند چون فريد را به فريد تبديل كرديم. من معتقدم اين فرآيند تاثيرپذيري و تاثيرگذاري بايد باعث شود انسان هر روز نسبت به روز قبلش متفاوت باشد. من فيلمي ساختم كه وقتي با مردم در سينما ديدم و نظرسنجي كردم، فهميدم آن را دوست ندارند (گرچه خودم خيلي دوستش داشتم و هنوز هم دارم) بنابراين تصميم گرفتم در گام بعدي فيلمي بسازم كه هم خودم دوست داشته باشم، هم مردم و به‌علا‌وه بتواند مرا مستقل از عواملي كند كه فيلمساز را به انحراف مي‌كشاند. به تعبير واضح‌تر فيلمي بسازم كه به اتكاي استقبال مردم از آن بتوانم كار بعدي‌ام را بسازم و نيازي نباشد فيلمنامه‌اي بنويسم كه پروپاگاندا يا كاملا‌ دولتي باشد. من ترجيح مي‌دهم براي مردم فيلم بسازم و آنها مرا تامين كنند نه دولت. چون فيلمسازي كه با كمك‌هاي دولت حركت مي‌كند به بيراهه مي‌رود اما با وجود تمام تلا‌ش‌هايم براي متفاوت بودن اين فيلم نسبت به كار اولم نتوانستم آن عناصر، گرايش‌ها و تعلق‌خاطرهايي را كه خودم هميشه دوست داشتم كاملا‌ در همخانه حذف كنم چون به‌هرحال فيلمي اجتماعي است كه تماشاگر اگر دقت كند خيلي از مسائل اجتماعي روز را در آن مي‌بيند. در كل فكر نمي‌كنم اتفاقي غيرطبيعي افتاده باشد. اگر من باز يك ديگر مي‌ساختم بايد در عقل و درك من شك مي‌كرديد و اين پرسش برايتان پيش مي‌آمد كه من درجا زدم يا دارم مسيرم را به اشتباه مي‌روم. ‌

البته اگر منظورتان از عقل، عقل معاش‌انديش باشد حرف شما درست است.

عقل، قطعا بايد معاش‌انديش هم باشد اما معشيت نه به معناي يك لقمه‌نان، شايد به معني امكان ادامه مسير در صنعت‌گران سينما، چون من نقاشي‌كار نمي‌كنم كه اگر كسي هم نخريد بتوانم در خانه‌ام نگه دارم يا دوباره با 10، 20 هزار تومان يك بوم بخرم و تابلوي ديگري بكشم. من در هنري فعاليت مي‌كنم كه در عين حال صنعت هم هست و بنابراين بسيار گران است. فكر مي‌كنم شما به‌عنوان يك منتقد اگر قرار باشد مرا به نقد بكشيد و مواخذه كنيد نبايد به اين خاطر باشد كه چرا به جذابيت فكر كردم بلكه بايد به من بگوييد اشكالا‌ت و ضعف‌هاي فيلم كجاست؟ و آيا كار من ارزش‌هاي فرهنگي و هنري دارد يا نه. ‌

نظر شما محترم است اما اين نكات به نظر من فرع قضيه است. آنچه من دنبالش بودم اين بود كه چه تغييري در انديشه و ديدگاه آدمي كه فعاليت اجتماعي‌اش را به‌عنوان يك روزنامه‌نگار و با آرمان‌هايي شروع كرده، رخ مي‌دهد كه تبديل به آدمي واقع‌بين و حسابگر مي‌شود. اين وسط چه اتفاقي رخ داده است؟

شما چرا با ديدن فكر كرديد من آدم آرمانخواهي هستم؟ مي‌دانيد من فيلمنامه همخانه را پيش از آرامش نوشتم؟ به‌علا‌وه من اصلا‌ ساخته شدن آرامش را محصول تفكر آرمانخواهانه خودم نمي‌دانم چون قبلا‌ هم خيلي آدم آرمانگرايي نبودم و اتفاقا هميشه خودم را آدم واقع‌بيني مي‌ديدم و به‌همين‌خاطر هم تغيير رسانه دادم. واقع‌بيني به نظر من صفت پسنديده‌اي است، برخلا‌ف واقع‌گرايي كه بد است. آرامش هم در آن مقطع (با توجه به دشواري‌هاي ساخت فيلم اول) گزينش خردمندانه‌اي بود. چون من بايد پروژه‌اي را انتخاب مي‌كردم كه چند ويژگي داشته باشد: 1- به نوعي حالت وصيتنامه هم داشته باشد تا اگر نتوانستم فيلم دومي بسازم حرف‌هايم را اينجا زده باشم. 2- با توجه به اينكه هيچ تجربه قبلي در زمينه فيلم داستاني و 35 نداشتم و به‌علا‌وه بودجه فيلم را هم خودم تامين مي‌كردم بايد فيلمنامه‌اي را مي‌ساختم كه توليدي نسبتا سبك و بودجه اندكي داشته باشد، به‌همين خاطر اين فيلم يك شخصيت محوري بيشتر نداشت و بقيه بازيگران پاساژي مي‌آمدند و مي‌رفتند. 3- من در آن مقطع دچار قهر مسوولا‌ن سينمايي بودم و به من بودجه، امكانات و نگاتيو ارزان‌قيمت نمي‌دادند، حتي وام فيلم را هم كه تصويب شده بود به خاطر تغيير دولت ندادند و پس از پايان ساخت فيلم با كلي دوندگي‌هاي اداري توانستيم آن را بگيريم كه ديگر حكم نوشداروي پس از مرگ سهراب را داشت. كلا‌ بيشتر از آنكه دنبال معيشت باشم هدفم كسب اعتبار بيشتر در كانون‌هاي فرهنگي و ساخت فيلمي موردپسند مخاطبان خاص بود تا شانس ساخت فيلم دوم برايم افزايش پيدا كند كه تقريبا هم اين اتفاق افتاد و همخانه را به لحاظ توليدي بسيار راحت‌تر از كار كردم. بنابراين به نظر خودم انتخاب هر دو پروژه بر مبناي واقع‌بيني بود. ‌

پروژه‌هاي بعدي شما چيست؟ همخانه‌هاي ديگري يا آرامش‌هاي ديگري؟

چندين طرح دارم اما منتظر پايان اكران همخانه و بازخورد مخاطبان (چه تماشاگران عام و چه منتقدان) هستم گرچه نظر تماشاگران عام برايم مهم‌تر است. اما يكي از طرح‌هايم كه تعلق خاطر بيشتري به آن دارم قصه‌اي درباره يك خبرنگار است. اين فيلم به نام است كه احتمالا‌ با بررسي واكنش تماشاگران تغييراتي در آن خواهم داد تا جذابيت بيشتري براي مخاطبان پيدا كند. ‌

و آخرين پرسش من. آيا ورود شما به ساخت فيلم تجاري نشانه رويداد دوباره پديده در زندگي‌تان نيست؟

داشتن ويژگي‌هاي تجاري اين فيلم نسبت به كار قبلي‌ام تصعيد است اما فكر نمي‌كنم تنزلي نسبت به در اين كار به‌وجود آمده باشد. البته اين تنها نظر من نيست. خيلي از دوستان ديگري هم كه اهل نظر هستند و اين فيلم را ديدند همين نظر را داشتند.

انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------

------------
 سه شنبه 7 خرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايرنا]
[مشاهده در: www.irna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 333]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن