واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: سيدنى پولاك، كارگردان و بازيگر مشهورهاليوود، در گذشتمردى از تبار سالهاى طلايى سينما
فرهنگ و انديشه،اميررضا نورى پرتو- در خبرها شنيده شد كه سيدنى پولاك، كارگردان و بازيگر سرشناسهاليوود، دوشنبه شب در سن هفتاد و شش سالگى به دليل ابتلا به بيمارى سرطان در لوسآنجلس درگذشت. پولاك در يكم جولاى سال 1934 در ايالت ايندياناى آمريكا متولد شد. خانواده او از مهاجران روس يهودى بودند.
مادرش، ربكا ميلر يك خانه دار الكلى بود و پدرش، ديويد پولاك يك بوكسور حرفهاى به حساب مىآمد. آن دو زمانى كه سيدنى يك نوجوان بود، از هم جدا شدند و زمانى كه او به سن شانزده سالگى رسيد، مادر خود را از دست داد. سيدنى در سال 1952 تحصيلاتش را در دبيرستانى واقع در اينديانا تمام كرد و بلافاصله رهسپار نيويورك شد. او به مدت دو سال در يك مدرسه بازيگرى تئاتر كه سالنى براى اجراى عموم نيز داشت، فنون بازيگرى را آموخت و سپس راهى خدمت سربازى شد. پس از اتمام دوره خدمت در ارتش، سيدنى پولاك به همان مدرسه بازگشت و اين بار در همان تماشاخانه و مدرسه بازيگرى به تدريس علوم و ريزه كارىهاى هنرپيشگى پرداخت. او در سال 1958 با كلر گريسود، يكى از شاگردان سابقاش، ازدواج كرد. در سالهاى انتهايى دهه پنجاه پولاك بازيگرى در عرصه تئاتر را به صورت حرفهاى و پيوسته ادامه داد و سرانجام پايش به تلويزيون باز شد. او چندين سال در تلويزيون حضورى گسترده و فعال داشت. در يك يا چند اپيزود از يازده مجموعه پربيننده، در فاصله زمانى سالهاى 1959 تا 1962، بازى كرد و درست در همين زمان بود كه تصميم گرفت توانايىهاى خود را در زمينه كارگردانى نيز بيازمايد. پولاك در سالهاى 1961 تا 1965 در بيش از 10 مجموعه عهدهدار كارگردانى چند قسمت از آنها شد و خيلى زود تسلط و اشتياق او در كارگردانى از او يك فيلمساز سرشناس تلويزيونى ساخت. در دهههاى پنجاه و شصت ميلادى مديران كمپانىهاى بزرگهاليوود ديگر به اين نتيجه رسيده بودند كه با كشيده شدن مردم به سمت برنامههاى تلويزيوني، گيشه سينماها به خطر افتاده و آنها ديگر نمىتوانند به سودهاى كلان مورد نظرشان برسند، لذا ترفندهاى مختلفى را براى جذب دوباره مردم به سمت سالنهاى سينما امتحان كردند و يكى از آنها جذب كارگردانان و هنرپيشگان سرشناس مجموعههاى تلويزيونى بود. در اين ميان قرعه شانس به نام سيدنى پولاك هم افتاد و او در سالهاى ميانى دهه شصت ميلادى در عرصه بزرگ و حرفهاى سينما قدم گذاشت. نخستين فيلم او ريسمان باريك (1965) نام داشت كه حضور ستارگانى همچون سيدنى پوآتيه و آنبنكرافت در اين فيلم و نامزدى اين اثر در دو رشته اسكار سبب تثبيت جايگاه پولاك در سينماى حرفهاى شد. به دنبال اين موفقيت نسبي، پولاك سال بعد فيلم اين ملك محكوم است را مقابل دوربين برد. رابرت ردفورد، ستاره بى چون و چراى دهههاى بعدهاليوود، كه در زمان حضور پولاك در تلويزيون با او آشنا و رفاقتى نزديك ميان آنها به وجود آمده بود، بازيگر نقش نخست اين فيلم شد و در مقابل ستارگانى همچون ناتالى وود و چارلز برانسون به ايفاى نقش پرداخت. اقتباس موفق فرانسيس فورد كاپولاى جوان از نمايشنامه مشهور و پرطرفدار تنسى ويليامز و تسلط پولاك بر ميزانسن صحنهها و بهرهگيرى از توانايىهاى ردفورد و وود سبب شد تا فيلم اين ملك محكوم است از سوى منتقدان ستايش شود. پولاك تا پايان اين دهه تقريبا هر سال يك فيلم مقابل دوربين برد كه از معروفترين آنها مىتوان به وسترن شكارچيان پوست سر آدم (1968) با حضور برت لنكستر اشاره كرد. اما در همين دهه او يكى از موفقترين فيلمهاى كارنامه فيلمسازى خود را خلق كرد; آنان به اسب شليك مىكنند، نمىكنند؟. اين اثر كه بر مبناى رمانى نوشته هوريس مك وى ساخته شد، داستانى را در دوران بحران و ركود اقتصادى آمريكا در دهه سى ميلادى روايت مىكرد. فيلم در رشتههاى بهترين بازيگر نقش اول زن (جين فاندا)، بهترين فيلمنامه اقتباسي، بهترين موسيقى متن نامزد دريافت جايزه اسكار شد و پولاك نيز براى اين فيلم براى اولين بار موفق شد نام خود را در فهرست كانديداهاى بهترين كارگردان سال از ديد اعضاى آكادمىببيند. ضمن اينكه گيگ يانگ براى نقش آفرينى درخشانش در اين فيلم جايزه اسكار بهترين بازيگر مكمل مرد را از آن خود كرد. موفقيت «آنان به اسب شليك مىكنند، نمىكنند؟» در گيشه نيز باعث شد همگان به پولاك به چشم يك كارگردان حرفهاى و مسلط كه از پس ژانرهاى گوناگون بر مىآيد، نگاه كنند. پولاك وسترن جرميا جانسن را در سال 1972 و با بازى رابرت ردفورد مقابل دوربين برد. در دههاى كه بيشتر آثار جريان حاكم با پيروى از جنبشهاى آزادى خواه اجتماعى و سياسى در عرصههاى تازهاى سرك مىكشيدند و لااقل سعى مىكردند خود را متفاوت نشان دهند، نمايش چنين فيلمىنظر چندانى را به خود جلب نكرد. سال بعد پولاك بار ديگر از رابرت ردفورد براى بازى درفيلم آن جور كه بوديم دعوت كرد. او در اين ملودرام بار ديگر رويكردى نوستالژيك به آمريكاى دهه سى و چهل ميلادى داشت و از بارابارا استرايسند، ستاره موفق آن سالها در نقش مقابل ردفورد استفاده كرد. اين فيلم موفقيت نسبى را براى پولاك به همراه داشت. سال 1975 همه سينمادوستان شاهد كار مشترك ديگرى از رابرت ردفورد و سيدنى پولاك بودند. اين دو سينماگر ديگر شناخته شده در فيلم مشهور سه روز كندور وارد دهمين سال همكارى خود شدند. پولاك در اين فيلم با بهرهبردارى از آمادگى ذهنى جامعه از واقعه واترگيت (رسوايى ريچارد نيكسون، رئيس جمهور وقت آمريكا) موفق شد يك تريلر سياسى خوش ساخت، مطابق با چارچوبها و كليشههاى ژانر، درباره فعاليتهاى پشت پرده سيا بسازد و پاسخ نسبتا خوبى هم از تماشاگران و منتقدان دريافت كند. پولاك در همين سال فيلم ياكوزا را با فيلمنامهاى از پل شريدر روانه اكران كرد كه موفقيت چندانى به دست نياورد. روند عدم موفقيت سيدنى پولاك در نيمه دوم دهه هفتاد همچنان ادامه داشت. در سال 1976 او داستان عشقى آميخته به احساسات گرايى و سانتىانتاليسم را در فيلم بابى ديرفيلد مقابل دوربين برد كه به جز بازى مثل هميشه حساب شده آل پاچينون نكته تازهاى نداشت. سواركار الكتريكى (1979) ديگر فيلم اين كارگردان فقيد بود كه تنها نكته قابل ذكر آن همكارى دوباره رابرت ردفورد و جين فاندا با او بود. اما پل نيومن نيز يكى ديگر از ستارگان بزرگ سينما بود كه پولاك شانس همكارى با او را در تريلر ماجراجويانه و ژورناليستى به نام بدون قصد براى ارتكاب جرم (1981) پيدا كرد و البته نتيجه كار نه براى پولاك چشمگير بود و نه در كارنامه درخشان بازيگرى نيومن اثرى درخور به حساب مىآمد. اما كمدى درام توتسى (1983) تا حد بسيارى توانست ناكامىهاى پولاك را در دهه هفتاد جبران كند. داستينهافمن در اين فيلم كه دومين اثر پرفروش سال دنيا شد و تحسين منتقدان را نيز به دنبال داشت، نقش مردى را بازى مىكند كه مجبور مىشود براى رهايى از مشكلى كه به آن گرفتار شده، به هيبت يك زن در آيد. فيلم دومين نامزدى اسكار بهترين كارگردانى را براى سيدنى پولاك به همراه داشت. ضمن اينكه توتسى در رشتههاى بهترين فيلم و بهترين بازيگر نقش اول مرد نيز كانديداى دريافت اين جايزه شد و جسيكا لانگ براى اين فيلم اسكار بهترين بازيگر نقش اول زن را تصاحب كرد. بخت و اقبال پولاك در نيمه دهه هشتاد به اوج خود رسيد. او رمانس پر زرق و برق و بسيار خوش ساخت از آفريقا را در سال 1985 روانه اكران جهانى كرد كه بسيار مورد استقبال منتقدان و نويسندگان سينمايى قرار گرفت و حتى عدهاى در ابعادى اغراقآميز آن را فيلمىدر حد و اندازههاى آثار حماسى بزرگى نظير لورنس عربستان و يا دكتر ژيواگو (هر دو ساخته ديويد لين فقيد) مىناميدند. رابرت ردفورد و مريل استريپ بازيگران نقشهاى اصلى اين فيلم بودند كه استريپ براى اين اثر نامزد دريافت جايزه اسكار شد. اما فيلم در شب مراسم آكادمىاسكار در شاخههاى ديگر تمام جايزهها را درو كرد! از آفريقا در آن سال اسكار بهترين فيلم، بهترين كارگردان، بهترين فيلمنامه، بهترين موسيقي، بهترين فيلمبردارى و بهترين طراحى صحنه را دريافت كرد. پولاك در دهه نود يك كارگردان حرفهاى و باتجربه محسوب مىشد و ديگر به سرعت سابق فيلم نمىساخت. با اين وجود هر دو سه سال يك فيلم از او روى پرده مىرفت. هاوانا (1990) درامىبا پسزمينه روزهاى اوج انقلاب كوبا با بازى رابرت ردفورد كه بيشتر اداى دينى به شاهكار بلامنازع سينما يعنى كازابلانكا (مايكل كورتيز) بود، موسسه حقوقى (1993) ساخته شده براساس رمان مشهور جان گريشام با بازى جينهاكمن و تام كروز، سابرينا (1995) با بازى هريسون فورد كه بازسازى اثرى موفق به همين نام محصول سال 1954 و ساخته استاد مسلم سينماى كلاسيك يعنى بيلى وايلدر بود و در نهايت فيلم قلبهاى تصادفى (1999) كه تريلرى سياسى و عاشقانه با بازى هريسون فورد بود، فيلمهاى پولاك را در اين دهه تشكيل مىدادند و البته هيچ يك از آنها در مرتبهاى بالا و شايسته قرار نداشتند و در حد آثارى سرگرم كننده و نهايتا متوسط طبقه بندى مىشدند. او آخرين فيلم خود را در هزاره سوم در سال 2005 و با نام مترجم ساخت كه اثرى تريلر با درون مايه سياسى و تروريسم و با بازى نيكول كيدمن و شون پن بود و براى تماشاگران عام سينما جذابيتهايى داشت. از زمان ورود سيدنى پولاك به عرصه كارگردانى اشتياق او براى بازى كردن هيچگاه فرو ننشست. او در بسيارى از فيلمهايى كه مىساخت، نقشى براى خودش كنار مىگذاشت و در عين حال هر از چندگاهى در يكى از فيلمهاى سينمايى نه چندان مطرح بازى مىكرد و همچنين نيم نگاهى به بازى در مجموعهها و فيلمهاى تلويزيونى داشت. شايد مهمترين فيلمىكه او در كارنامه بازيگرى خود دارد فيلم با چشمان نيمه باز (چشمان تمام بسته) آخرين اثر درخشان استنلى كوبريك فقيد بود كه پولاك در آن در نقش مكمل ويكتورزيگلر حضور نسبتا پرقدرتى داشت. در سالهاى اخير نيز او در كنار جرج كلونى در فيلم مايكل كلايتون (تونى گيلوري، 2007)در نقش مارتى باچ بازى كرد.
سه شنبه 7 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 409]