واضح آرشیو وب فارسی:فرهیختگان: حسین دهشیار نگاه موشکافانه تر و عمیق تر به شرایط امروزی خاورمیانه این جمع بندی را برجسته تر می کند که با وجود تمامی انقلاب ها، کودتاها، شورش ها و جنبش های اجتماعی در این منطقه، یک واقعیت انکارناپذیر، خود را پیوسته متجلی می کند؛ واقعیتی که بسیاری از انقلاب ها و کودتاها شکل گرفتند تا یا این واقعیت را به چالش بکشند یا وجود آن را انکار کنند؛ ولی درنهایت ناکام ماندند. از زمان ورود نیروهای ناپلئون به مصر، ویژگی متمایزی که تاریخ این جغرافیای وسیع (از شمال آفریقا تا جنوب خلیج فارس) را متاثر کرده، از سویی حضور تعیین کننده و نافذ قدرت های بزرگ در شکل دادن به نتایج معادلات داخلی کشورهای خاورمیانه و از سوی دیگر، مناسبات و روابط بین بازیگران منطقه ای بوده است. ملاحظات تئوریک و پیامدهای سیاست های قدرت های بزرگ در خاورمیانه در دو سده اخیر، همگی این نکته را مسلم کرده اند که به هر دلیلی و در چارچوب هر توجیه و منطقی که مداخله و حضور بازیگران برتر نظام بین الملل در خاورمیانه، تصویر شود، در تحلیل نهایی این کشورهای منطقه هستند که بیش ترین هزینه را می پردازند و این قدرت های آمریکایی و اروپایی اند که بیشترین بهره و مزیت قطعی را کسب می کنند. حمله صدام حسین به کویت بستر مناسب را برای برهم زدن مناسبات ژئوپولتیک تاریخی (که از زمان سایکس ـ پیکوت شکل گرفته بود و تامین کننده منافع قدرت برتر نظام بین الملل، یعنی آمریکا، بود) فراهم آورد. بحران مشروعیت در لیبی که به ضرورت قیام های قبیله ای به یک واقعیت تبدیل شده بود نیز توجیه لازم را برای قدرت های استعماری کهن به رهبری یکه تاز جدید نظام بین الملل، یعنی آمریکا، فراهم آورد تا امکان ناپدیدشدن ۳۰ میلیارد دلار سرمایه کشور لیبی در بانک های غرب را فراهم آورد؛ همچنان که فرصت را در اختیار گروه های مسلح مختلف قرار داد که منافع نفتی لیبی را به کمترین قیمت روانه بازارهای غرب اروپا کنند و با درآمد آن به تخریب هرچه بیشتر این کشور بپردازند. بنابراین مشخص می شود که بحران سوریه تا چه حد برای قدرت های بزرگ و سیاست های آن ها سودمند بوده است. از سال ۱۹۶۳ که حزب بعث در معادلات سیاسی سوریه جایگاه شامخی کسب کرد و از سال ۱۹۶۶ که نظامیان بعث گرا به بالاترین سطوح قدرت دست یافتند، زمینه بحران کنونی در این کشور فراهم آمد. ناسیونالیسم عرب و پان عربیسم که به مبنای ایدئولوژیک ساختار قدرت سیاسی تبدیل شد، حذف نیروهای اجتماعی ناهمسو را در داخل سوریه به استراتژی کلی حکومت تبدیل کرد. در صحنه منطقه ای نیز قدرت سیاسی حاکم، منابع محدود کشور را به سوی منازعات نظامی سوق داد و هویت منطقه ای خود را در چارچوب نظامی گری تعریف کرد. در گستره بین المللی، جنبه غرب ستیزی پان عربیسم، در عمل و شعار، به سیاست رسمی دولت و منازعه و مناقشه با آمریکا به عنوان سمبل نظام سرمایه داری و سردمدار سیستم بین الملل نیز به یک دغدغه اصلی تبدیل شد. شکل گیری جنبش های اجتماعی در جهان عرب در سال ۲۰۱۱ بستر داخلی سوریه را که اساساً و ذاتاً ماهیت بحران خیز داشت، تحت تاثیر قرار داد و ملاحظات قدرت های بزرگ، این کشور را وارد جنگ داخلی کرد. آسیب پذیری کشور سوریه، بازیگران منطقه ای را که در صدد بسط حوزه نفوذ یا تثبیت جغرافیای عملیاتی فرامرزی خود بودند، به معادلات داخلی سوریه وارد کرد و قدرت های بزرگ را به ایفای نقش برای شکل دادن به نتایج دلخواه خود رهنمون شد. جدا از اینکه چه آینده ای برای سوریه رقم بخورد و فارغ از اینکه شکل جغرافیایی و نوع حکومت سوریه چه خواهد شد، درنهایت این آمریکا و روسیه هستند که به جشن و پایکوبی روی ویرانه های این سرزمین خواهند پرداخت. ابهام استراتژیک و فقدان اراده در روند تصمیم گیری قاطع درباره سوریه، آمریکا را در این حوزه در موضع دفاعی قرار داد. در سوی مقابل، عملکرد آمریکا این فرصت را برای روسیه فراهم آورد که خلأ پدیدآمده به وسیله آمریکا را پر، و خود را به معادلات سوریه وارد کند. مهم نیست که کدام طرف داخلی در دو سوی منازعه سوریه پیروز شود (البته اگر بتوان از چیزی به نام «پیروزی» صحبت به میان آورد)؛ درنهایت بازیگرانی که در تحلیل نهایی تعیین کننده سرنوشت این سرزمین خواهند بود، روسیه و آمریکا هستند. این دو کشور با بهره گیری از کارت های بازیگران منطقه ای و با هزینه کردن سرمایه های مردم سوریه، سرنوشتی را برای سوریه رقم خواهند زد که تنها و تنها منافع روسیه و آمریکا را، به عنوان دو بازیگر برتر نظام بین الملل، با درجات مختلف تامین کند. در سوی دیگر، بازیگران منطقه ای که دعواهای خود را به میدان سوریه برده اند، باید تنها صورت حساب جنگ و بحران را تقبل کنند.
چهارشنبه ، ۱۳آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهیختگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]