تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس براى كسب رضايت خدا و آگاهى در دين قرآن بياموزد، ثوابى مانند همه آنچه كه به ف...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804726870




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

برای شکوفایی شخصیت خود، با ضعف هایتان روبه رو شوید


واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه ستاره صبح: گروه اندیشه: خانم کارن هورنای، در سال 1885 در هامبورگ آلمان متولد شد. کودکی اش ، اصلا تعریفی نداشت.مادرش او را طرد می کرد و برادر بزرگترش را بیشتر دوست می داشت. به همین خاطر، کارن به پسر بودن او حسادت می ورزید. پدرش نیز قیافه و هوش او را پیوسته تحقیر می کرد و در او احساس حقارت، بی ارزشی و خصومت به وجود می آورد. والدین او در سال 1904 از هم طلاق گرفتند و دو سال بعد کارن که بسیار جاه طلب و باهوش بود با وجود مخالفت های پدرش وارد دانشکده پزشکی دانشگاه برلین شد و در سال 1913 دکتری پزشکی خود را دریافت کرد. او خیلی زود با دکتر اسکار هورنای معروف، ازدواج کرد و از او صاحب سه فرزند دختر شد. او یک دوره طولانی آشفتگی هیجانی را پشت سر گذاشت. در این مدت او به شدت ناخشنود و افسرده بود و از ناراحتی معده رنج می برد. در سال 1927 از همسرش جدا شد و تا پایان عمر برای پذیرفته شدن تلاش می کرد. هورنای در سال 1932 به عنوان مدیر وابسته انستیتوی روان کاوی شیکاگو به ایالات متحده آمریکا رفت و ضمن اشتغال به طبابت در انستیتوی روان کاوی نیویورک به تدریس پرداخت اما نارضایتی فزاینده او از نظریه سنتی فرویدی او را بر آن داشت که از این گروه جدا شود. او انستیتوی روان کاوی آمریکا را در نیویورک تأسیس کرد و تا پایان عمر نیز بر ریاست آن باقی ماند. کتاب او با عنوان «راه های نو در روانکاوی » که فروید را به نقد می کشد باعث شد که مجبور شود از این مؤسسه استعفا بدهد و مؤسسه روانکاوی خود را با عنوان مؤسسه روانکاوی آمریکا تاسیس کند. هورنای در کتاب «شخصیت عصبی زمانه ما»، به عوامل اجتماعی و فرهنگی روانشناسی اشاره می کند.  هورنای یکی از طرفداران اولیه نهضت آزادی زنان است و دیدگاه های او در این زمینه با دیدگاه های معاصر پیوندی قوی دارد. او نخستین زنی بود که در کنگره بین المللی روان کاوی مقاله ای درباره روان شناسی زن ارائه داد. در سال های دهه 1930 هورنای بین زن سنتی که هویت خود را در ازدواج و مادر شدن جست وجو می کند و زن امروزی که از طریق حرفه به جست وجوی هویت خویش می گردد تمایز قائل شد. او برای این که زنان دارای حق رأی باشند و بتوانند بر محدودیت های جامعه مردسالار غلبه کنند با تمام نیرو مبارزه کرد. هورنای تا زمان فوتش در سال 1952 به تدریس و کار به عنوان یک درمانگر ادامه داد. نظریه هورنای به عقیده هورنای، مردان با انکار تساوی حقوق زن و مرد و به حداقل رساندن فرصت های آنان برای خدمت به جامعه و پیشرفت می کوشند تا برتری خود را حفظ کنند و زمینه ساز این گونه رفتارهای آن ها احساس حقارت ناشی از غبطه رحم است. هورنای بر خلاف فروید، انسان را محکوم به رنج بردن و ویران گری نمی دانست. به عقیده او بشر استعداد این را دارد که قابلیت هایش را رشد دهد و به انسانی شایسته تبدیل شود. او در نظریه اش الگویی از شخصیت را مبتنی بر عوامل اجتماعی معرفی کرد که تأثیر عوامل مادرزادی در آن بسیار اندک بود. هورنای معتقد بود اگر در خانواده کودک تفاهم، احساس ایمنی، محبت، گرمی و صمیمیت وجود داشته باشد از پیدایش روان رنجوری پیشگیری می شود. در اینجا به چند مفهوم اصلی در نظریه هورنای اشاره می کنیم. اضطراب اساسی مفهوم بنیادی نظریه هورنای «اضطراب اساسی» است که به صورت «احساس جدایی و درماندگی کودک در دنیایی که بالقوه خصومت گر است» تعریف می کنند. به عقیده وی هر چیزی که رابطه مطمئن بین کودک و والدین را مختل کند می تواند اضطراب ایجاد کند. بنابراین اضطراب اساسی مادرزادی نیست و تحت تأثیر عوامل محیطی و اجتماعی همچون نگرش سلطه گرانه، فقدان حمایت، فقدان محبت و رفتارهای متغیر می باشد. کودک درمانده در دنیای تهدید کننده در جست وجوی امنیت خاطر است و تنها نیروی محرک رفتار انسان نیاز به سلامت، امنیت و رهایی از ترس است. به نظر هورنای، شخصیت می تواند در سراسر عمر تغییر کند و هیچ چیز در رشد کودک کلیت ندارد. او بر شیوه رفتار والدین و پرستاران با کودک در حال رشد توجه می کند و بیان می دارد که هر گونه گرایش کودک نتیجه رفتارهای اطرافیان است و همه چیز به عوامل محیطی و اجتماعی وابسته است. نیازهای روان رنجوری اضطراب اساسی، از رابطه والدین کودک به وجود می آید. هنگامی که این اضطراب تولید شده توسط اجتماع یا محیط ظاهر می گردد کودک تعدادی از راهبردهای رفتاری را برای مقابله با احساس ناامنی و درماندگی در خود پرورش می دهد. اگر هر یک از این راهبردهای رفتاری به صورت بخش تثبیت شده شخصیت او درآید یک نیاز روان رنجوری یا نوروتیک نامیده می شود که در واقع یک شیوه دفاع در برابر اضطراب است. او نیازهای روان رنجوری را در سه طبقه دسته بندی کرد: 1. شخصیت تسلط گر: نیاز به حرکت به سوی مردم، نیاز به تأیید و محبت و نیاز به مونس غالب از مشخصه این دسته است. حرکت به سوی مردم با قبول درماندگی و کوشش برای جلب محبت دیگران میسر می شود. 2. شخصیت جداشده: دوری جستن از مردم، استقلال و کمال از جمله نیازهای اوست. دوری جستن از مردم مستلزم دور ماندن از دیگران و اجتناب از هرگونه موقعیت وابستگی است. 3. شخصیت پرخاش گر: حرکت علیه مردم، ابراز نیاز برای رسیدن به قدرت، استثمار دیگران، کسب حیثیت، برخورداری از تحسین و پیشرفت از جمله نیازهای او به شمار می رود. لازمه حرکت علیه مردم، خصومت، طغیان و پرخاش گری است. خودپنداره آرمانی خودپنداره آرمانی، تصویر غلطی از شخصیت آدمی را ارائه می دهد و مانند نقاب ناکامل و گمراه کننده ای است که مانع از آن می شود که افراد روان رنجور، خود واقعی اش را شناخته و آن را بپذیرند. روان رنجوران با زدن این نقاب بر چهره وجود تعارضات درونی خود را انکار کرده و خود را برتر از آن می بینند که واقعا هستند. هورنای معتقد بود که انسان همیشه مجبور نیست اسیر افکار ناخودآگاه یا گذشته خود باشد و از این نظر با فروید اختلاف عقیده داشت. او به دنبال پیدا کردن ریشه مشکلات روانی بود ولی اساسا این مشکلات را مربوط به زمان حال و قابل درمان می دانست. توضیحات او در مورد انواع روان نژندی که بسیار ساده و زیرکانه بود در روش های روان درمانی مدرن تاثیر بسیار زیادی داشته است. تاکیدی که او روی نشان دادن «من حقیقی» و قابلیت های عظیم آن داشت، تاثیر زیادی روی روانشناسی انسانی کارل راجرز و آبراهام مازلو گذاشت. سرانجام این که هورنای می خواست فرایند تحلیل را تا اندازه ای قابل فهم کند که هرکسی بتواند خودش را تحلیل کند. این آغاز روش درمانی شناختی و نهضت خودیاری بود. به نظر هورنای تمام علائم روان نژندی نشان دهنده تضادهای درونی عمیق تر هستند. با این که این علائم مشکلاتی را در زندگی برای شخص ایجاد می کنند در واقع این تضاد است که افسردگی، اضطراب، سستی و وابستگی بیش از اندازه ایجاد می کند. تضاد شامل ناسازگاری هایی می شود که فرد نسبت به آن ها بی توجه است. برای مثال: کسی که به شدت احساس می کند به او توهین شده است در صورتی که هیچ توهینی وجود نداشته است. کسی که در ظاهر برای دوستی دیگران ارزش قائل است، ولی از آن ها دزدی می کند. زنی که مدعی است خودش را فدای فرزندانش کرده است، در صورتی که روز تولد آن ها را فراموش می کند. دختری که بزرگ ترین آرزوی او ازدواج است، در صورتی که از برقراری ارتباط با مردان اجتناب می کند. شخصی که در برابر دیگران بسیار با گذشت و صبور است ولی نسبت به خودش خیلی سخت گیر است. هورنای معتقد است که تضادهای درونی ما به این دلیل ایجاد می شوند که ما دقیقا نمی دانیم چه می خواهیم. به عنوان مثال بچه هایی که در یک محیط خصومت آمیز بزرگ می شوند مثل هر کس دیگری طالب محبت هستند ولی برای این که خودشان را با محیط سازگار کنند احساس می کنند که مجبورند پرخاشگر و خشن باشند. وقتی این بچه ها بزرگ می شوند این نیازهای اساسی با نیاز روان نژندانه به کنترل محیط و اطرافیان، در تضاد قرار می گیرند. شخصیتی که به دلیل روان نژندی می خواهند داشته باشند هرگز نیازهایشان را تامین نمی کند. در نتیجه رفتاری که آن ها در پیش می گیرند به شخصیت شان تبدیل می شود ولی این شخصیت، دوگانه است. نظریه هورنای در مورد شخص «قاطع و کامل» که با من اصیل یا حقیقی خود پیوند کاملی دارد با تعبیر آبراهام مازلو از خودشکوفایی فردی یا ایده هنر انسان شدن کارل راجرز تفاوتی ندارد. هورنای فلسفه خود را با نقل قولی از روانشناسی به نام جان مک ماری خلاصه می کند: «وجود ما چه ارزشی بالاتر از این می تواند داشته باشد که کاملا خودمان باشیم؟» هورنای معتقد بود که همه ما انسان های قدرتمندی هستیم و گرایشات روان نژندانه ما صرفا نقابی است که به منظور مخفی کردن خود حقیقی مان به چهره می زنیم ولی در اکثر موارد این کار ضرورتی ندارد. با کنار گذاشتن رفتارهایی که فکر می کنیم در برابر آسیب های خیالی از ما حمایت می کنند می توانیم شخصیت حقیقی مان را به دست بیاوریم. اگرچه هورنای ریشه تضادهای درونی را در کودکی می دانست در عین حال مردم را وادار می کرد تا ابعاد فعلی تمایلات یا عقده های روان نژندانه خود را بپذیرند زیرا نمی خواست مردم برای رفتارهای روان نژندانه شان این بهانه رابیاورند که در کودکی این اتفاق برای شان افتاده است و پس هیچ تقصیری ندارند. او از طریق مواجه کردن بسیاری از خوانندگان خود با چنین حقایقی، آن ها را با علت ریشه ای  مشکلات شان آشنا کرد.


سه شنبه ، ۱۲آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روزنامه ستاره صبح]
[مشاهده در: www.setaresobh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 20]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن