تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):ارزش چهار چيز را جز چهار گروه نمى‏شناسند : جوانى را جز پيران، آسايش را جز گرفتاران...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829220103




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

فرار با لباس عروسی + تصاویر


واضح آرشیو وب فارسی:خدمت: یک لباس عروس شیک پر از تور و پولک و یک دست کت و شلوار اتوکشیده دامادی؛ همه تجهیزات فرار 30 هزار کیلومتری 5 مهاجر سوری و فلسطینی، به سوی سوئد همین ها بود؛ فراری که فرجامش شیرین بود.به گزارش خدمت به نقل از عصرایران؛ جنگ، هزاران مهاجر سوری را از وطن شان تارانده است و از آن هزاران، صدها تن به سوی اروپا گریخته اند، به این امید که بخت یارشان باشد و با یک تیر دو نشان بزنند و هم جان شان را از سرزمینی که کشتارگاه شان شده، برهانند و هم بروند جایی که دیگر پابرهنه نمانند و مثل همان اروپایی هایی که روزی تنور جنگ را در کشورشان داغ کردند، خوش و بی دغدغه زندگی را جرعه جرعه نوش کنند. حالا اما مدت ها است بین رویای مهاجرها و واقعیت، فرسنگ ها فاصله است؛ آن ها برای رسیدن به اروپا، رنج می کشند، تحقیر می شوند، در سرمای پشت مرزها یخ می زنند، از گرسنگی و درد جان می کنند، تیپا می خورند، به کمپ هایی شبیه زندان فرستاده می شوند؛ اما هنوز و همچنان التماس می کنند بار دیگر به جهنم بر نگردانندشان. مردم دنیا در چند ماه گذشته، داستان های تلخ از پناهجوهان و مرگ شان زیاد شنیده اند؛ آن قدر زیاد و ناخوش که دیگر از تیترهای آبستن کلمه پناهجویان می ترسند و چشم ها را از ادامه خبر می دزدند تا دست کم یک سرنوشت دردآور کم تر خوانده باشند. این قصه از پناهجوها اما تلخ نیست، غم انگیز نیست و شاید لبخندی هم روی لب ها بنشاند؛ قصه فرار چهار روزه مهاجران سوری، در پوشش یک کاروان عروس! داستان این فرار، از وقتی کلید می خورد که یک فیلم ساز ایتالیایی و یک شاعر و یک روزنامه نگار سوری، در میلان، با 5 پناهجوری سوری آشنا شدند. پناهجوها از ترس جنگ، به ایتالیا گریخته بودند؛ اما آنجا، آواره تر شده بودند، تبعیدی و مهجور. می گفتند مقصدشان سوئد است؛ اما در آن دیار غربت کسی نبود دست شان را بگیرد یا راهنمایی شان کند که چه طور از تبعید خلاص شوند و دور از چشم مامورانی که پی پناهجوهای غیرقانونی می گشتند، تا سوئد بروند. لباس عروسی که سه نفر را نجات داد گابریل دل گراند، فیلمساز ایتالیایی که این فرار را به همراه دو دوست دیگرش برنامه ریزی کرده است، دلهره زیستن در سوریه را در شهریور 2013 تجربه کرده بود. او و دو رفیق سوری اش، شبی از شب های شهریور آن سال، در آتشباران گروه های موافق و مخالف سوری، در دمشق، توی آلونکی تنگ و تاریکی گیر افتاده بودند. صدای تیر اندازی ها نزدیک تر می شد و هواپیماها زمین را گله به گله بمباران می کردند، طوری که به نظر می آمد دیگر فقط کشتن مساله است و هیچ اهمیتی ندارد به چیز یا چه کسی اعتقاد داشته یا از چه چیز و چه کس بیزار باشند. گابریل و آن دو نفر دیگر می دانستند از این خراب آباد، جان سالم به در نمی برند و مثل اعدامی هایی که پیش از مرگ، به بی خیالی مفرط دچار می شوند، کرخت و بی حوصله به وز وز مبهم خواننده عربی قدیمی در رادیو گوش می کردند که انگار صدای انفجارهای پی درپی بیرون از خانه، جزئی از آن شده بود. مردها در آن آلونک، دیگر از تقلا برای زنده ماندن دست برداشته بودند. سیگارها را خسته و کسل پک می زدند و هرم گرمای باقی مانده از روز که در اتاق محبوس شده بود، عرق روی تن شان می نشاند. همان وقت پسرکی شاید ده ـ دوازده ساله از دل تاریکی بیرون دوید و خودش را پرت کرد توی خانه و بی هیچ حرفی لباس عروسی را که توی بغل داشت تکه تکه کرد و پیش از آن که مردها حرفی بزنند، به هر یک نواری باریک و براق داد و گفت: آن ها را به پیشانی شان ببندند. هر سه نفر بی آن که چیزی بپرسند شبیه مسخ شده ها، از دستور عجیب پسربچه تبعیت کردند. پسرک گفت: سربند سپید رمزی است که پیاده نظام ها با دیدنش ماشه ها را نمی چکانند. گابریل و رفقای دمشقی اش آن شب فرار کردند و او به میلان که رسید، نوارهای سپید را انداخت توی کشوی کارش کنار سوغاتی های دیگر از کشورهای مختلف دنیا؛ اما خاطره لباس عروسی که نجات شان داد، در ذهنش ماند تا روزی که دست تقدیر، یکی از پناهجوهای آواره را به آن ها رساند. «با همان دو رفیقم قرار داشتیم که در کافه ایستگاه قطار میلان چیزی بنوشیم و گپی بزنیم که دیدم مردی ژولیده با کوله پشتی، وحشت زده به عربی پرسید " شما می دانید کدام قطار به سوئد می رود؟!» هر سه نفر به مرد نگران عرب خندیدند. قطاری از میلان به سوئد نمی رفت و عجیب بود که غریبه این را نمی دانست و عجیب تر این که حتی یک کلمه ایتالیایی بلد نبود. گابریل و دوستانش به او قهوه تعارف کردند. مرد، مستاصل و آشفته نشست و بی تعارف یکی از فنجان ها را نوشید. سه ساعت بعد، میز پر از فنجان های خالی قهوه و سیگارهای خاکستر شده بود و حرف مردها هنوز تمام نشده بود. مردها در طول سه ساعتی که گذشت فهمیدند نام غریبه، عبدالله است. سوری- فلسطینی است. از چنگ داعشی های سوریه گریخته است؛ اما کشتی اش با 250 پناهجوی همسفرش در سکوت رسانه ها، در میانه راه غرق شده و فقط او و تک و توکی دیگر معجزه آسا نجات پیدا کرده اند. آن ها عبدالله را به سرپناهی در میلان رساندند؛ اما قصه اش خاطرشان ماند تا شبی که در خانه رفیق شان آنتونیو آگوگلیارو، کارگردان و تهیه کننده فیلم مهمان بودند و از داستان زندگی عبدالله گفتند که ناگهان گابریل به نظرش رسید آیا راهی وجود دارد که عبدالله و چند آواره دیگر همراهش از خط قرمز گارد مرزی، بی هیچ مانعی رد شوند؟ « همان وقت یاد ماجرای لباس عروس در آن شب ترسناک در سوریه افتادم و از ذهنم گذشت که پلیس هرگز اسناد کاروان عروس را بررسی نمی کند؛ پس چرا یک عروسی کذایی برگزار نکنیم؟» گابریل همان شب نقشه کار را طراحی کرد و از عبدالله خواست نقش داماد کاروان عروسی تقلبی را بازی کند و سرانجام او و 4 آواره دیگر جزئی شدند از یک کاروان عروسی 23 نفری که در یک شب دور هم جمع شده بودند تا بر سر همه زندگی شان قمار کنند. اگر می بردند، 5 پناهجو به سوئد می رسیدند و اگر می باختند، به جرم همکاری برای قاچاق انسان، تقریبا به 15 سال حبس محکوم می شدند. نقشه گابریل اجرایی شد؛ کاروان عروس از مرز گذشتند و کسی از داماد و همراه هایش مدرک اقامت نخواست. خیلی وقت ها حقیقت عیان تر از آن است که بشود حتی باورش کرد. مرزبان ها خیال می کردند هیچ مهاجر عاقلی بدون مدرک اقامت جرات رفتن تا لب مرز را ندارد، تا چه رسد به این که داماد شود یا در کاروان عروسی مشغول خندیدن و رقصیدن و ساز زدن باشد و به همین خاطر کاروان عروس را بی هیچ توقفی با دل خوش و لبخند بدرقه کردند و عبدالله و باقی کاروان با همین روش تا سوئد رفتند. عروسی که بی فیلم نمی شود گابریل و گروهش از همه صحنه های این فرار عجیب در سال 2013 فیلم گرفتند. آن ها می خواستند نشان دهند که کسانی در سراسر دنیا حاضرند برای محقق شدن رویای انسانی دیگر به همه داشته هایشان در زندگی چوب حراج بزنند و آینده شان را، شغل شان را و حتی آزادی شان را به خطر بیندازند تا انسانی دیگر که حتی نمی شناسندش، از آتشباران جنگ برهد و در سرپناهی امن آرام بگیرد. فیلم مستندی که گابریل و رفقایش ساختند و اسمش را گذاشتند «کنار عروس»، به گزارش شبکه الجزیره، به عنوان یکی از بهترین آثار مستند در سال 2013 و 2014 شناخته شد و در هفتادویکمین جشنواره ونیز شرکت کرد و سه جایزه برد. این فیلم در چهار جشنواره بین المللی معتبر دیگر در دنیا هم شرکت داده شد و در 36 کشور به نمایش در آمد و با استقبال مردم روبه رو شد و کمپینی برای حمایت از آن در فضای مجازی تشکیل شد که بزرگت رین کمپین مشترک ایتالیایی ها و فلسطینی ها در حمایت از پناه جوها در طول تاریخ است. «کنار عروس» اسمی ابداعی است در ترجمه اثر گابریل و شاید خیلی ها ترجمه پارسی بهتری برای «on the bride side» داشته باشند. به هر حال قصه عبدالله، اسمش هر چه باشد، یک قصه شیرین است؛ آن قدر شیرین که باور نکردنی می نماید و حتی برای لحظه ای هم که شده، شنیده های ناخوش و تصاویر غم انگیز از درماندگی پناه جویان را در ذهن کمرنگ می کند و همین یک دم، گواهی است برای باور کردن این که زندگی، تلخی و شیرینی توأمان دارد.


سه شنبه ، ۱۲آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خدمت]
[مشاهده در: www.khedmat.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن