تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دلى كه در آن حكمتى نيست، مانند خانه ويران است، پس بياموزيد و آموزش دهيد، بفهميد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835580470




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

متن زیبای شهید چمران پس از شهادت اکبر چهره قانی


واضح آرشیو وب فارسی:شهیدنیوز: شهیدخبر(شهیدنیوز): اکبر چهره قانی، از نخستین افرادی بود که به شهیدچمران پیوست و در روز حماسه آزادسازی سوسنگرد همچنان به پیش تاخت تا آنکه در محاصره دشمن درحالی که تنها مانده بودند، به شهادت رسید.-اکبر چهره قانی، از نخستین افرادی بود که به شهیدچمران پیوست و در روز حماسه آزادسازی سوسنگرد همچنان به پیش تاخت تا آنکه در محاصره دشمن درحالی که تنها مانده بودند، به شهادت رسید. این امر برای دکتر بسیار سخت بود، پس از شهادت این بزرگوار، این متن زیبا را به تحریر در آورد: مردگان متحرک در دنیا آدم هایی هستند که به ظاهر زنده اند، نفس می کشند ، راه می روند، حرف می زنند، زندگی می کنند؛ اما در حقیقت اسیر دنیا، بردة زندگی و ذلیل حوادث هستند؛ از خود اراده و اختیاری ندارند، آلت بلا ارادة عوامل طبیعت اند، درمقابل مرگ وحشت زده و زبون اند، برای آنکه زندگی کنند. آنچنان به ذلت و اسارت تن درمی دهند و در قفس احتیاجات کثیف مادی اسیر می شوند و قیود و حدود مادی مثل تار عنکبوت آنچنان آنها را اسیر و برده می سازد که در میلیون ها و میلیاردها مردمی که همه روزه به دنیا قدم می گذارند و زندگی می کنند و می روند، از همین قماشند. بر اعمال آنها هیچ نتیجه ای مترتب نیست، هیچ تأثیری بر عالم وجود ندارند، اگرچه زندگی می کنند ولی مرده اند، بین زندگی و مرگ آنها تفاوتی وجود ندارد. اینان برای آنکه نمیرند، آنقدر خود را کوچک می کنند که گویا مرده اند ؛ همیشه تسلیم قیود ذلت بار و شرایط ننگینی هستند که زندگی بر آنها تحمیل می کند. آنها شرف و حیثیت خود را می دهند، شخصیت و ارزش انسانی خود را فدا می کنند، روح خود را از دست می دهند، حیات حیققی خود را نابود می کنند تا زندگی مادی جسد را تأمین نمایند، مانند کرمی که در لجن می لولد و خوش است که بوی تعفن ننگ و ذلت و پستی را استشمام می کند و با ننگ و ذلت نفسی می کشد. زندگی حقیقی اما انسان های آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند؛ ولی تا آنجا که زنده هستند، براستی زندگی می کنند و به اختیار خود نفس می کشند، سرور و آقای حیات خود هستند، از کسی و چیزی نمی ترسند، محکوم اراده دیگری نیستند، دیگران تسلیم او هستند، محیط تحت تأثیر اراده او قرار می گیرد، خواسته او در همه جا جاری می شود. تا زنده است به راستی زندگی می کند، از مرگ نمی ترسد، هیچ چیزی آزادی او را محدود نمی کند، هیچ عاملی حتی مرگ او را ذلیل و زبون نمی نماید و هنگامی که مرگ فرا رسید، با کمال افتخار و شرف آن را می پذیرد و زندگی پر ثمر دیگری را شروع می کند. رمز قدرت و شخصیت او در همین جاست که اسیر زندگی نیست، به خاطر زندگی حاضر نیست که شخصیت انسانی خود را از دست بدهد و از نظر روحی بمیرد. انسانی می تواند زندگی حقیقی داشته باشد که اسیر و برده زندگی نگردد ، هیچ چیز حتی خود زندگی، او را به قید و بند اسارت و ذلت نکشاند، آزاد و مختار باشد و تا وقتی که زنده است، با افتخار و شرف زندگی کند و هنگامی که مرگ فرارسید، آن را با آغوش باز بپذیرد که خود مبدأ حیات اخروی و تکامل بزرگتر و مهمتری است. این انسان تا وقتی که زنده است، به راستی زندگی می کند، آقا و سرور خود می باشد، از موجودیت خود ذلت می برد و جسم مادی او وسیله ای برای روح او و شخصیت انسانی اوست، و چون از مرگ نمی ترسد قدرتمند است و دیگران در مقابل اراده او تعظیم می کنند. در اجتماع دیده اید، مردی که به سیم آخر می زند و آماده جانبازی می شود، همه از او می ترسند. هیچ کس به جنگ او نمی رود؛ زیرا می دانند که او آماده جان دادن است و از مرگ نمی ترسد؛ بنابراین نمی توان به هیچ وسیله ای حتی مرگ، او را ترساند و تسلیم کرد…. بنابراین قدرت ها و سلطه طلب ها از او هراس دارند و او را رها می کنند و تسلیم اراده او می شوند و از اطرافش دور می گردند… او تا وقتی که زنده است، به راستی زندگی می کند و هنگامی که می میرد، زندگی ابدی می یابد. یک چنین زندگی، ممکن است کوتاه باشد، اما ثمربخش تر از هزارها زندگی و ارزنده تر از قرن ها زندگی است. اکبر، شهید بزرگوار ما... اکبر، شهید بزرگوار ما، چنین زندگی آزاد و ثمربخشی را انتخاب کرده بود؛ آزاد و بدون ترس و وحشت از هیچ چیز و هیچ کس زندگی می کرد و فقط در مقابل خدا تسلیم بود و از هیچ قدرتی و ابرقدرتی نمی ترسید و زندگی دنیایی او و حیات اخروی او هر دو پربار و ثمربخش بود. سراسر زندگی کوتاهش لبریز از پاکی، فداکاری، شجاعت و مبارزه علیه ظلم و طاغوت بود. او آرزو داشت که زندگی خود را به سرنوشت اصحاب حسین(ع) پیوند دهد و برای همیشه در عداد گلگون کفنان حیات درآید، و همه وجود خود را وقف چنین راه مقدسی کند؛ و سرانجام به آرزوی خودرسید. خون حسین نمایانگر راه علیه طاغوتیان امروز اربعین شهدای کربلاست، آن آزادگانی که در برابر دهر و ابرقدرت های آن روز تسلیم نشدند، آزادانه زندگی کردند و آزاد و پرافتخار به لقای پروردگار خود نایل آمدند. در آن روزگار که سلطه گران جبّار می خواسنتد همه نفس ها را در سینه خفه کنند، همه آدم ها را به زیر سلطه خود به اسارت بکشند و با پول و تهدید به قتل و شکنجه، همه را وادار به سکوت و اطاعت کنند، آنجا حسین بن علی(ع)، وارث مقام والای ولایت و نبوت، فرزند برومند علی و فاطمه، رهبر انسانیت و تعیین کننده معیارهای خدایی در زمان خود، آزادمردی که همه دهر قادر نبود تا او را به زانو درآورد، مظهر ایمان و عرفان، سمبل شجاعت و فداکاری، نماینده خدا بر زمین، و سید و مقتدای تمام شهیدان علیه یزیدیان و سلطه طلبان قیام کرد، و همه وجود خود و کسان خود را در راه خدا قربانی داد، و پرچم پرافتخار و خونین شهادت را بر قله بلند تکامل بشریت به اهتزاز درآورد، و آن را نشان هدایت اسنان ها در راه پر پیچ و خم تکامل قرار داد، تا هر کس که جویای حق و حقیقت و عدل و عدالت است، به این پرچم خونین چشم داشته باشد و راه را از بیراهه تشخیص دهد. او این گلگون را، که به بهشـت خدا می انجامد، فرا راه پیـروان خود ـ شیعیان جهان ـ قرار داد، تا همیشه چشم به پرچم شهادت بدوزند و راه وصول به خدا را سریع تر طی کرده و به لقای پروردگار خود نایل آیند. تشیّع، این مکتب پرافتخار اسلامی، با خون شهدا مزین شد و با فداکاری از جان گذشتگان راه حق، به صورت انقلابی ترین مکتب بشریت تجلی کرد، و در طول تاریخ پاکان و نیکان آزادمرد همواره علیه سلطه جباران و طاغوتیان قیام کردند و به سنت حسین(ع)، همه وجود خود را قربان دادند، و تا قله رفیع شهادت صعود کردند و پرچم مقدس و خونین حسین(ع) را در این راه تکاملی انسان ها، برافراشتند. روایتی از پایمردی های یکی از شیعیان راستین حسین (ع) اکبر یکی از همان شیعیان راستین بود که دعوت خونین و انقلابی حسین(ع) را لبیک گفت، علیه طاغوتیان قیام کرد، و همه وجود خود را وقف راه خدا نمود و به همه جاذبه های زندگی و قید و بندهای حیات، پشت پا زد؛ آزاد زیست و آزادانه وارد معرکه نبرد شد و با سلطه شیطانی طاغوتیان به سختی درافتاد و همه جا در صحنه های جنگ حق و باطل، پیش قراول مبارزان از جان گذشته بود. هر کجا که ضدانقلاب سربرافراشت، فوراً آماده نبرد و فداکاری شد. هر کجا که طاغوتیان سرنوشت انقلاب را مورد تهدید قرار دادند، جان خود را سپربلا کرد، در معرکه های سخت و خطرناک خرمشهر، و بعد در نبردهای خونین کردستان، از پاوه تا سردشت، هم ه جا اکبر پیش قراول بود، همه جا حماسه خلق می کرد، همه جا ستارة رزمندگان از جان گذشته بود. هنگامی که صدام کثیف، به فرمان طاغوت ها و ابرقدرت ها به خاک عزیز ایران حمله کرد و نیروی کفر تا نزدیکی های اهواز پیش آمد، اکبر عزیز ما نیز همراه دوستان دیگر خود وارد نبرد شرف و افتخار شد و همه جا حضورش مشهود بود و وجودش مثل خورشید می درخشید. تا سرانجام در شب تاسوعای حسینی، در نبرد معروف نجات بخش رزمندگان در سوسنگرد شرکت کرد، مشتاقانه پیش می تاخت و هنگامی که گردوغبار نیروهای زرهی دشمن در چندصدمتری ما نمودار شد، سر از پا نمی شناخت، روحش از این قفس جهان به ستوه آمده بود، آرزوی پرواز داشت و شتابان به سوی شهادت پیش می رفت. با تانک ها درگیر شدیم. ۵۰تانک و نفربر و صدها کماندوی عراقی در مقابل ما مشغول آرایش شدند. تانک ها در یک خط به سوی ما حرکت کردند و کماندوها در پشت سر تانک ها و مسلسل به دست به راه افتادند. یکی از جوانان ما اولین تانک را با یک موشک آر.پی.جی۷ هدف قرار داد و سرنشینان تانک بیرون پریدند و گریختند. تانک دیگری برای دور زدن و محاصره کردن ما حرکت کرد و به سرعت خود را به روی جاده سوسنگرد در پشت سر ما رسانید و روی آسفالت جاده مستقر شد و توپ و مسلسل خود را متوجه ما کرد. رزمندگان ما که دیگر موشک آر.پی.جی۷ نداشتند، مشت ها را گره کردند و «الله اکبر» گویان به سوی تانک حمله کردند. تانک نیز وحشت زده، جهت خود را تغییر داد و به سوی جنوب گریخت و من به دوستانم که حدود ۲۵نفر بودند، توصیه کردم که همچنان آن تانک را دنبال کنند و خود نیز مدتی با آنها رفتم تا از حلقه محاصره ۵۰تانک دشمن خارج شوند، ولی خود برگشتم؛ زیرا می خواستم که توجه دشمن را به خود جلب کنم تا از درگیری با دوستان ما منصرف شوند و لبه نیز حمله خود را متوجه ما کنند. من خوش داشتم که در این نبرد تنها باشم؛ بنابراین از دوستانم جدا شدم و به سرعت به سوی سوسنگرد حرکت کردم که در جهت دشمن بود. خیلی سعی داشتم که اکبر عزیزم را همراه دوستان دیگرم بفرستم و خود تنها بروم؛ ولی اکبر پابه پای من می آمد. چندبار به او تذکر دادم که با دیگران برود. با لبخندی طعنه آمیز مرا ملامت کرد که چرا چنین درخواستی از او می کنم، و مصمم تر مرا دنبال می کرد و لحظه به لحظه موضع دشمن را به من می گفت. ما از کنارة جنوبی جاده سوسنگرد حرکت می کردیم و دشمن در طرف شمالی جاده قرار داشت و هر لحظه به جاده نزدیک تر می شد و اکبر سرک می کشید و می گفت: «دشمن به فاصله صدمتری رسید.» «دشمن هم اکنون به پنجاه متری ما رسیده است.»… و هرچه دشمن نزدیک تر می شد، اکبر بشّاش تر و زنده تر می شد، مصمم تر و قوی تر می شد. اکبر می دانست که شهید می شود، بال و پر درآورده بود، سخن از شهادت می گفت، اسم خدا بر زبانش جاری بود، و از مبارزه حسینی تا شهادت افتخارآمیز و دشت کربلا و اصحاب حسین(ع) با خود حرف می زد. من حرف های او را می شنیدم، ولی چندان توجهی به آنها نداشتم، زیرا خود من هم در چنین حالاتی سیر می کردم؛ من هم خود را برای آخرین مبارزه با کفار عالم و یزیدیان زمان آماده می کردم، من هم اوج گرفته بودم و احساس نمی کردم که بر زمین هستم، گویا بر ابرهای عرش اعلی پرواز می کردم. فقط کلماتی و جملاتی پراکنده که از لبان اکبر جدا می شد و از خدا و حسین و شهادت خبر می داد، در گوشة ذهنم جایگزین می شد… سرانجام اکبر گفت: «آمدند، به ۱۰متری رسیدند، به ۵متری رسیدند»؛ به من پیشنهاد کرد که در مجرای آب جاده سوسنگرد سنگر بگیرم؛ من نپذیرفتم، و حتی فرصت استدلال نداشتم، ولی از ذهنم گذشت که اگر در مجرای آب جاده مستقر شویم، دشمن می تواند با یک نارنجک، یا یک توپ مستقیم تانک، ما را نابود کند. اکبر هم دلیل نخواست و همچنان به راه خود ادامه می دادیم، من می رفتم و اکبر مرا دنبال می کرد، تا بالاخره تانک های دشمن از جاده سوسنگرد بالا آمدند و در هفت یا هشت متری ما مستقر شدند و لوله مسلسل ها و توپ ها و موشک های خود را متوجه ما کردند. فوراً کماندوها از روی جاده گذشتند و از سه طرف ما را محاصره کردند. ما به اجبار در همانجا بر زمین خوابیدیم و در کنار باریکه ای از خاک به ارتفاع ۵۰سانتیمتر سنگر گرفتیم و تیراندازی شروع شد. اکبر در طرف چپ من بر خاک خوابید، به طوری که پایش به پاهای من گیر می کرد. در این لحظات بود که اسدالله عسکری (راننده) نیز که به دنبال ما می گشت و از دور ما را می دید، به سرعت خود را به ما رسانید. و دیگر فرصت آن نبود که به او اعتراض کنم که چرا دنبال ما آمدی! فقط به او گفتم فوراً در کنار خاک بر زمین بخواب، او نیز به زیر بوته های زیادی که در کنار برجستگی خاک وجود داشت رفت و به شکر خدا سالم باقی ماند. تیراندازی شروع شد و توپ و موشک به سمت ما باریدن گرفت. من نیز مشغول مانور وحرکت بودم، گویی خواب و خیال بود، تانک ها و کماندوها فقط اشباحی بودند که در ذهنم می لولیدند، و من نیز بدون اختیار و ارادة خود، بر روی زمین می غلتیدم و می خزیدم و به اطراف تیراندازی می کردم و دیگر به اکبر توجهی نداشتم، فقط می دیدم که جز تیراندازی من صدای تیراندازی دیگری شنیده نمی شود و تقریباً یقین کردم که اکبر عزیزم به شهادت رسیده است. اکبرم! برادرم! مهربانم! هم رزمم! هم سنگرم! شربت شهادت بر تو گوارا باد. تو می گفتی محافظ منی و نمی خواهی لحظه ای از من جدا شوی، و گاه گاهی که تنها بیرون می رفتم، به شدت عصبانی می شدی و تندی می کردی. اکنون چگونه است که مرا تنها گذاشتی و در میان دشمنان خونخوار رها کردی و خود یکه و تنها به سوی عرش خدا پرواز کردی و در ملکوت اعلی سکنی گزیدی؟ اکبر! به خاطر داری که از من گله می کردی که چرا دیگران را با خود به جنگ می برم و تو را نمی برم؟ آخر تو را دوست داشتم و نمی خواستم تو را به منطقه خطر ببرم، می دانستم که برای محافظین من و همراهانم خطراتی بزرگ وجود دارد و اکراه داشتم که دوستان دلبندم را به خطر بیندازم. تو فکر می کردی که تو را به قدر کافی دوست نمی دارم، درحالی که بین جوانان، بیش از حد، به تو ارادت داشتم. اکبر! تو از اولین جوانانی بودی که در کنار ما قرار گرفتی، تعلیمات نظامی آموختی، بهترین دوره های کماندویی را گذراندی، در سخت ترین نبردهای خرمشهر و کردستان شرکت کردی، حماسه ها آفریدی، قدرت نمایی ها کردی، شهرة شجاعت و فداکاری شدی و سرانجام با شهادت خود، این راه شرف و افتخار را به درجه کمال رساندی. اکبر! تو می دانی که هر کس محافظ من شد، در صحنه های خطر، آماج تیر بلا گردید؛ «ناصر» فداکارم، «حجازی» کاردانم و «محسن» عزیزم که محافظ من شدند، هر یک به ترتیب از پا درآمدند. من دیگر نمی خواستم محافظی برای خود بگیرم، معتقد بودم که خدای بزرگ کفایت می کند؛ اما تو اصرار می کردی و مرا تنها نمی گذاشتی و می خواستی همیشه با من باشی، و با جان خود از من محافظت کنی و در این راه، الحق، به عهد خود وفا کردی. تو رفتی و ما را داغدار کردی. تو رفتی و ما از نور وجود تو محروم شدیم. تو رفتی و ما را در غم و درد، تنها گذاشتنی؛ اما اطمینان داریم که تو در ملکوت اعلی، در کنار اصحاب حسین(ع)، به زندگی جاوید خود رسیده ای و مشمول رحمت خدا شده ای، و امتحان سخت و خطرناک حیات را با بهترین نتیجه ها، با پیروزی به پایان رسانده ای و سرافراز و سعادتمند، در حلقه زنجیر تکامل حسینیان قرار گرفته ای، و لوح سرنوشت خود را با خون شهادت گلگون کرده ای. و ما دوستان و همرزمان تو، ای شهید عزیز، به تو اطمینان می دهیم که راه پرافتخار تو را دنبال کنیم، با طاغوت ها و ابرقدرت ها بجنگیم و پرچم خونین شهادت را که تو با خون خود مزین کردی و برافراشتی، حمایت کنیم و به آیندگان بسپاریم. همچنین دکتر چمران در کتاب خود با نام « رقصی چنین میانه میدانم آرزوست » کل عملیات سوسنگرد و در مطلبی با عنوان « معرکه شرف و افتخار » نحوه شهادت شهید اکبر چهره قانی را شرح می دهد.


سه شنبه ، ۱۲آبان۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شهیدنیوز]
[مشاهده در: www.shahidnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن