واضح آرشیو وب فارسی:فرهیختگان: سیاوش راشد |کیوان علی محمدی و امید بنکدار از معدود زوج های فیلمسازی هستند که همواره به طور مشترک کار می کنند و جزء معدود سینماگران ایرانی اند که بدون اختلاف کارهای خود را کارگردانی می کنند. سومین فیلم علی محمدی و بنکدار با نام «ارغوان» این روزها بر پرده سینماهاست. به این بهانه با این دو فیلمساز جوان و نوجو به گفت وگو نشسته ایم. تفاوت عمده «ارغوان» با دو فیلم قبلی شما «شبانه» و «شبانه روز» در این است که این بار ضمن حفظ کیفیت فرم، به داستان گویی هم بیشتر نزدیک شده اید. چه شد که وجه پررنگ تری از قصه گویی را به تجربیات فرمی تان افزودید؟ بنکدار: همیشه تلاش کردیم نوار مرزی میان مخاطب عام و خاص را از میان ببریم و آنها را آشتی بدهیم. در «ارغوان» پافشاری کردیم که خودمان تهیه کننده کار باشیم. دو فیلم قبلی مان از همین ناحیه ضرر کرد و گرنه در آنها هم از بازیگران ستاره استفاده کرده بودیم. بار دراماتیک را پررنگ کردیم و قصد تکرار تجربه های قبلی را نداشتیم. با حضور حیدری یک نگاه تازه هم به ما اضافه شد و بعد هم خودمان با گروهی از دوستان بحث تبلیغات را پیش می بریم. علی محمدی: آن دو فیلم هم اگر استراتژی تبلیغاتی بهتری داشت و تهیه کنندگان می دانستند که فیلم ها را چگونه اکران کنند، شکست تجاری نمی خوردند. معمولا با عوامل ثابت همکاری می کنید. مثلا مرتضی پورصمدی، مدیر فیلمبرداری که سال هاست فیلم های شما را فیلمبرداری می کند. فیلمبرداری از مهم ترین ویژگی های فیلم است. در این زمینه هم صحبت کنید. علی محمدی: در کار ما تجربه یک تیم است که فیلم را پیش می برد. وقتی قرار است فیلم بسازیم سراغ همان تیم فیلم قبلی می رویم که در تجربه های قبلی به ما کمک کرد. همیشه هم سعی کرده ایم با آدم هایی بالاتر از خودمان کار کنیم. هم خودمان یاد می گیریم و هم با کمک هم تجربه ای تازه را پیش می بریم. «ارغوان» به لحاظ فرم بصری متاثر از هنر نقاشی است. از چه کسانی تاثیر گرفته اید؟ علی محمدی: نقاشی دانمارکی به نام ویلهلم هامرز هوی وجود دارد که سینماگران زیادی از کارل تئودور درایر تا میشائیل هانکه از او تاثیر پذیرفته اند. من و امید هم اتفاقی کشفش کردیم و دیدیم چقدر می تواند در ساخت «ارغوان» به ما کمک کند. فرم بصری فیلم را بر اساس تابلو های او طراحی کردیم و بعد دیدیم او خودش را در انتخاب لوکیشن و نما ها و لنزها به فیلم تحمیل می کند. در و دیوار خانه و همه لوکیشن ها را بر همین مبنا طراحی کردیم و این نقاشی ها را مثلا به طراح صحنه نشان دادیم. به این ترتیب معمولا اولین انتخاب دستیارها بهترین لوکیشن است. با آقای پورصمدی هم مفصل صحبت کردیم. در داستانی که مهتاب کرامتی و مهدی احمدی در آن حضور دارند، بیشتر می خواستیم به سمت نقاشی های ترنر انگلیسی برویم. فضایی مه آلود که همه چیز در مرز دیده شدن و دیده نشدن است. بازیگر ها را چگونه انتخاب کردید؟ بعضی بازی های خوبی دارند و برخی بازی ها چندان دلچسب نیستند. مثلا مرتضی اسماعیل کاشی که سوابق خوبی هم در تئاتر دارد، خیلی خشک و مکانیکی بازی می کند. به نظرم عمدا از او این جنس بازی را خواسته اید و معتقدم این جنس بازی به کلیت فیلم نمی خورد. بنکدار: به این فکر کرده بودیم که جنس بازی های داستان دهه 50 با دو مقطع دهه 80 و امروز فرق داشته باشد. یکجور عصا قورت دادگی و خشکی در بازی های آدم های آن بخش قصه می بینید. حتی نسیم ادبی و الهام کردا هم بازی شان از این جنس است. می خواستیم تماشاگر قدیمی بودن این بخش قصه را حس کند. این اغراق نه فقط در بازی، بلکه در گریم، صدا، طراحی لباس و صحنه هم حس می شود. این چیزی بوده که خودمان از بازیگران خواسته ایم. واکنش ها به بازی اسماعیل کاشی متفاوت بوده است. اگر این جنس بازی را دوست نداری، به کارگردانی و هدایت من و کیوان برمی گردد نه بازی اسماعیل کاشی. علی محمدی: ما یک طراحی استراتژی داشتیم که می توانیم روی آن صحبت کنیم که آیا این استراتژی غلط بوده یا درست؟ مثلا تا زمانی که فیلمی شبیه «شبانه» در ایران ساخته نشده، نمی توانی بگویی که آیا آزار دادن تماشاگر و فشار روی اعصاب او درست بوده یا نه. بعد از ساخته شدن یک فیلم با آن مدل می توان صحبت کرد که آیا این رفتار به لحاظ اخلاقی درست بوده یا نبوده است. در مورد «ارغوان» گفتیم دهه 50 را به سمت تصنع ببریم تا صدای تماشاگر از شدت این تصنع در بیاید. به عوامل گفتیم برای آنکه حس وحالی را که ما می طلبیم دریابید، فیلم«سانست بلوار» را ببینید و جنس بازی گلوریا سوانسون را با جنس بازی ویلیام هولدن مقایسه کنید. سوانسون در آن فیلم نقش یک ستاره کهنه سینما را بازی می کند. همه رفتارهایش کهنه و تصنعی به نظر می آید. بازی او به قدری اغراق آمیز است که با خودت می گویی عصر این آدم به سر آمده است. نمونه دیگرش «دارودسته های نیویورکی» اسکورسیزی است. تفاوت جنس بازی لئوناردو دی کاپریو و دنیل دی لوییس را ببین. دی کاپریو نیویورک جدید را نمایندگی می کند و دی لوییس نماد نیویورک قدیم است. ممکن است تماشاگر این اغراق را در نیابد و فکر کند بازیگر این گونه بازی می کند. اما این طراحی ما بود. در صحنه هایی که مهتاب کرامتی و مهدی احمدی در خودرو نشسته اند، گویی ارتباط شان با همه دنیا قطع می شود و جهان به فضای همان خودرو منحصر شده است. نورهایی از بیرون به داخل خودرو می تابد که طبیعی نیست و حتی انگار این خودرو حرکت هم نمی کند. این تمهید را با چه هدفی طراحی کردید؟ علی محمدی: حتی صدای موتور خودرو را هم نمی شنوی. با منطق رئالیستی چنین صحنه هایی را یا باید با فیلمرو بگیری یا کاروان و این نکته دست ما را برای ایجاد تنوع در پلان ها می بندد. ما هم می خواستیم پلان های خودمان را بگیرم. در بیشتر زمان ها خودرو ثابت است و رنگ و نور بازی می کنند. صدای موسیقی خودروی بغلی را می شنویم، اما به عمد صدای موتور خودروی خودشان را نمی شنویم. این دو شخصیت چنان روی حرف هایی که می زنند متمرکز شده اند که انگار هیچ صدایی در دنیا جز صدای خودشان را نمی شنوند. از نظر بصری چون در شب کار می کنیم و عمق میدان نداریم، این شیوه به ما کمک می کند تا به خواسته هایمان برسیم. بنکدار: به لحاظ تماتیک هم این شیطنت به ما کمک می کرد که این دو آدمی را که دغدغه ها و حس های مشترک دارند ناخودآگاه با وجهی تقدیری به تصویر بکشیم. این خلوت که حس وحالی تجریدی دارد به ما کمک کرد که این پناه آوردن آدم ها به دلیل غم های مشترک را نمایش دهیم. از این شیطنت های انتزاعی در فیلم کم نداشته اید. علی محمدی: بله؛ باز هم از این بازیگوشی ها داریم. مثلا جایی که شقایق فراهانی روی تخت از مرتضی اسماعیل کاشی که در اتاق است، می پرسد: حالت خوبه؟ نور روی چهره اسماعیل کاشی خاموش می شود و تنها یک کادر مستطیل شکل از نور روی چشم هایش می تابد و او می گوید: آره. خب خوبم. این خب خوبم دو معنا دارد. آدم هایی که چیزهایی را بی توجه به تبعاتش پنهان می کنند یا مثلا در پلان – سکانس طولانی فیلم، پلان با یک منطق رئالیستی آغاز می شود و بعد باید بقیه ماجرا را تخیل کنیم و وقتی برمی گردیم می بینیم مادر خواب است، اما صدایش به گوش می رسد. این گونه به قدری به سمت انتزاع می رویم تا زبان سینمایی خود را بیابیم. علی محمدی: حدود 10 دقیقه فیلم کوتاه تر شده و خودمان هم فکر می کنیم که ریتم خیلی بهتر شده است. جشنواره فیلم فجر برای ما منفعت خاصی ندارد، چون اصلا قرار نیست در جشنواره فجر دیده شویم. اما این جشنواره یک حسن دارد و آن اینکه می توانیم پس از نمایش های محدود اولیه با دیگران درباره نقاط ضعف و قوت فیلم مشورت کنیم. اگر آدم بی مساله ای باشی به نظرات اطرافیان دست کم فکر می کنی. در پرده آخر دو اتفاق می افتاد. یک اینکه خیلی جلو می رفت و دوم اینکه به لحاظ زیبایی شناسی با بقیه ساختار فیلم همخوانی نداشت. الان با کوتاه کردن فیلم حس می کنیم که ایرادهای دوگانه پرده آخر فیلم اصلاح شده اند. بنکدار: از واکنش های زمان جشنواره ناراضی نیستیم. اما فکر می کنم کلا جشنواره فجر محل خوبی برای فیلم دیدن نیست. وقتی در یک روز چند فیلم با فضاها و رویکرد های مختلف می بینی همه این تصاویر مخدوش می شوند. به نظرم خیلی که فیلم بین حرفه ای باشی، روزی یک فیلم کافی است. من بیش از این تمرکز ندارم. به نظرم قضاوت ها و تحلیل های جشنواره خیلی قطعی و درست نیست. اما واکنش های تماشاگران عادی خیلی واقعی و به درد بخور است و ما بازخوردهای خوبی از فیلم گرفتیم. علی محمدی: در شیراز که طبق آرای مردمی فیلم دوم از نگاه تماشاگران بودیم و در تهران هم اتفاقات خوبی افتاد. رفتار تماشاگران در پایان فیلم برایمان راضی کننده بود. من و امید اصولا فیلمساز محبوب منتقدان ایرانی نیستیم، ولی ترجیح می دهیم کار خودمان را انجام دهیم.
دوشنبه ، ۱۱آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فرهیختگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]