واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
یادی از یک دوست بی ریا(1) گفتگو با علي اصغر لوح،هم دانشكدهاي و همكارشهيد تندگويان درآمد: علي اصغرلوح،يك از نزديك ترين دوستان، همكاران و هم دانشكدهاي هاي شهيد تندگويان بوده است. وي، با فروتني تمام، تاكنون كمترتن به مصاحبه داده است و در اين گفت و گو نيز بسيار تأكيد كرد كه بايد به درستي شخصيت تندگويان به همگان شناسانده و معرفي شود وحتي كمترين خطا و اشتباهي به اين مجموعه راه نيابد. خوشبختانه اين مصاحبه نيزدرنهايت،پربار و خواندني ازكار درآمد كه آن را تقديم شما عزيزان مي كنيم: با شهيد تندگويان به چه صورت آشنا شديد؟ البته من خيلي كوچك ترهستم ازاين كه بخواهم درباره شهيد تندگويان حرفي بگويم اما آن چه مهم است آن است كه هر كس در توان خودش هر كاري درباره شناخت شهيد برمي آيد انجام بدهد من اصلاً سعي مي كنم كه خودم را از اين وسائل دورنگاه دارم. چراحاج آقا؟ همان طور كه گفتم بايد شهيد تندگويان شناخته بشود،اما به خاطر اين كمتر مصاحبه مي كنم كه مي ترسم خداي نا كرده حق مطلب درباره ايشان ادا نشود. دوست دارم اگر سخني گفته مي شود، ارزش آقاي تندگويان كه بسياروالا است حفظ بشود. اگر سخني گفته شود كه حقيقت مطلب درباره ايشان بيان نشود،خيلي بد است. آقاي تندگويان واقعاً فردي استثنائي بود. او مثل بسياري از كساني ديگر بود، اما اخلاق و روحيات خاصي داشت كه در كمتر كسي مي توان پيدا كرد.بسيار مردمي بود، باوفا و صادق بود. اين مطالبي كه گفتم از خصوصياتي است كه اگر كسي يكي از آن ها را مثل صادق بودن داشته باشد،حتماً آن فرد را نمونه مي كند و تندگويان اين ويژگي را داشت.بسيارخودماني بود.خيلي سريع با آدم دوست و صميمي مي شد و همه را مانند برادرخودش مي ديديد و به همين دليل دوستان زيادي داشت. با هركسي كه آشنا مي شد، رفاقت طولاني با او پيدا مي كرد و دليل آن هم اين بود كه ايشان رفتاري بسيار فروتنانه و اسلامي داشت.اولين بار با آقاي تندگويان درشيراز آشنا شدم؛دردانشگاه فني شيراز قبول شده بودم. چه سالي بود؟ سال1347. ايشان به چه مناسبتي در آن جا حضور داشت؟ آقاي تندگويان هم در همان دانشگاه قبول شده بود. درمقطع كارشناسي (ليسانس) قبول شده بودند؟ بله پس ازمدرك ديپلم در دانشگاه قبول شدند. شما درچه رشتهاي قبول شده بوديد؟ من، در رشته راه و ساختمان قبول شدم يادم نيست كه ايشان در چه رشتهاي قبول شده بودند،اما فكر مي كنم برق بود،دقيقاً نمي دانم آدم هاي مذهبي معمولاً سريع شناخته مي شوند و در اين رفت و آمدها بود كه ما چند نفر باهم آشناشديم، ولي اسم همديگر راهم نمي دانستيم.حتي اسم آقاي تندگويان را نمي دانستم كه در همان شيراز و رفت و آمدها با ايشان آشناشدم. اوايل فقط در همين حدگفتن سخن هاي معمولي با هم مرتبط بوديم. زماني كه دانشكده نفت، اسامي قبول شد گان را اعلام كرد، من شيراز را ترك كردم به دانشكده نفت رفتم، به اين دليل كه امكانات دانشكده نفت بهتر بود و به آن جا علاقه داشتم. وقتي وارد دانشگاه شدم، ديدم كه آقاي تندگويان هم آمد.اولين باركه در دانشكده همديگر را ديديم،اسم ايشان را نمي دانستم، اما آغاز دوستي جدّي ما در آن جا بود.درآن جا با بقيه كساني كه مذهبي بودند هم آشناشديم و ارتباطي بين ما شكل گرفت و دوستي مان شروع شدوبازهم مي گويم كه رفتار آقاي تندگويان آن قدرصميمانه بود و ارتباط با ايشان چنان لذت بخش بود كه اين دوستي عميق بين ما شكل گرفت. دوستي ما تا لحظهاي كه ايشان ايران را به اسارت ترك كرد ادامه يافت. شما دو نفربا همديگر به دانشكده نفت آبادان رفتيد؟ وقتي دانشكده نفت، اسامي قبول شدگان را اعلام كرد، اول من رفتم، بعد هم ايشان آمد. در آن جا باهم صميمي شديم و اين دوستي ادامه داشت،سپس كارپيش آمد و وزارت نفت و بعد كه تا آخر با هم بوديم. در دانشكده نفت،انجمن اسلامي بود و ما هم عضو انجمن شديم و فعاليت هاي زيادي انجام مي داديم.انجمن اسلامي در زمان طاغوت يك سري كانون هاي خاصي بود. بچه هاي انجمن، علاوه بر درس بايد فعاليت بيشتري مي كردند و آقاي تندگويان هم يكي از همين فعالان بود. وي نامه هاي خاصي مثل سخنراني ها و كارهايي كه انجام مي شد، همه با هم همكاري داشتيم و سعي داشتيم كه اين برنامه ها به نحواحسن انجام شود تا انجمن اسلامي بتواند آن ماهيت خودش را نشان بدهد.البته به غيرازمن و آقاي تندگويان،افراد ديگري هم بودند و اين دوستان طوري كاركردند كه بعد از چهار سال تحصيل ما دردانشكده نفت برنامه ها و موجوديت انجمن هم چنان پايداربماند، درست مثل دوستان قبل از ما كه به خوبي تمام، اين كاررا كرده بودند.بايد عرض كنم كه انجمن اسلامي ازقبل هم بود،انجمن توسط مهندس بوشهري و دكترگواهي و اين دوستان تشكيل شده بود و به خصوص دكتر مرشد- به عنوان يك استاد- زحمت هاي زيادي براي انجمن كشيده بودند. در حقيقت ما بهره برداري كرديم و فعاليت مان هم در انجمن زياد بود؛با همراهي بچه هاي جديدي كه وارد مي شدند.ما هم خودمان تازه وارد دانشكده شده بوديم و خيلي از بچه ها در آن جا زحمت كشيده بودند،چون دانشكده نفت، دانشكدهاي نبود كه بتوان انديشههاي مذهبي را درآن جا بيان كرد. چرا؟ به خاطراين كه اكثر استادها خارجي بودند و بعضي ازآن ها نيز بهائي بودند و محيط، صنعتي صرف بود و اگر به طورناگهاني مسائل اسلامي را مطرح مي كرديم،كار دشوار مي شد. آن جا مثل دانشكده تهران يا دانشگاه هاي بزرگ كشور نبود، محيط كوچك بود و تعداد دانشجوها كم بود. يعني حالت خشكي داشت؛چون صنعتي بود و نمي شد مسائل عقيدتي را مطرح كرد؟ محيط آن جا خشك به معناي عام نبود، اما از نظر مذهبي كار ما بسيار سخت بود و محيط آن جا، با اين مسائل تقريباً بيگانگي داشت و آن ها را نمي طلبيد و كساني كه مذهبي بودند فقط با خودشان دورهم بودند و در اتاق خود نماز مي خواندند.آن ها هم تعداد معدودي بودند،اما سرانجام انجمن اسلامي با هزار زحمت تشكيل شد و با مقاومت شديدي هم روبرو شده بود و به لطف خدا بالاخره موفق شدند و مرحوم دكتر مرشد- كه خدا ايشان را رحمت كند- كمك بسيار كردند كه اين انجمن شكل بگيرد، منتها زماني كه ما آمديم فعاليت ها بيشتر شد، به طوري كه انجمن اسلامي به عنوان نهادي كه حرفي براي گفتن داشت شكل گرفته بود. زماني كه ما دانشگاه را ترك كرديم، ساواك آمد و انجمن اسلامي را تعطيل كرد و همه كتاب ها و نشريه ها و تمام مطالب نوشتارياي كه با زحمت فراواني تهيه شده بود به همراه كتاب هايي كه دست چين شده بود و نيزمقالات مهمي كه در آن جا بود توسط ساواك ضبط شد.درحقيقت،انجمن تعطيل شد و بعد از انقلاب دوباره انجمن شكل گرفت. تعطيلي انجمن در چه سالي اتفاق افتاد؟ دورهاي كه ما آن جا را ترك كرده و آمده بوديم بيرون، چون درس مان تمام شده بود. پس شنيديد وخبر دار شديد كه ساواك آن جا را تعطيل كرده است؟ بله، با دوستان ارتباط داشتيم و فهميديم كه آن جا را تعطيل كرده و مدتي بچه ها را گرفته و به زندان بردهاند،اما بعد از مدتي دوستان را آزاد كردند. حاج آقا از فعاليت هايي كه با شهيد تندگويان در قالب انجمن مي كرديد،صحبت كنيد دوران چهار سال درس تان چطورگذشت؟ از فعاليت هاي مهمي كه داشتيم، اين بود كه در روزهاي جمعه، نماز جمعه برپا مي كرديم. فقط نماز جمعه مي خوانديد يا خطبه هم مي خوانديد؟ خطبه هم مي خوانديم. چه كسي امام جمعه بود؟ خود بچه ها بودند، معمولاً يك كسي پيش نماز بود و كس ديگري خطبه را اجرا مي كرد يا اين كه خود امام جمعه خطبه را اجرا مي كرد. البته برگزاري نماز جمعه بيشتر حالت نمادين داشت. اين فعاليت شما آشكار بود؟ بله، همه كارهاي مان آشكار بود. از كارتان جلوگيري نمي شد؟ نه، به نوعي جا افتاده بود، كاري نداشتند گواين كه ساواك اين فعاليت را كنترل مي كرد، ولي روي هم رفته بچه ها آزاد بودند. اين يكي ازفعاليت هاي ما بود كه روزهاي جمعه بعدازناهار،نمازجمعه خوانده مي شد- با همان شكل خودش-منتها خطبه ها را هر كسي كه مي شد مي آمد و به عنوان مقاله طرح مي كرد و مهم بيشتر،نماد نمازجمعه بود، به خاطر اين كه ما نمي توانستيم نماز جمعه بخوانيم و درحقيقت به آن شكل و تشريفت خاص،نمي شد كه خوانده شود. از فعاليت هاي ديگر ما يكي اين بود كه به مناسبت هاي مختلف سخنراني هايي را انجام مي داديم،آدم هاي خاص را دعوت مي كرديم، دانشمندان و افرادي در آن زمان مذهبي و سياسي بودند؛مثل آقايان مطهري، شريعتي و علامه جعفري . علامه جعفري؟ آن ها مي آمدند به آبادان و سخنراني مي كردند؟ بله،آبادان و سخنراني مي كردند. ديگر،چه كساني بودند؟ يادتان است؟ خيلي كساني ديگر مي آمدند، ولي اين ها شاخص ترين شان بودند. پس نتيجه مي گيريم كه شهيد تندگويان با آقايان مطهري و شريعتي رابطه داشته است... بله. تاكنون كمتر در اين باره كسي چيزي گفته است؛ لطفاً در اين خصوص بيشتر صحبت كنيد. وقتي كه اين عزيزان مي آمدند، با آن ها آشنا مي شديم و اين شناخت باعث مي شد كه بين مان ارتباط برقرارشود.البته آقاي مطهري در دوره قبل از ما به دانشكده آمده بود، چون ايشان در زمان ما فرصت نمي شد كه به دانشگاه بيايند يا نمي شد كه از تهران خارج شوند وپيش ما بيايند،اما از دكتر شريعتي چندين مرتبه دعوت شد و در آن جا سخنراني داشتند و با ما ارتباط خيلي نزديكي داشتند.دكترشريعتي،حتي به خوابگاه و اتاق هاي خود ما مي آمدند،ازجمله به اتاق تندگويان مي آمدند و درزمان استراحت،ايشان به هتل نمي رفتند و اين مسائل به اين صورت شكل مي گرفت. خاطرهاي در ذهن دارم،يك بارآقاي دكتر شريعتي را كه دعوت كرديم،درآبادان هتل معروفي بود به نام هتل آبادان.ما دراين هتل براي ايشان اتاق گرفتيم،اما دكترشريعتي شب به آن هتل نرفت و دراتاق بچه ها- از جمله آقاي تندگويان-خوابيد،چون خوابگاه خوبي داشتيم نزديك دانشكده كه همان جا صحبت مي كردند و خيلي ازصحبت هاي خصوصي را در آن جا مطرح مي كردند. از اين صحبت ها چيزي به ياد داريد؟ الآن به طورمنسجم چيزي به خاطر ندارم و بايد فكر كنم... به آن صورت كه گفتني باشد، چيزي به خاطر ندارم. مرحوم علامه محمدتقي جعفري نيز چندين باردعوت شدند و بيشتر درباره مثنوي مولوي سخنراني كردند. دكترشريعتي درباره چه موضوع هايي سخنراني مي كردند؟ درباره مسائل اجتماعي سخن مي گفتند. اگر بخواهيد، در كتاب انسان و اسلام اين مطالب موجود است. در اين كتاب شش تا از همان سخنران هاي ايشان وجود دارد. آن كتاب را شهيد تندگويان پياده كرده است؟ نه،اين كه فقط شهيد تندگويان پياده كرده باشد. آن كتاب، كار يك نفر نبود، كار دسته جمعي بود و دراين كار بسياري از دوستان كمك كردند تا اثر تدوين شد. اما آن مجموعه، فقط قسمتي از سخنراني آقاي شريعتي است.زيرا بسياري از سؤال و جواب ها بود كه به دست ساواك افتاد و برده شد.نشريهاي داشتيم به اسم «پيام» كه قسمتي از اين حرف ها در آن جا چاپ مي شد و ما هم در آن مطلب مي نوشتيم؛ من، آقاي تندگويان و ديگربچه ها.يكي از مقاله هاي خارجي كه شهيد تندگويان ترجمه كرده بود در آن جا چاپ شد و يكي ديگر از فعاليت هاي ما تهيه و انتشار همين نشريه بود.جشن هاي به خصوص برپا مي شد- به مناسبت تولد ائمه(ع)- يا مراسمي به خاطر اتفاقهاي اسلامي كه مي افتاد برگزارمي كرديم و دراعياد مذهبي نيز مراسم برپا مي كرديم. هربار،يكي ازما سخنراني مي كرد. بچه ها را جمع مي كرديم و براي شان صحبت مي كرديم.مراسم عاشورا و تاسوعا را برگزار مي كرديم و در بسياري از اين زمان ها سخنران دعوت مي كرديم و در آن زمان مقالههاي آن ها را نيز چاپ كرديم. كتاب «خورشيداز مغرب طلوع مي كند»آقاي مطهري شامل سخنراني هاي ايشان دردانشكده نفت است. پس محصولات خوبي هم داشتيد؟ بله، رابطه خوبي هم با خارج و داخل داشتيم، با انجمن هاي اسلامي خارج از كشور ارتباط داشتيم.با آن ها مكاتبه ميكرديم حتي دوستاني غيرازاين هم بودند كه با آن ها مكاتبه داشتيم.با انجمن اسلامي هاي داخل كشور مثل دانشگاه شريف يا دانشگاه تهران درارتباط بوديم.درتمام اين فعاليت ها آقاي تندگويان نقشي اساسي داشت و نقش ايشان سازنده و بسيار پر رنگ بود. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 47
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 528]