تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):انسان، در روز قيامت، قدم از قدم برنمى‏دارد، مگر آن كه از چهار چيز پرسيده مى‏شود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816653448




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای نامه هایی که در آجیل رزمندگان می گذاشتیم


واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
فاطمه قره‌جرلو ماجرای نامه هایی که در آجیل رزمندگان می گذاشتیم

به روایت بانوی بسیجی «فاطمه قره جرلو»؛
ماجرای نامه هایی که در آجیل رزمندگان می گذاشتیم
بانویی مهربان بود و در میان صحبت هایش لبخند بر لب داشت. گفت من از این قافله عقب ماندم. با شهیده "مریم فرهانیان" دوره آموزش نظامی و کمک های اولیه را دیدیم، او به منطقه جنگی رفت و شهید شد، اما من حسرت رفتن به جبهه در دلم ماند.



به گزارش سرویس مقاومت جام نیـوز، مدتی پیش در فرهنگسرای مهر کتابی در خصوص زنان شهیده به نام "زندگی به سبک اطلسی‌ها" رونمایی شد. در این کتاب از سبک زندگی و رشادت های زنان شهیده سخن به میان آمد.   طی برگزاری مراسم بانویی کنارم نشست. هر بار که نام شهیدی به میان می‌آمد و یا فیلمی پخش می‌شد گریه می‌کرد و می‌گفت: "بمیرم برای قامت رشیدت که مظلومانه شهید شدی برادر." پس از اتمام مراسم علت حضورش در مراسم را پرسیدم. گفت: هرجا مراسم تجلیل از شهدا و یا تشییع شهید باشد می‌روم. امروز هم چون در این محل زندگی می‌کنم، در مسیر خانه تابلوی اجرای مراسم را خواندم و به داخل سالن آمدم.   بانویی مهربان بود و در میان صحبت هایش لبخند بر لب داشت. گفت من از این قافله عقب ماندم. با شهیده "مریم فرهانیان" دوره آموزش نظامی و کمک های اولیه را دیدیم، او به منطقه جنگی رفت و شهید شد، اما من حسرت رفتن به جبهه در دلم ماند. زمانی که شرایط را به گونه ای دیدم که نمی توانم با خواهران و برادران بسیجی‌ام در مرزهای کشور دفاع کنم در پشت جبهه به فعالیت پرداختم. نام این بانوی بسیجی «فاطمه قره‌جرلو» بود.   در ادامه گفت‌و‌گوی خبرنگار ما با این بانوی بسیجی را می‌خوانید.   ***   18 سال داشتم. با نخستین فرمان امام در سال 62 که فرمودند زنان نیز باید آموزش نظامی ببینند، در بسیج ثبت نام کردم. فعالیت‌های پشت جبهه را هم از همان زمان آغاز کردم.   دوست داشتم همچون رزمندگان و پرستاران خانم به مناطق عملیاتی بروم. از سال 62 به رزمایش می‌رفتم. همچنین آموزش‌های نظامی و پرستاری را گذراندم، ولی با مخالفت خانواده‌ام هرگز نتوانستم به آرزویم برسم. هر بار که برای رفتن اسم‌نویسی می‌کردم خانواده‌ام مانع می شدند و من از اعزام جا می‌ماندم. هنوز هم حسرت روزهای را می‌خورم که می‌توانستم در جبهه حضور داشته باشم.   از آن پس تصمیم گرفتم فعالیت‌های پشت جبهه‌ام گسترش دهم و در سطح شهر فعالیت‌های پشتیبانی، گروه سرود و ... را انجام می‌دادم. زمانی که خبر شهادت رزمنده‌ای را می‌شندیدم، با دوستانم برای تسکین دادن به خانواده شهید به منزلشان می‌رفتیم.   هر آنچه در پشت جبهه از دستم برمی‌آمد انجام می‌دادم؛ از دوختن لباس و ملافه تا بسته بندی موادغذایی. هنگامی که آجیل‌ بسته‌بندی می‌کردیم، برای رزمندگان شعارهای همچون "برادر شما در جبهه تنها نیستید ما پشت شما هستیم" را روی برگه‌ای نوشته و آن را داخل بسته‌ها قرار می‌دادیم.   قبل از آغاز هر عملیات تا صبح همچون رزمندگان بی‌خوابی می‌کشیدم. لباس می‌دوختم و برای سلامتی و پیروزی‌شان دعا می‌کردم.   نه تنها من، بلکه شاهد بودم که مردمی که توان مالی زیادی نداشتند نیز برای کمک به جبهه کمک می‌کردند. آن زمان کم‌ترین پولی را که داشتیم برای کمک به جبهه می‌دادیم.   برای بدرقه رزمندگان به مناطق عملیاتی خود را به جمعیت می‌رساندم. همه آنان را همچون برادرانم می‌دانستم که برای دفاع از کشور راهی جنگ حق علیه باطل می‌شوند. صحنه‌های معنوی در آن لحظات روی می‌داد که دیگر هرگز اتفاق نخواهد افتاد.   اکنون پس از حدود 30 سال باز هم به استقبالشان در تشییع می‌روم. این شهدا همان کسانی هستند که روزی برایشان لباس می‌دوختم و راهی جبهه می‌کردم. در لحظات تشییع به یاد مادران شهدا می‌افتم که اگر جوانانشان را اینگونه ببینند چه حالی پیدا می کنند.    

    ** مادرم برای اسارت شهید تندگویان گریه می‌کرد 3 خواهر و 4 برادر هستیم. آن زمان برادر بزرگم در شرکت نفت کار می‌کرد و از آنجا نیز به جبهه اعزام می‌شد.   ماموریت جبرئیل در شرکت نفت مهار آتش مخزن‌هایی بود که توسط رژیم بعث بمباران می‌شد. شهید تندگویان هم محل و دوست برادرم بود که دوران دانشجویی را با هم گذراندند و در آبادان نیز با هم بودند. زمانی که ایشان به اسارت درمی‌آید برادرم نیز در قسمت دیگر شهر بود.   وقتی که جبرئیل به مادرم خبر اسارت محمدجواد تندگویان را داد، مادرم به حال مادر او گریه می کرد.   چندین ماه برادرم در اهواز و خرمشهر ماند. اولین باری که از خرمشهر به تهران آمد، آنجا را شهری زیبا توصیف می‌کرد که حالا در حال مخروب شدن، است.   جبرئیل هرگز برایمان از سوانحی که در شرکت نفت رخ می‌داد، تعریف نمی‌کرد و پس از پایان جنگ گفت که شاهد سانحه آتش زدن سینما رکس آبادان و بمباران مخازن نفت بوده است.     دفاع پرس  



۰۷/۰۸/۱۳۹۴ - ۰۱:۳۰




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جام نیوز]
[مشاهده در: www.jamnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن