واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در این فلاش بکها داستان فیلم روایت میشود و هویت بیمار برای بیننده فاش میشود. بیمارانگلیسی یک اشرافزاده مجارستانی به نام «کنت آلماسی» است که در صحرای لیبی به اکتشافات باستان شناسی مشغول است.
درباره فیلم سینمایی "بیمار انگلیسی"بیمار انگلیسی فیلمی ضدقهرمانانه به کارگردانی «آنتونی مینگلا» است که در خلال جنگ جهانی دوم میگذرد. «هانا»ی پرستار با خواندن دفترچه خاطرات بیمارش گذشته او را مرور میکند. فیلم با فلاشبکهایی به گذشته داستان زندگی این بیمار که در یک سانحه هوایی به شدت مجروح شده است، میپردازد.
در این فلاش بکها داستان فیلم روایت میشود و هویت بیمار برای بیننده فاش میشود. بیمارانگلیسی یک اشرافزاده مجارستانی به نام «کنت آلماسی» است که در صحرای لیبی به اکتشافات باستان شناسی مشغول است. فیلم از آنجایی شروع می شود که ما شاهد پرواز خلبانی بر فراز کویر هستیم که به اشتباه توسط نیروهای نظامی هدف گلوله قرار میگیرد.
صحرا در فیلم استعارهای است برای موقعیت انسان در برابر خودش. هر انسانی در برابر خودش همواره درگیر و دار بوده و گاهی با خود تساهل كرده و گاهی بر خود تاخته است. سكانس طوفان شن كه نماد درگیری «كلیفتون» و «آلماسی» با ذات خودشان است یا سكانس بیابانگردی آلماسی در اواخر فیلم كه باز هم سرگشتگی او را در روح و روان خودش و در نتیجه فعلی كه انجام داده است به نمایش میگذارد.
آلماسی روزهای آخر زندگی خود را در حالتی كاملاً سوخته و در یك كلیسا سپری میكند كه این تعبیری برای بازگشت به سوی خداست. بخشی از زندگی هانا به شکل موازی در خلال روایت داستان آلماسی به تصویر کشیده میشود. او که شاهد کشته شدن نامزدش و بعد از آن تکهتکه شدن بهترین دوستش جلوی چشمش بوده خسته از ادامه راه است. به همین خاطرمسئولین بیمارستان را قانع میکند که به وی اجازه دهند تا از بیمار انگلیسی که چیزی به پایان عمرش نمانده است، در صومعهای نزدیکی محل انفجار پرستاری کند.
با وجود دورافتاده بودن این مکان و نبودن امکانات می شود فهمید که تنها دلیل هانا برای اصرار به این امر ناامیدی وی از ادامه این راه است. زیرا کنار آمدن با مرگ عزیزان برایش بسیار سخت است و تنها تسکین را در کمک به دیگری و انزوا میبیند.
زندگی در صومعه آغاز می شود. هانا خود را وقف مراقبت و پرستاری از بیمار انگلیسی میکند.
زمانی بیمار انگلیسی گذشته خود را به خاطر میآورد که در حال بحث کردن با «کارواجیو» است. کارواجیو که بیمار انگلیسی را میشناسد در صحبتهای خود از او میپرسد که چطور از صحرا فرار کرده است و در این لحظه آلماسی گذشته خود را به خاطر میآورد. به یاد آوردن گذشته آلماسی یکی از غمگینترین صحنههای فیلم است که با آهنگی بسیار زیبا همراه میشود. موسیقی متن این فیلم برنده بهترین موسیقی متن سال از آکادمی اسکار شده بود.
آلماسی به یاد میآورد که بعد از عمل جنونبار «کلیفتون»، «کاترین» به شدت مجروح شده است. او کاترین را به غاری که در آن نزدیکی کشف کرده است میبرد و در آنجا او را با مقداری غذا و لباس تنها میگذارد تا دنبال کمک برود. بعد از سه روز پیادهروی به یک شهر میرسد، اما بعد از اینکه خود را معرفی میکند او را به جای یک جاسوس دستگیر میکنند. در راه بازگشت موفق به فرار از قطار میشود و با فروش مقداری عکس و نقشه به آلمانها هواپیمایی از آنها میگیرد. او به سمت غار پرواز میکند و خود را به کاترین میرساند اما با پیکر بیجان کاترین مواجه میشود. آلماسی، کارترین را داخل هواپیما میگذارد و روی بیابان شروع به پرواز میکند. صحنهای که در آغاز فیلم آن را دیدیم. در انتها بعد از اینکه آلماسی گذشته خود را به یاد میآورد از هانا میخواهد که با تزریق بیش از حد مورفین به زندگی او پایان بخشد. هانا هم با توجه به اینکه درد او را احساس میکند پیشنهاد کنت را میپذیرد و به زندگی او پایان میدهد.
گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : salamtiran.ir
زیر مجموعه: فرهنگ و هنر دسته: هنر و سلامت
بازدید: 68
منتشر شده در 1394/08/07
1394/08/07
###12##12###
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 16]