واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: نان در همين كريخواني است
جمعه 8 آبان ورزشگاه آزادي ميزبان دربي 81 است، مصاف استقلال و پرسپوليس، دو تيم بزرگ پايتخت؛ مسابقهاي كه هر چند در سالهاي اخير آن طراوت و جذابيت هميشگي را نداشته است اما همچنان مهمترين بازي سال فوتبال ايران است
نویسنده : سعيد احمديان
جمعه 8 آبان ورزشگاه آزادي ميزبان دربي 81 است، مصاف استقلال و پرسپوليس، دو تيم بزرگ پايتخت؛ مسابقهاي كه هر چند در سالهاي اخير آن طراوت و جذابيت هميشگي را نداشته است اما همچنان مهمترين بازي سال فوتبال ايران است. حساسيتهاي دربي تهران را كمتر كسي است كه انكار كند، مسابقهاي كه با عبور از مرزهاي فوتبالي، در زندگي و جامعه ايرانيان نفوذ كرده است و قرمز و آبي به يك برند در جامعه ايراني تبديل شده است، طوري كه از سياسيون گرفته تا هنرمندان و كارتلهاي اقتصادي با توجه به هواداران ميليوني كه استقلال و پرسپوليس در سطح كشور دارند از اين دو تيم هميشه به عنوان برگ برنده استفاده كردهاند تا بتوانند به اهدافشان دست پيدا كنند. ميشود گفت قرمز و آبي در زندگي ايرانيها تنها حكايت فوتبال نيست. فقير و غني هم ندارد و در هر دو تيم ميتوان هواداران زيادي با گرايشهاي مختلف را هم پيدا كرد؛ هواداراني كه هزاران كيلومتر از محرومترين مناطق ايران خودشان را شب مسابقه به تهران ميرسانند و با خوابيدن پشت در ورزشگاه به انتظار شروع مسابقه ميمانند، مسابقهاي كه تنها 90 دقيقه طول ميكشد. شايد چنين كاري از نگاه برخي در جامعه منطقي نباشد اما در هر كجاي ايران و در هر خانهاي ميتوانيد رد پاي اين دو تيم را پيدا كنيد، دو تيمي كه براي جامعه ايراني فراتر از فوتبال و يك ورزش خاص هستند.
مسعود ده نمكي را اين روزها همه به عنوان يك فيلمساز ميشناسند اما ابتداي دهه 80 بيشتر به عنوان يك روزنامهنگار كه مستند ميساخت شناخته ميشد، همان روزها بود كه دو تيم قرمز و آبي پايتخت و هوادارانشان را دستمايه يك مستند قرار داد، مستندي كه جنجالهاي زيادي به همراه داشت و توانست به عنوان يك اثر متفاوت در آن سالها پربيننده شود. در اين مستند دهنمكي دوربينش را به سطح جامعه ميبرد و اثرات رنگ قرمز و آبي را در زندگي روزمره مردم به تصوير ميكشد. فيلم مستند - داستاني «كدام استقلال! كدام پيروزي!» داستان زندگي چند هوادار فوتبال را به تصوير ميكشد كه سالها به عنوان هواداران اين دو تيم فعاليت ميكردهاند، اما پس از مدتي متوجه ميشوند به خاطر توجه زياد به فوتبال، از ساير مسائل دور ماندهاند. ده نمكي درباره ساخت اين مستند گفته است: «اين فيلم در مضمون كلي خود قصد دارد به مسئله گفتمان عدالت اشاره كند. فيلم فضاي دوقطبي فوتبال ايران و حال و هواي ميان هواداران دو تيم فوتبال استقلال و پرسپوليس را به تصوير ميكشد.»
در فيلم، شاهد صحنههاي متعدد و جذابي هستيم مانند شور و نشاط زائدالوصف نوجوانان و جواناني كه خود را آماده ميكنند تا شاهد مسابقه تيم محبوب باشگاهيشان (در اينجا استقلال و پيروزي) باشند، انواع و اقسام شيوهها و رفتارهايي كه اين علاقهمندان براي نشان دادن احساسات خود به كار ميگيرند، از رنگ كردن صورتشان با رنگهاي سفيد، سبز و قرمز تا خريدن و استفاده كردن از بوقهاي پلاستيكي كه به رنگ قرمز و آبياند، پوشيدن لباسهاي تيم دلخواه، به دست گرفتن پرچم ملي، انواع شعارها و حركتهاي جمعي، از موج مكزيكي گرفته تا دم گرفتنهاي ديگر و … از شادي و پايكوبي هواداران تيم پيروز ميدان تا گريه و غمخواري و حزن عجيب و بغض غريب دوستداران تيمي كه در مسابقه، شكست را پذيرفته است.
البته صحنههاي ناخوشايند شكسته شدن شيشه اتوبوسهاي شركت واحد و پاره شدن صندليها و ... اما تمام اين صحنهها در امتداد يك خط روايي پيگيري ميشود و آن به عرياني كشاندن يك حقيقت مخفي اما تلخ است كه دقيقاً با خروج از ورزشگاه و رسيدن به واقعيت زندگي، خود را نشان ميدهد. حقيقت تلخ آدمهايي كه زير خط فقر، روزگار ميگذرانند. فيلم نشان ميدهد كه مشتاقان فوتبال در ايران بيش از هر چيز در دام احساسات مجازي خود گرفتار آمدهاند و مهمتر اينكه در پس پرده پر زرق و برق جذابيتهاي فوتبال، تصاوير تلخي نهفته است. تصاويري مثل از خودباختگي و شيفتگي بيمنطق و غيرعقلاني جوانان به فوتبال و حواشياش.
يا جايي در فيلم غرولندهاي يك راننده تاكسي بداخلاق و مسن كه مدام از ازدحام جمع سرخوش در خيابانها پس از مسابقه گلايه ميكند كه «پولشو اونا در ميارن و اينا اينجا گلوي خودشونو پاره ميكنن» يا مادري كه از سر و صداي بچههايش حين ديدن روزي سه يا چهار بازي حساس جام جهاني خسته شده و به استدلالهايي از قبيل «آخه يعني چي كه 22 نفر دنبال يه توپ ميدوون و چندين ميليون نفر ميشينن بدوبدوي اونا رو تماشا ميكنن و عربده ميكشن» ديده ميشود.
كارگردان مستند «كدام استقلال! كدام پرسپوليس!» در گفتوگويي كه سال 80 با يك ويژهنامه ورزشي داشت تحليلش را از ساخت اين فيلم اينگونه بيان كرده بود:« فوتبال كه در عصر امروز مدرنيزه شده همان گلادياتوريسم قديم است، اين بار اشراف با هم بازي ميكنند تا فقرا لذت ببرند و مجبور هم نيستند همديگر را بكشند. اتفاقاً بايد اين بازي ادامه داشته باشد. كركري كه قرمز با آبي دارد در همه جاي جهان هست چون فعلاً نان در اين كركري است. همانطور كه نان سياستمدارها در دعواي چپ و راست است و مخاطب بيچاره به كمك همان سيستم رسانهاي باور ميكند كه اين يك مسابقه و رقابت است. حالا بازي در سياست جابهجايي قدرت است و در فوتبال توپي است كه بايد به دروازه دوخته شود و كاپي است كه يك دوره بايد دست آبي باشد و يك دوره دست قرمز. ولي در رختكن، اينها كنار هم ديزي دونفره ميخورند درحالي كه مردم بيرون هنوز دارند همديگر را ميزنند. حالا در سياست هم همين اتفاق ميافتد. فيلمي كه من ساختم نه به مثابه رد فوتبال به عنوان يك ورزش بود بلكه آگاهي بخشي بود از پس پرده اين ورزش تا بدانيم كاركردهاي فوتبال در دنياي مدرن امروز چيست و با چشم باز و آگاهي كامل وارد اين حوزه شويم. بهجاي اينكه 90 دقيقه زمين چمن را نگاه كنيم 90 دقيقه هم خودمان را نگاه كنيم. ببينيد من چيزي به شما بگويم، آمار كساني كه امروزه در حوزه فوتبال در رقابتهاي مختلف جهاني كشته شدهاند به مراتب بيشتر از كشته شدگان در دعواهاي سياسي بوده است. ولي چرا اگر يك نفر در فلان خيابان به ضرب گلوله يا به ضرب چاقو بهخاطر يك شعار سياسي كشته شود دنيا به هم ميريزد ولي اگــر چندين نفر بهخاطر يك مسابقه فوتبال كشـته شوند كسي صدايش درنميآيد؟ چون بسياري از جامعهشناسان سياسي معتقدند جوانها بايد از خيابانها به سمت استاديومها برده شوند تا در آنجا تخليه رواني شوند و ديگر در خيابان داد نزنند و به نوعي آرمانگرايي جوان را به تخليه رواني تنزيل ميدهند. معتقــدم بيشك در سياست حرفهاي فوتبال در خدمت سياست قرار ميگيرد.»
منبع : روزنامه جوان
تاریخ انتشار: ۰۵ آبان ۱۳۹۴ - ۱۶:۲۲
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5]