واضح آرشیو وب فارسی:فارس: همسر هادی نوروزی:
هیچوقت در خانه حس نمیکردم هادی بازیکن معروفی است/ هانا لحظات آخر روی سینه بابایش نشسته بود
همسر کاپیتان فقید پسپولیس گفت: هیچوقت حس نمیکردم هادی بازیکن معروفی است، هرچقدر میخواهم یکی از عصبانیتهایش را به یاد بیاورم تا آرامتر شوم، نمیتوانم.
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس، روزنامه قانون نوشت: طی یک ماه گذشته مصاحبههای فراوانی منتشر شد و البته برخی سعی کردند با خانوادهاش هادی نوروزی گفتوگو کنند. در این میان اما صحبتهای فراوانی از روز درگذشتهادی منتشر شد، این بار و برای روشن شدن اذهان مردم، به کپورچال رفتیم تا با همسر کاپیتان نوروزی، معصومه ابراهیمپور که روزهای سختی را سپری میکند. این روزها همه شما را با نام همسرهادی نوروزی میشناسند. شاید بهتر باشد مصاحبه را اینگونه آغاز کنیم؛ خودتان را بیشتر معرفی کنید. معصومه ابراهیمپور هستم، همانطور که همه میدانند همسر کاپیتان نوروزی! آشنایی باهادی از کجا شروع شد؟ هادی دوست برادرم بود و چند سالی باهم کشتی میگرفتند؛ جدا از آن پسردایی دامادمان حسین بود. خیلی ازدواج سنتی هم داشتیم. چندساله بودید؟ من 16 ساله بودم وهادی 20 ساله بود که نامزد کردیم. یکسال بعد هم ازدواج کردیم. وقتی آشنا شدیدهادی نوروزی در کدام تیم بازی میکرد؟ هادی بازیکن پاسارگاد بود و در آخرین بازی نامزد کردیم بعد هم سرباز شد درحالیکه در لیگ یک آقای گل شده بود. بعد از آن هم دوباره توسط آقای رامشگر برای تست به پرسپولیس رفت. خوب یادم هست من که به تهران میرفتم وهادی در حیدرنیا تمرین میکرد یواشکیهادی را تماشا میکردم.هادی جداگانه هم تمرین میکرد و هر ساعتی فرصت داشت به زمین میرفت. در دوره کدام مربی او به پرسپولیس رفت؟ در دوره دنیزلی. دنیزلی درباره او چیزی نگفته بود؟ گفته بود اگر کارت بازیات صادر شود میخواهم به تو بازی دهم. در نهایت هم به داماش رفت و آقایگل شد و عابدینی مجددا به پرسپولیس برگشت. هادی چطور همسری بود؟ من که هیچوقت در خانه نشنیدم بگوید منهادی نوروزی هستم. هیچوقت حس نمیکردمهادی بازیکن معروفی است. با هانا که کمتر ولی با هانی خیلی خاطره دارد. هرچقدر میخواهم یکی از عصبانیتهایش را به یاد بیاورم تا آرامتر شوم، نمیتوانم. هانی درباره پدرش چه میگوید؟ میگوید مامان بابا نمرده است، رفته اردو!هانی در فاصلهای که از درگذشت پدرش سپری شده به سرعت بزرگ شده است. البته این بزرگی را در ارتباط با شرایط روحی اش میگویم. احساس میکنم 17،18 سال از سنش جلو افتاده است. صحبتهایی میکند که گاهی من از آن تعجب میکنم. طرز برخوردش با من و هانا خواهر کوچکش هم فرق کرده است. کلا به پسری باشعور و بزرگتر از سنش تبدیل شده در حالی که او 8 سال بیشتر ندارد. البته میدانم که همه این مسائل به خاطر اتفاقی است که برای خانواده ما افتاد. یکی از مراحل سخت زندگیهادی زمانی بود که به نفت تهران رفت. کاملا درست است، یادم هست روزی که به درفشیفر رفت و به خانه بازگشت چشمهایش سرخ شده بود. یادم هست وقتی رفت تمرین نفت، بی حال بود و میگفت فضای تمرین خیلی سنگین است، میگفت دلم برای پرسپولیس تنگ شده و نمیتوانم جلوی این تیم بازی کنم. یک گوشه مینشست و فقط فکر میکرد. الان یکی از غصههایم به خاطر همان روزهاست که خیلی سختی کشید. از همان ابتدا هم پرسپولیسی بود؟ بله، خب وقتی در پرسپولیس قائمشهر بازی کرده مشخص است که به شدت پرسپولیسی است. شاید برایتان سخت باشد ولی دوست دارم یک مقدار از روز آن اتفاق تلخ برایمان بگویید. (بغض میکند) سوالات قبلی را که پرسیدید احساس میکردمهادی زنده است و یک جورهایی خوشحال بودم ولی به این سوال که رسیدید فهمیدم که دیگر در بین ما نیست و مرده است. سوالات قبلیتان را بیشتر دوست داشتم. اگر اذیت میشوید میتوانید به این سوال پاسخ ندهید. نه، میخواهم بگویم، آن شب مهمان داشتیم، هادی را بچههای اطرافش میشناسند که ساعت 11:30 الی 12 خواب بود. آدم خوش خوابی هم بود و میتوانست در هر شرایطی بخوابد. یک عکس هم از او منتشر شده که روی یک صندلی در فرودگاه خوابیده است. هادی چایش را خورد و هانا را بغل کرد و گفتهانی کجاست؟ گفتم مدرسه فوتبال است. به من گفت دستت را باز کن، دستم را باز کردم و یک کاغذ در دستم انداخت. گفتم این چیست؟ گفت تربت کربلاست آب کن بخورم. گفتم به کشاله پایت بمال که زود خوب بشوی! گفت باشه، نمازش را خواند و چای و میوه خورد. شامش را آوردم و شام خورد و بعد از شام چای هم خورد. خیلی عجیب بود که آن شبهادی نمیتوانست بخوابد. گفتم چرا نمیخوابی؟ گفت نمیدانم امشب چه شده، اصلا خوابم نمیبرد. تا ساعت 2 هم به مهمانان اجازه نداد بروند درحالیکه 9:30 یا 10 تمرینش شروع میشد. رفتم ظرفها را جمع کنم و بشویم هادی صندلی کوچک هانا را گرفت و او را خواباند. من تعجب میکردم کههادی چرا نمیخوابد؟ بعد با هانی صحبت میکرد که اگر من نباشم تو مرد خانه هستی! من خیلی تعجب میکردم و گفتمهادی خوابت نمیآید؟ گفت نه اگر کاری هست بگو من انجام بدهم.هانا همه شب عادت داشت در بغل پدرش بخوابد. گفتم لطفاهانا را ببر به اتاق و بخوابانش،هانا را برد و شیرش را درست کرد و او را خواباند. بعد بلند شد و آمد کنار من و گفت معصومه صدایم زدی؟ گفتم نه، چطور؟ گفت احساس کردم یکی مرا صدا زد. گفتم نه صدایت نکردم برو بخواب. ساعت 3:30 شده بود، رفتم بخوابم ساعت 3:40 شده بود، دیدم صدای نفس میآید. صدای نفس معمولی نه، مثل صدای خر و پف بود. من یک لحظه ترسیدم، فکر میکنم خیلی زیاد خوابیده باشم نیم ساعت است، بلند شدم و گفتمهادی خواب بد میبینی بیدار شو، چند بار بیدارش کردم ولی بیدار نشد، دستم که به پیشانیاش خورد دیدم عرق سردی روی پیشانی او نشسته است، جیغ زدم و سریع زنگ زدم به آمبولانس،هانا هم همان زمان بیدار شد، رفتم به همسایه پایینی گفتم و وقتی آمدم بالا، دیدمهانا روی سینه بابایش است. بدترین صحنهای بود که میتوانستم ببینم، اورژانس که آمد سینهاش را ماساژ دادند ولی به من نگفتند که مرده است ولی میدیدم که همهشان یک جوری شدهاند. بعد هم دکترهادی گفتهادی شرایط خیلی خوبی ندارد. با خودم گفتم شاید دیگر نتواند فوتبال بازی کند. گفت شاید هم دیگر خوب نشود، گفتم شاید به کما رفته است، در چشمانم نگاه کرد و گفت:هادی مُرده است. تنها، غریب و درحالی که هیچکس را نداشتم مانده بودم، دیگر هیچ چیز نفهمیدم و فقط دیدم دارم دور بیمارستان میدوم تا اینکه برادرم آمد. مراسم باشکوهی هم برگزار شد و جمعیت زیادی از دوستدارانشهادی را بدرقه کردند. واقعا این اتفاقات به من روحیه میدهد. من بههادی هم همش میگفتم، فکر میکنم هیچکس فکرش را هم نمیکند که یک روز در 30 سالگی یکی از عزیزانش را از دست بدهد. همین الان من هنوز نتوانستم یک روز باهادی تنها باشم. نمیتوانم بگویم ناراحت نیستم ولی اینکه احساس میکنمهادی اینقدر بزرگ بود، خیالم راحت میشود. خودش هم این را میدانست؟ خودش یک اخلاقی داشت که هیچوقت از خودش تعریف نمیکرد. نمیگفت هواداران بی معرفت هستند؟ من هیچوقت این را نشنیدم ولی یک وقتهایی میدیدم که به خانه میآید و چشمانش سرخ است ولی نشد که بگوید فلانی برگشت به من این حرف را زد. مطلب فوق مربوط به سایر رسانهها میباشد و خبرگزاری فارس صرفا آن را بازنشر کرده است. بازگشت به صفحه نخست گروه فضای مجازی انتهای پیام/
94/08/05 - 14:31
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]