تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 9 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):مؤمن كم خوراك است و منافق پرخور.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1835568860




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

او پس از دستگيري امام رهبري نهضت را برعهده گرفت


واضح آرشیو وب فارسی:جوان آنلاین: او پس از دستگيري امام رهبري نهضت را برعهده گرفت
نویسنده : شاهد توحيدي 


عالم مفضال و فقيه گرانمايه، حضرت آيت‌الله حاج شيخ محمد مومن قمي، از شاگردان شهيد آيت‌الله سيد‌مصطفي خميني است و در دوره‌اي نزد وي فلسفه تلمذ كرده است. همين دين به استاد موجب مي‌شود كه وي در شرايطي كه معمولاً مجال و علاقه‌اي براي گفت‌وشنود با مطبوعات ندارد، مصاحبه درباره فرزند امام را بپذيرد و حدود يك ساعت براي ما خاطرات خويش از استاد را بيان دارد. اميد مي‌بريم كه اين گفت‌‌وشنود پرنكته پژوهندگان تاريخ انقلاب را به كارآيد و موجب آشنايي افزون‌تر ايشان با خصال علمي و عملي فرزند نامدار امام گردد. با تشكر از حضرتعالي به لحاظ شركت در اين گفت‌و‌شنود، لطفاً در آغاز بفرماييد كه از چه مقطعي و چگونه با شهيدآيت‌الله حاج‌آقا مصطفي خميني آشنا شديد؟ و چه خصال و ويژگي هايي را در ايشان برجسته ديديد؟ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحيم. الحمدلله رب العالمين و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين(ع). در سال‌هاي 1336، 1337 كه بنده مي‌خواستم درس خارج را شروع كنم، مرحوم آيت‌الله‌العظمي بروجردي(رضوان الله تعالي عليه) مرجع علي‌الاطلاق بودند و حوزه درسي ايشان بسيار گسترده بود. حضرت امام هم در آن برهه تدريس مي‌كردند. مي‌دانستيم چنانچه بخواهيم درس خارج بخوانيم، از درس حضرت امام بهره‌هاي فراواني خواهيم برد. بنده درس اصول را به محضر امام رفتم. حاج‌آقا مصطفي هم كه طلبه فاضلي بود، در اين درس شركت مي‌كرد و بنده در آنجا با ايشان آشنا شدم. البته درس فقه را قبلاً محضر آيت‌الله بروجردي مي‌رفتم، ولي بعد از يك ماه آنجا را رها كردم و به درس حضرت امام رفتم. آشنايي‌ام با حاج‌آقا مصطفي در اين دو درس پيش آمد. شخصيت ايشان ابعاد و جنبه‌هاي گوناگون و ارزشمندي داشت كه بايد يك به يك به آنها وارد شد و مورد بررسي قرار داد. ايشان در زمينه علمي چه ويژگي‌هاي بارزي داشت؟چه چيز دراين‌باره، ايشان را از ديگران متمايز مي‌كرد؟ بسيار اهل مطالعه، تفكر، درس و بحث و انصافاً شخصيت فاضلي بود. درس‌ها را هم بسيار مرتب و منظم مي‌آمد و در مباحث فلسفي هم يد طولايي داشت و اهل بحث هم بود. يادم هست در‌باره اسفار ملاصدرا در مدرسه حجتيه با بسياري از فضلا بحث‌هاي مفصلي داشت. خيلي هم صداي رسا و بلندي داشت و به اصطلاح موقع بحث، مدرسه را روي سرش مي‌گذاشت! در آن دوره خودتان هم به فلسفه علاقه داشتيد؟ وقتي مي‌ديدم ايشان طلبه بسيار فاضلي است و فلسفه مي‌داند، تصميم گرفتم منظومه حاج‌ملا‌هادي سبزواري را نزدش بخوانم. منطق را هم نزد استاد ديگري خوانده بودم. با يكي، دو نفر از دوستان به مدرسه حجتيه مي‌رفتيم و يكي، دو ساعت مانده به اذان مغرب، از حاج‌آقا مصطفي درس منظومه مي‌گرفتيم. بعد به درس امام مي‌رفتيم. بسيار جلسات مفيدي بود و ايشان تسلط بسيار خوبي بر مباحثي داشت كه تدريس مي‌كرد. اين اولين ارتباط علمي و مستمر بنده با ايشان بود. اشاره‌اي به ويژگي‌هاي تدريس حاج‌آقا مصطفي كنيد؟ايشان در تدريس از چه خصالي بهره مي‌برد؟ ايشان در فلسفه بسيار شخصيت توانايي بود و بر ادبيات عرب هم تسلط بالايي داشت. منظومه حاج ملاهادي سبزواري پس از كتاب اسفار مرحوم ملاصدرا، مرتبه بسيار بالايي دارد. مرحوم حاج‌ملاهادي بسيار به ملاصدرا اعتقاد داشت و مي‌شود اين را از حاشيه‌اي كه بر اسفار نوشته است به‌خوبي فهميد. اسفار در دست حاج‌آقا مصطفي همانند موم بود و انصافاً در تدريس آن استاد به تمام معنا بود. كاملاً به فلسفه و مخصوصاً آثار ملاصدرا تسلط داشت. حاج‌آقا مصطفي بسيار خوش‌ذوق و خوش‌فهم بود. ايشان هر مبحثي را كه مطرح مي‌كرد، با دقت و جامع بود. بيان بسيار خوبي هم داشت و مطلب را به‌خوبي تفهيم مي‌كرد. بر مباحث فلسفي و به‌خصوص ادبيات عرب تسلط بسيار داشت و گاهي هم از الفيه ابن مالك، شاعر مشهور عرب، شعري به تناسب مي‌خواند. همه چيز در حاج‌آقا مصطفي طبيعي بود و هرگز حرفي را براي اثبات علم خود نمي‌زد. شعر هم كه مي‌خواند به مناسبت و نه براي به رخ كشيدن معلومات بود. بسيار انسان متواضعي بود و ذره‌اي تكبر و خودنمايي نداشت. حتي يك بار نديدم خودش را بگيرد كه پسر فلاني هستم! يادم هست يك بار گفت: مي‌خواهم ديگر شعر نخوانم كه يادم برود، چون روايت است هر كسي ذهن خود را از شعر پر كند، انگار از چرك پر كرده است! حتي به اين نكات ظريف هم توجه مي‌كرد. به دوره حضور در درس حضرت امام اشاره كرديد ويژگي‌هاي تدريس ايشان چه بود؟ بنده هر چه از فقه و اصول بلد هستم، از درس حضرت امام است. ايشان تا وقتي در قم تشريف داشتند، به درس ايشان مي‌رفتم. نمي‌خواهم درس علماي ديگر را نفي كنم، ولي شخصاً از حضرت امام بسيار آموختم. امام فوق‌العاده خوش‌فهم بودند و مخصوصاً تقواي ايشان بي‌نظير بود. بنده از سال 1337 تا 1368 كوچك‌ترين كاري كه حتي سر سوزني به شائبه تمايل به دنيا در آن وجود داشته باشد در ايشان نديدم. درك بالا، دقت در مسائل ديني و تقواي كم‌نظيري كه در امام مشاهده مي‌شد، عيناً در حاج‌آقا مصطفي هم بود. بعد از درس آيت‌الله بروجردي، درس امام از همه پرجمعيت‌تر بود. ايشان يك ساعت و نيم بعد از طلوع آفتاب، درس را شروع مي‌كردند كه حدود 50 دقيقه طول مي‌كشيد. آيت‌الله بروجردي دو ساعت و نيم پس از طلوع آفتاب درس را آغاز مي‌كردند و ما از مسجد سلماسي كه امام تدريس مي‌كردند، به مسجد بالاسر مي‌رفتيم و در درس آيت‌الله بروجردي شركت مي‌كرديم. آن روزها درس حضرت امام (حاج‌آقا روح‌الله) بسيار جايگاه و اعتبار بالايي داشت، ولي هرگز كسي نديد ايشان از بابت علمشان تفاخر كنند. از امام جز معنويت و تواضع چيزي نديديم. همه طلبه‌هاي درسخوان در درس امام حاضر مي‌شدند، از جمله حاج‌آقا مصطفي كه خيلي هم اشكال مي‌كرد و به خاطر اينكه پدرش سرشناس و جامع‌الشرايط بود، سكوت نمي‌كرد. اشكالاتي هم كه مي‌گرفت، بسيار علمي و دقيق بودند. امام هم روي حرف خود مي‌ايستادند و بحث در مي‌گرفت. حضرت امام به پشتكار و دقت علمي حاج‌آقا مصطفي بسيار عنايت داشتند و علاقه ايشان غير از علاقه پدر و فرزندي، علاقه استاد به شاگرد ساعي و دقيق خود هم بود. با اين همه هرگز امتياز خاصي براي حاج‌آقا مصطفي قائل نمي‌شدند. مصداقي را هم در اين‌باره بيان بفرماييد. دراين‌باره چه خاطراتي داريد؟ مثلاً هنگامي كه قرار شده بود صبيه مرحوم آيت‌الله حاج‌آقا مرتضي حائري را براي حاج‌آقا مصطفي خواستگاري كنند، امام چون تشكيلات و مال و اموالي نداشتند، دو اتاق بيروني خانه‌شان را به حاج‌آقا مصطفي دادند كه در آن زندگي كند. در اواخر سال 1340 و بعد از رحلت آيت‌الله بروجردي منزل امام محل رفت و آمد و بحث‌هاي سياسي و مبارزاتي شده بود، به همين دليل امام منزل كوچكي براي حاج‌آقا مصطفي و خانواده‌اش گرفتند، چون معتقد بودند او بايد قبل از هر كاري درست درس بخواند و رفت و آمد به خانه امام، در اين امر وقفه ايجاد مي‌كرد. هميشه به حاج‌آقا مصطفي توصيه مي‌كردند در مبارزات و اين‌گونه مسائل دخالت نكن و درست را بخوان و نگذار وقتت تلف شود! در 13 خرداد 1342، حضرت امام آن سخنراني را در مدرسه فيضيه ايراد كردند و در پي آن دستگير شدند. واكنش شهيد حاج‌آقا مصطفي چه بود؟ حضرت امام را پس از آن سخنراني تاريخي دستگير كردند كه اين سرآغاز نهضت امام و مبارزه عليه رژيم پهلوي بود. از دستگيري امام خبر نداشتم و يكي از دوستان به من خبر داد. با مردم همگي به منزل آيت‌الله آسيد‌احمد زنجاني رفتيم تا كسب تكليف كنيم. بالاخره آقايان مشورت كردند و به اين نتيجه رسيدند بايد به صحن حضرت معصومه(س) برويم. حاج‌آقا مصطفي در مقابل ديوان آيينه و راهرويي كه به سمت خيابان ارم مي‌رفت در ميان عده‌اي از ارادتمندان امام ايستاده بود و با آنها صحبت مي‌كرد كه ناگهان از سوي خيابان حضرتي جنازه‌اي را وارد صحن كردند. ناگهان جمعيت به خروش آمد و تظاهرات شد و علما به مردم دستور دادند از حرم بيرون بروند. حاج‌آقا مصطفي هم به مردم گفت: پراكنده شوند و ساعت پنج عصر مجدداً به حرم بيايند، اما حكومت نظامي برقرار شد و اجازه ندادند مردم در حرم جمع شوند. آن روز امام را به زنداني در تهران بردند و ايشان يك سال در حبس بودند. در اين مدت مديريت بيت امام تماماً به عهده حاج‌آقا مصطفي بود. ايشان همراه خانواده به منزل امام آمد و اداره همه امور را به دست گرفت. ارادتمندان امام اصرار داشتند همواره به بيت امام بروند و نام ايشان را زنده نگه دارند و هرگز بيت را خالي نگذارند. ما تصور مي‌كرديم زندان حضرت امام خيلي طول نكشد، ولي دو ماه پس از دستگيري، ايشان را از زندان به منزلي در قيطريه منتقل كردند. در آنجا ملاقات آزاد بود و عصر همان روز عده‌اي از برادران به ملاقات ايشان رفتند. من هم فردا صبح رفتم كه راهم ندادند و فقط به چند تن از علماي شاخص اجازه ملاقات دادند. در اين دوره حاج‌آقا مصطفي همچنان تدريس مي‌كرد؟ نمي‌دانم. اگر هم درس مي‌داد، من شركت نكردم، ولي تصور مي‌كنم اداره بيت و تدريس با هم كار دشواري بود. در فاصله‌اي كه امام در حصر بودند، رابطه حاج‌آقا مصطفي و بيت امام با بيوت ساير مراجع چگونه بود؟ حاج‌آقا مصطفي با اينكه خود و پدر بزرگوارش مجتهد بودند، اما احكام ساير علما را بي‌چون و چرا اجرا مي‌كردند، از جمله مرحوم آيت‌الله خويي در جهت مبارزه با رژيم شاه، مصرف قند و شكر را حرام اعلام كردند!حاج‌آقا مصطفي بلافاصله مصرف چاي را در بيت امام ممنوع كرد و به‌جاي چاي، با سركه شيره از مهمانان پذيرايي مي‌شد. خود امام هم همواره بر وحدت بين روحانيون تأكيد داشتند تا جايي كه مي‌فرمودند: حتي اگر با هم موافق هم نيستيد، دور هم بنشينيد و يك چاي بخوريد! دشمن همين كه شما را با هم ببيند، وحشت مي‌كند. حاج‌آقا مصطفي هم همواره تلاش مي‌كرد اين دستور پدر بزرگوارش را نصب‌العين خود قرار دهد. امام پس از يك سال از زندان آزاد شدند. واكنش مردم چگونه بود؟ آن موقع در نجف بودم و در مدرسه آيت‌الله بروجردي جشن گرفتيم. دوره‌اي بود كه شاه دستور داده بود به طلبه‌هاي مشمول نظام وظيفه گذرنامه ندهند و من در اسفند 1342 به نحوي خود را به عراق رساندم و تا مرداد 1343 در آنجا بودم. گمانم امام در خرداد 1343 آزاد شدند. طلاب طرفدار امام در نجف هم بودند؟ بله، چون رژيم شاه مزاحم طلاب مي‌شد و در نتيجه عده زيادي از آنها به نجف رفتند طلاب ايراني از نظر علمي پيشرفت بيشتري داشتند و با حضور آنها حوزه نجف تقويت شد. ارادتمندان حضرت امام عمدتاً در مدرسه آقاي بروجردي كه يك ساختمان سه طبقه بود حضور داشتند. رهبري مبارزات هم با مرحوم حاج شيخ نصرالله خلخالي بود. ما در همين مدرسه جشن گرفتيم. كي به ايران برگشتيد؟ مرداد 1343 و توفيق شركت در درس خارج امام را پيدا كردم. پس از تبعيد امام، باز هم توفيق ملاقات با ايشان را يافتيد؟ بله، موقعي كه در عراق بودم در آنجا گذرنامه عراقي گرفتم و براي اينكه باطل نشود، بايد سالي دو بار به عراق مي‌رفتم، ولي چون مشمول نظام وظيفه بودم، ناگزير بايد قاچاقي مي‌رفتم. در سفر دوم، هنوز امام و حاج‌آقا مصطفي در تركيه بودند و به عراق نيامده بودند. در آن سفر موقعي كه برگشتم، در ايران متوجه شدند قاچاقي رفته‌ام و محاكمه‌ام كردند. در آن سال‌ها 100 تومان كه پول زيادي بود مي‌گرفتند و معافي مي‌دادند. به هر زحمتي اين مبلغ را تهيه كردم و معافي گرفتم و پس از آن شايد، حدود بيش از 20 بار به عراق رفتم! در همانجا هم ازدواج كردم. درس امام در نجف در مدرسه شيخ انصاري تشكيل مي‌شد و بسيار پرجمعيت بود. حاج‌آقا مصطفي هم همچنان مستشكل اول اين جلسات بود. بيت امام را هم اداره مي‌كرد؟ خير، چندان در اين امور دخالتي نداشت. به‌شدت اهل تحصيل، مطالعه و تدريس بود. در درس بعضي از علما شركت مي‌كرد و به عنوان يك مدرس عالم و دقيق هم شهرت خوبي پيدا كرده و بسيار هم اهل مباحثات پرشور علمي بود. حضرت امام تمايلي نداشتند وقت حاج‌آقا مصطفي صرف اداره بيت شود. خود ايشان هم تمايلي به اين كار نداشت. آخرين ملاقاتي كه با حاج‌آقا مصطفي داشتيد كي بود؟ در تابستان سال 1349 به عراق رفتم و سراغ ايشان را گرفتم، گفتند: يكي از آقايان نجف در باره ايشان مطلب نابجايي را گفت و حاج‌آقا مصطفي ترجيح داد در نجف نماند و به لبنان رفت! بعضي از افراد مرتبط با رژيم شاه حضرت امام و حاج‌آقا مصطفي را خيلي اذيت مي‌كردند. بنده در آن سفر خدمت امام رفتم و اخباري را خدمت ايشان بيان كردم. ايشان بسيار ناراحت بودند. آقاي حكيم فوت شده بود و برخي از فضلا و مدرسين حوزه علميه قم اعلاميه داده و مردم را به تقليد از امام ارجاع داده بودند. فكر مي‌كردم اين اعلاميه به دست امام رسيده است و ايشان در جريان امر قرار دارند، ولي آنجا كه رفتم متوجه شدم اينطور نيست. خبر را شنيده، اما اعلاميه را نديده بودند. امام بسيار از اين كار عصباني شدند و پرسيدند:‌«چه كساني اين كار را كرده‌اند؟» آنها 13 نفر بودند كه نام بردم. ايشان با عصبانيت سؤال كردند:‌«به چه مناسبت اين كار را كرده‌اند؟» عرض كردم: «چون رژيم شاه در برابر اسلام ايستاده و لازم است كسي در دهان آن بزند و اين آقايان تكليف شرعي خود مي‌دانستند كه به تكليف خود عمل كنند.‌» هر وقتي صحبت از وظيفه شرعي و اداي تكليف مي‌شد، امام ديگر بحث نمي‌كردند. علت ناراحتي امام چه بود؟ ايشان از برخورد بعضي از معممان نجف كه شايع كرده بودند ايشان آمده‌اند تا رونق درس و محافل آنها را كم كنند، به‌شدت ناراحت بودند. امام مي‌گفتند: من آمده‌ام كه آنان را آگاه كنم به رژيم‌هاي غاصب و كثيف شاه و بعثي‌ها تن ندهند. گفته‌اند من با كمونيست‌ها ارتباط دارم و آنها را دور خودم جمع كرده‌ام. شايعه‌پردازان را مي‌شناختيد؟ يكي از آنها را مي‌شناختم و در نجف كه بودم همراه با چند تن از دوستان او را براي ناهار دعوت كرديم. مي‌گفت: حركت امام سياسي و غير‌الهي است! رفتار و سخنان آن فرد، براي ما خيلي عجيب بود. خيلي امام را اذيت كرد. در ايران به خاطر ملاقات‌ با امام مشكلي پيش نيامد؟ چرا، ساواك احضارم كرد و گفت: چرا گفته‌اي آيت‌الله خميني اعلم است؟ گفتم جز حقيقت نگفته‌ام. آنها هم گذرنامه‌ام را گرفتند و برايم محدوديت‌هايي را ايجاد كردند. اما به لطف خدا تحمل كرديم تا بالاخره انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.

منبع : روزنامه جوان



تاریخ انتشار: ۰۳ آبان ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: جوان آنلاین]
[مشاهده در: www.javanonline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن