واضح آرشیو وب فارسی:صید نیوز: این روز ها پرسپولیس و طرفدارانش حال و روز خوبی ندارند. از یک سو آن قدر مشکلات تیم زیاد است که حتی برانکو هم نتوانسته کمکی به این تیم کند و از سوی دیگر فوت ناگهانی هادی نوروزی، شوک عجیبی به طرفداران داده است. نوستالژی این هفته را به یکی از باتعصب ترین کاپیتان های پرسپولیس اختصاص داده ایم تا متوجه شویم که فرق آن روزگار و فوتبالیست هایش، با این دوره در چیست… * شنیده ام در دربی اول از ترس نمی خواستید وارد زمین شوید. آن زمان ۲۲ سالم بود و تازه از تیم فتح به پرسپولیس آمده بودم. ۱۲۰هزار نفر تماشاگر در استادیوم آزادی منتظر شروع بازی بودند. در بازی های قبلیمان هم ۵۰هزار نفر می آمدند اما این جمعیت ترسناک بود. من پس از بیست بازی در دربی، در بازی ۲۱ باز هم پایم می لرزید. امروز شرایط معمولیتر شده اما آن زمان اوضاع متفاوت بود. در آن بازی به مجتبی محرمی گفتم آقا مجتبی این ها چقدر بی تربیت هستن، فحش می دن! چپ چپ نگاهم کرد و گفت خب تو هم فحش بده! وقتی از پله ها بالا آمدم به فرشاد پیوس گفتم آقا فرشاد نمی شه الان منو تعویض کنین؟! گفت نه! بیا ده دقیقه بگذره خوب می شی! *همان بازی جنجالی سال ۷۳ بود؟! بله! همان بازی که سه هیچ به نفع استقلال تمام شد. اولین کارت زرد بازی را من گرفتم، اما وقتی دعوا شد سرم را پایین انداختم و رفتم رختکن. *اصلا چی شد از فتح به پرسپولیس آمدید؟! آن هم تیمی با یازده ملی پوش… فرشاد پیوس با مربی ما خیلی دوست بود و زمانی که تمرین نداشت، سر تمرین ما حاضر می شد و با ما تمرین می کرد. آن زمان هنگام تعطیل بودن تمرینات بازیکن به فرحزاد نمی رفت که قلیان بکشد، سر تمرین تیم های دیگر حاضر می شد. مربی مان به من گفت که فرشاد پیوس می خواهد تو را به پرسپولیس ببرد. گفتم سرکارم گذاشته ای؟ من کجا و پرسپولیس کجا؟! گفت نه، جدی می خواد تو رو ببره! قضیه را به شوخی گرفتم تا اینکه آقافرشاد با من صحبت کرد. مسابقات جام رمضان آن زمان با بازیکنان اصلی در استادیوم دوازده هزار نفری آزادی به صورت سالنی برگزار می شد. فرشاد پیوس به من گفت که بیا استادیوم دوازده هزار نفری و با آقای عابدینی صحبت کن. به ورزشگاه رفتم و دیدم حمید درخشان، ناصر محمدخانی و خیلی از بزرگان دیگر در رختکن هستند. افرادی که آرزو داشتم از نزدیک با آنها ملاقات کنم. سراغ آقای عابدینی رفتم و گفت رهبری فرد تویی؟! فردا برو هیأت فوتبال و قرارداد ببند. گفتم به این سرعت؟! گفت بله، فرشاد کاپیتان تیمه و هرکس را تایید کنه، مورد تایید من هم هست. * اولین روز تمرین خیلی سخت بود؟ ساکم روی کولم بود و با برادرم به ورزشگاه راه آهن رفتیم. نزدیک دو سه هزار نفر در ورزشگاه حضور داشتند. فکر کردم اشتباه آمده ام. برادرم از یک نفر پرسید اینجا چه خبره؟! گفت تمرین پرسپولیسه! جمعیت را که دیدم به برادرم گفتم من رفتم خونه! گفت قرارداد بسته ای و نمی تونی بزنی زیرش. با کلی خجالت نزدیک زمین رفتم. جرأت نداشتم جلوی آن همه اسطوره لباس عوض کنم! شاید باور نکنید اما به دستشویی رفتم و آنجا لباس تمرین پوشیدم! آقا فرشاد من را به داخل زمین برد و به بقیه معرفی کرد. اصلا یادم نمی آید در آن تمرین چه اتفاقی افتاد. خیلی استرس داشتم. *مبلغ قراردادت چقدر بود؟ باید۸۰۰هزار تومان برای دریافت رضایت نامه به فتح می دادم. وسایل خانه مان را فروختیم تا پول رضایت نامه جور شد و من توانستم با پرسپولیس قرارداد ببندم. یعنی شروع کار من با منفی ۸۰۰ هزار تومان بود! امروز یک میلیارد پول رضایت نامه می گیرد، یک میلیارد به خاطر قشنگی اش و پانصد میلیون هم برای بازی کردنش! *چه اتفاقی افتاد که بهروز رهبری فرد ۲۲ ساله دفاع ثابت تیم شد؟ آن هم در اولین فصل حضورش… هر کسی که من را می دید، می گفت دیوانه ای؟ مگر می شود با این همه ملی پوش به تو بازی برسد؟! راستش خودم هم به این حرف رسیده بودم و گفتم اشکال ندارد، چند سالی نیمکت نشین می شوم و بالاخره یک روز بازی به من می رسد. دفاع وسط آن سال تیم افشین پیروانی، مجتبی محرمی، عبدالله نژاد و چند نفر دیگر بودند. اول قرار بود پنجعلی و محمدخانی و درخشان در تیم بازی کنند که وقتی هدایت تیم را قبول کردند، به این نتیجه رسیدند که فوتبال بازی نکنند. درخشان به من گفت دفاع راست بازی کرده ای؟ گفتم تا به حال بازی نکرده ام اما درخشان گفت باید بازی کنی! برای اولین بار در عمرم در پرسپولیس دفاع راست شدم. آن زمان هم دفاع راست پرسپولیس امیرموسوی نیا بود که از استقلال به تیم آمده بود. در اولین بازی خوب بازی کردم و تا آخر فصل فیکس شدم. سال بعد یورگن گده به پرسپولیس آمد و به من گفت جلوزن چپ بازی کن. گفتم چپ پا نیستم، گفت فقط تو می تونی بازی کنی و به این صورت چند سالی هم در سمت چپ بازی کردم. *کمی درباره قهر و آشتی و دسته گل هایتان هم صحبت کنیم. دو سه بار با دسته گل سرتمرین تیم حضور داشته اید. درست است؟! آن زمان هم مثل امروز زبان تندی داشتم. به همین دلیل همیشه مشکلاتی پیش می آمد. یک بار مشکل به بازی الهلال برمی گشت. در عربستان بازی داشتیم. من پنالتی زن اول تیم بودم اما علی پروین در رختکن گفت که پنالتی اگر شد علی انصاریان بزند. همه چپ چپ به من نگاه کردند و با تعجب پرسیدند که چی شده؟! روحیه ام خراب شد. در آن بازی اتفاقا پنالتی شد و علی هم آن را گل کرد. به تهران برگشتیم و خبرنگاری از من پرسید چرا تو پنالتی نزدی؟ گفتم نمی دانم، باید از علی پروین بپرسید. همین موضوع باعث شد که با من تماس گرفتند و گفتند علی آقا گفته سرتمرین نیا! گفتم چشم. دو روز بعد محمود خوردبین تماس گرفت که بیا سرتمرین. گفتم چشم. وقتی که اخراج می شدم برای بازگشت به تیم التماس کسی را نمی کردم. یک بار دیگر هم از من پرسیدند تیم شما سیستمی ندارد اما همه بازی ها را پیروز شده اید. داستان چیست؟ گفتم تیم ما سیستمش علی اصغریه اما مهم نتیجه است که می گیریم! همین موضوع شد تیتر روزنامه ها که رهبری فرد گفته سیستم ما علی اصغریه. دوباره با من تماس گرفتند که علی پروین گفته سر تمرین نیا، گفتم چشم. چند روز بعد هم گفتند بیا که بازهم گفتم چشم! *و دسته گل های تاریخی از کجا می آمد؟! خودشان می خریدند. من پول خرج دسته گل نمی کنم. به من گل را می دادند و می گفتند آن را به علی آقا بده. *در قرارداد شما که در سال ۸۱ منتشر شد سقف قرارداد را داشتید و ۳۱ میلیون دریافت می کردید… آخرین رقم قرارداد من ۱۳ میلیون تومان است که مدارکش را هم دارم. در تمام این ۱۳ سالی که برای پرسپولیس بازی کرده ام، مجموع قراردادهای من به پنجاه میلیون تومان هم نمی رسد! تا سال ۷۹ که قرارداد من سفید بود. *در این قرارداد سفید، مبلغی نوشته نمی شد؟ جیب مان را هم می زدند! مثلا عابدینی می گفت که این فصل دو میلیون تومان به تو پول می دهیم. فصل تمام می شد و از پول خبری نبود! یک بار با مهدی هاشمی نسب سراغ عابدینی رفتیم که یا رضایت نامه بده یا پول مان را. عابدینی شروع می کرد به صحبت کردن و آنقدر حرف می زد که دل مان برایش می سوخت و آخرسر می گفتیم ده هزار تومانی ته جیب مان پول هست، می خواهی آن را هم بهت بدهیم؟! شرایط ما در پرسپولیس این طوری بود. ما به دنبال پول نبودیم و البته پول زیادی هم نبود. مثلا اگر بازی با استقلال را می بردیم، به ما یک سکه می دادند. *یعنی از پاداش هم خبری نبود؟! با یک مثال این قضیه را برای تان تشریح می کنم. اولین دوره لیگ بر تر کار قهرمانی به روز آخر رسید که استقلال در بازی آخر باخت و ما هم در آزادی حریف را بردیم و قهرمان لیگ بر تر شدیم. با خوشحالی به رختکن رفتیم و مشغول جشن بودیم که علی آقا وارد شد. فکر کردیم الان می خواهد به ما تبریک بگوید اما همه چیز برعکس شد. گفت فلان فلان شده ها الان باید قهرمان می شدید؟! تیم شما باید چهار هفته پیش قهرمان لیگ می شد. خاک تو سرتان با این قهرمانیتون، اصلا این قهرمانی رو نمی خوام! هفت هشت تایتان رو که نمی خوام، سه چهار نفری رو هم که می خوام بهشون زنگ می زنیم. برید خونتون که حال و حوصله ندارم! این بود پاداش قهرمانی در لیگ بر تر! *پس درآمد شما از کجا بود؟! هیچ کجا! هر روز با مهدی هاشمی نسب بودم. ظهر به مهدی می گفتم چقدر پول داری؟ می گفت ۵۰۰ تومان. من هم ته جیبم هزار تومان بود. یک نان بربری و نوشابه می خریدیم و به عنوان ناهار می خوردیم و بعد هم که باید برای تمرین می رفتیم. وقتی مهدی به استقلال رفت موجودی حسابش ۳۰ هزار تومان بود. سپاهان و سایپا آن زمان خوب پول می دادند اما ما در بند این حرف ها نبودیم. ۴۱۴۱
شنبه ، ۲آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: صید نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]