واضح آرشیو وب فارسی:پویش: پارسینه :بهنود: بر کتاب قطور مبارزه شما علیه رژیم شاه، یک دوره روزنامه نویسی خارج از وطن نیز افزوده شد. انتشار روزنامه ایرانشهر. حاصل این تجربه چه بود؟ شاملو: ـ تعارف می کنید. مبارزه من با رژیم، مبارزه ئی شخصی و فردی و "برای خود" بود. در آن سالهای سیاه، کوشش ما فقط مصروف این می شد که شرافت خود را حفظ کنیم، با سانسور بجنگیم، به فاجعه ئی که هر صبح مکررمی شد صادقانه شهادت بدهیم و به اعماق ابتذال در نغلتیم، در حقیقت، خیانتی که از طریق مشت های آسمانکوب آن روزگار (که امروز کاسه گدائی دردست، دنبال لومپن ها افتاده اند) به ما رفت ، از ما نسلی ساخت که متاسفانه به اقتضای زمان تا سال ها بعد نومیدانه به حال خود گریستیم، و هنگامی به خود آمدیم و بر اعصا ب خود مسلط شدیم که فاشیسم حاکم پایه های قدرتش را چنان که باید استحکام بخشیده بود. این بود که فقط به خود پرداختیم و کوشیدیم هویت خودرا از دست ندهیم و برای گرده ئی نان و لقمه ئی گوشت به شرافت ملی و فرهنگی که کارگران آن بودیم خیانت نکنیم. پس نگوئید "کتاب قطور مبارزه" که این به عقیده ی من حداکثر می تواند "شناسنامه کوچک مقاومت" باشد و بس. بهنود: فرهنگ اشارات و کنایات توده، به کارامروز هم می آید؟ از آن رو سوال می کنم که مردم بار دیگر به این فرهنگ متوسل شده اند. شعر، نقاشی، نوشته، لطیفه و مثلها. همه از فرهنگ اشارات و کنایات که مخصوص دوران شاه بود، مایه می گیرد. شاملو: ـ چرا که نه؟ این اشارات و کنایات از اعماق قرن ها به ما رسیده است و تا هنگامی که تاریخ حوادث مشابهی را تکرار می کند می توان به حرکت انتقالی آنها از امروز به آینده مطمئن بود. کنایه ئی ار قبیل "کاسه همان کاسه است و آش همان آش" ماحصل تجربه های فراوان تاریخی است. هر بار حرکتی در جامعه صورت گرفته که ظاهرش تغییراتی بنیادی را نوید داده ولی در نهایت امر حاصلی جز این به بار نیامده است که جلادی به جای جلادی و جاهلی به کرسی جاهلی بنشیند یا سفاکی تازه ئی جانشین سفاکی پیشین شود، هر فردی که حس کند از آن "امیدواری سفیهانه به تغییرات بنیادی" کلاه بوقی گشادی برای سرش ساخته بوده اند میتواند به حافظه مشترک توده ها رجوع کند و برای بیان نهایت سر خوردگی خود این کنایه را بیرون بکشد. من هروقت تئوری های هشت من نه شاهی فلان میراث خوار انقلاب را می شنوم خیلی راحت به یاد سرنوشت آن "باغی" می افتم که "کلید درش چوب مو" است و لاجرم هرعابرتنگ گرفته ئی را به خود می خواند. ـ ولی راستی چه شد که شما میان این هیرو ویر به یاد اشارات توده ئی افتادید؟ بهنود:ـ اصولا شما از نخستین کسانی بودید که بلای نازل شده را دیدید. چرا، چطور؟ این سوال از آن جهت مهم و اساسی است که بسیاری از شاعران و نویسندگان ما تا آخرین لحظاتی که پتک بر سرشان فرود می آمد ، آنرا ندیدند، یا وزن آن را در نیافتند. بعضی از آنها بانمک است که شعر را گفته اند و در قافیه اش مانده اند و هنوز دارند در آن دست و پا می زنند. باری، شما از معدود کسان بودید که گول همراهی و اشتراک نظر و هدفی را که در مرحله تخریبی انقلاب لازم بود نخوردید، این وحدت کلمه که در مرحله نخست بکار می آمد. و در نتیجه ظاهرا از همان ابتدا دوست را از دشمن بازشناخته بودید. شاملو: ضد انقلاب در بدو امر می کوشید ارتش شاه را به طور دربست دراختیار بگیرد. اگرآن آرزوی سیاه تحقق پیدا کرده بود، تا امروز، ارتجاع و ضد انقلاب چنان آسیاب هائی از خون انقلابیون ضدآمریکائی به راه انداخته بودند که فاجعه اندونزی از یاد می رفت. در آن صورت، دیگر ضد انقلاب نیازی به مانورهای امروزش نداشت. دسته های لومپن را برای هیاهو در برابر ستاد نیروهای رادیکال جمع نمی کرد و روزنامه های افشاگر آزادیخواه را مورد هجوم گروه های فشار قرارنمی داد. آقای صباغیان اسم مرا در تقویمش یادداشت نمی کرد وآن سه جوان اعرابی، در تاکسی، راجع به تصفیه آدم بیطرف چون من تصمیمات خونبار نمی گرفتند. اگر ضد انقلاب توانسته بود با پا درمیانی ژنرال "هویزر" (که گفته می شود از دو هفته پیش مجددا به ایران برگشته) و بر طبق نقشه ی سازمان سیا ارتش شاه را درسته تحویل بگیرد، امروزناچار نبود در علی آباد قم به تربیت آدمکشان حرفه ئی بپردازد، بلکه رو راست سر همه ما را لب باغچه و کنارجوی خیابان ها می برید و همچنان که رژیم شاه مورد تایید چین و روسیه شوروی و آمریکا بود ، همچنان مورد تایید همه ی این دولت ها قرار می گرفت. خوشبختانه نیروهای رادیکال که این توطئه را دریافته بودند به موقع جنبیدند و ارتش شاه و آمریکا را درهمان مرحله تحویل و تحول از کمر شکستند ...
جمعه ، ۱آبان۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پویش]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]