تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 11 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است, و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فـرزنـد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819850798




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گل آرای دربار محمدرضا شاه که گل آرای حرم امام حسین شد/ به منتهای آرزویم رسیده‌ام/به تنها چیزی که فکر نمی‌کنم، انفجار‌های عراق است


واضح آرشیو وب فارسی:نامه نیوز: گل آرای دربار محمدرضا شاه که گل آرای حرم امام حسین شد/ به منتهای آرزویم رسیده‌ام/به تنها چیزی که فکر نمی‌کنم، انفجار‌های عراق است
گل‌آرای حرم امام حسین اعتقاد دارد که دعای مادر باعث شده است به اینجا برسد.


 به گزارش نامه نیوز، می‌گویند وقتی سیبی را به آسمان بیندازید هزار چرخ می‌خورد تا به زمین برسد و زندگی بسیاری از انسان‌ها بیانگر این ضرب المثل قدیمی ایرانی است. محمود عبداللهی نیز از جنس این آدمیان است. کسی که در دوران زندگیش دو دربار را تجربه کرده است. در سال‌های دور در دربار محمد رضا شاه گل آرایی می‌کرده است و در این سال‌ها در دربار اباعبدالله و ائمه مدفون در عراق مشغول به گل آرایی است.

او که از کودکی در میان گل‌‌ها بزرگ شده است، معتقد است دعای مادرش او را به اینجا رسانده که افتخار گل آرایی ضریح ائمه اطهار را دارد. گل آرای حرم ائمه اطهار معتقد است که دیگر هیچ آرزویی ندارد و به تمام آرزوهای خود رسیده است.

محمود عبداللهی با ما به گفت‌وگو نشست و به بازخوانی زندگی خود از دربار شاه تا دربار امام حسین پرداخت که می‌توانید متن کامل آن را در زیر بخوانید:

لطفاً خودتان را معرفی کنید؟

محمود عبداللهی هستم، متولد سال 1331، صادره از محلات.

از فعالیت‌ها و شغلتان بگویید؟

در نوجوانی وارد حرفه گل‌فروشی شدم. بیشتر محلاتی‌ها، دوستان و نزدیکانم در این حرفه مشغول فعالیت هستند. در سال 1345 الی 1346 در تهران بیشتر از 50 واحد گل‌فروشی وجود نداشت. تولید گل در سرآسیاب و اطراف تهران مانند کرج صورت می‌گرفت. اولین گل‌فروشی در تهران، 80 سال پیش به وسیله «مسیو پروتیوا»ی ایتالیایی تأسیس شد. ایشان یکی از محلاتی‌ها را به عنوان کارگر خود استخدام کرد و به نوعی می‌توان گفت شروع کار ما از آنجا بود.
آن زمان که وارد این حرفه شدم، حدود 50 گل‌فروشی در خیابان‌های جمهوری، فردوسی، دروازه دولت، خیابان انقلاب، چهارراه ولیعصر، خیابان آیت‌الله طالقانی، دو راهی یوسف‌آباد و منطقه قلهک وجود داشت.







فعالیتم را از گل‌فروشی «زیبا» در خیابان مجاهدین که گل‌فروشی مشهوری هم بود، آغاز کردم. این گل‌فروشی که به صورت شبانه‌روزی فعالیت می‌کرد کارگران بسیاری داشت؛ حتی از تبلیغات تلویزیونی هم استفاده می‌کرد. این تبلیغات از کانال آموزشی فعلی که در آن زمان کانال دو که خصوصی هم بود، پخش می‌شد. این گل‌فروشی شماره تلفن رندی داشت و در تبلیغات بسیار به چشم می‌آمد.

چه مقدار برای تبلیغات پرداخت می‌کردند؟

دقیقه‌ای 800 تومان در آن زمان پرداخت می‌کردند که در شبانه‌روز سه دقیقه و در چند نوبت تبلیغات داشتند. به یاد دارم که در شب‌های عید سفارشات انبوهی از سوی تلویزیون به گل‌فروشی داده می‌شد که صاحب گل‌فروشی می‌گفت که هزینه بسیار زیادی بابت گل‌ها پرداخت می‌کند و سودی برایش ندارد.

این گل‌فروشی از جمله «طبیعت زیباست و گل هم زیباست، گل‌فروشی زیبا در خیابان ژاله، ایستگاه بهنام، تلفن 333330 در شبانه‌روز در خدمت مردم می‌باشد.» استفاده می‌کرد. بسیاری از ارگان‌ها مانند ارتش، مشتری این گل‌فروشی بودند و در ایام مختلف مانند، 21 فروردین‌ماه که ترور شاه بود یا 28 مردادماه سفارشات بسیاری داشتیم. گاهی این سفارشات آنقدر زیاد بود که از میدان ژاله تا چهارراه آبسردار را با تاج‌های گل می‌پوشاندیم و وقتی صبح زود اتوبوس‌های شرکت واحد حرکت می‌کردند مردم همه به این گل‌ها خیره می‌شدند.

من یک الی دو سال بعد، از آن گل‌فروشی به گل‌فروشی دیگری در میدان کاخ قدیم و فلسطین فعلی رفتم. در همان زمان یعنی سال 1348 گل‌فروشی «زعیم» در میدان پاستور افتتاح شد و چون تولیدکننده بزرگی بود به سرعت در تهران مشهور شد.

همیشه دوست داشتم در گل‌فروشی‌های معروف‌تری فعالیت کنم؛ بنابراین در آنجا مشغول به کار شدم و بعد از مدت کوتاهی به رده‌های بالاتری دست یافتم و به خواسته خودم رسیدم. این گل‌فروشی نیز مشتریان بسیاری داشت و از رجال مختلف مشتری این گل‌فروشی بودند.

لطفاً چند نفر از آن رجال را نام ببرید؟

آقای اخوان کاشانی، کاظم ساربان‌ها، اصغر فرشچی، خیامی‌ها، علاقه‌بند، القانیان‌ها و کارخانه‌هایی مانند ویتانا، مینو و تعداد بسیاری از درباریان به ویژه نخست‌وزیری سفارش گل داشتیم. در زمان نخست‌وزیری هویدا هر روز گل ارکیده به کاخ در خیابان پاستور فعلی ارسال می‌کردیم.

آن زمان تولیدکنندگان کمی داشتیم؛ اما یک الی دو تولیدکننده ارکیده وجود داشتند که یکی مهندس شیخ و همسر هویدا به نام «لیلا امامی» بودند که در خانه پدری خود در کاخ سعدآباد ارکیده پرورش می‌دادند. در سال 1352 سفارشات بسیاری برای شهر شیراز داشتیم. آن سال به نام موزه‌ها نام‌گذاری شده بود؛ بنابراین بسیاری از موزه‌های ایران را به دستور همسر شمس پهلوی، مهرداد پهلبد که وزیر فرهنگ و هنر قدیم که امروز به نام وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی می‌شناسیم، گل‌آرایی کردم.

از جمله خانه رضاشاه در آلاشت، باغ فین کاشان و موزه‌ای در جاده رشت به نام قریه آقابابا را که سردابی بیش نبود، گل‌آرایی کردم و از کسی که از وزارتخانه آمده بود درباره آن سرداب سؤال پرسیدم که او گفت؛ رضاشاه آخرین شبی که در ایران بوده، اینجا سپری کرده است. علاوه بر گل‌آرایی آنجا، از من خواستند سبد گلی تزیین کنم برای پشت دیوار آن ساختمان که بیابان بود و من دوباره سؤال کردم آنها گفتند که کیسه خاکی که رضاشاه از ایران برده است از پشت این دیوار برداشته است.

دربار برای گل‌آرایی قصر، خانمی از کشور ژاپن را استخدام کرده بود که به دلایلی ایشان از ایران رفته بود؛ بنابراین از دربار به گل‌فروشی زعیم مراجعه کردند تا یک گل‌آرای مرد از آن گل‌فروشی انتخاب کنند آقای زعیم من را به رغم میل باطنی‌شان انتخاب کردند و من به عنوان گل‌آرای دربار انتخاب شدم.

ساعت کاری داشتید یا همیشه آنجا حضور داشتید؟

من منحصراً گل‌آرای دربار بودم و به صورت یک روز در میان گل‌آرایی انجام می‌دادم؛ چون عمر گل یک روز درمیان مفید است. مگر آنکه مهمانی، تشریفات یا برنامه‌ای بود که از طریق ریاست کاخ به من اطلاع داده می‌شد که باید گل‌آرایی انجام دهم.

چه کسی رئیس کاخ بود؟

مهندس خلیلی و قبل از ایشان مهندس تبریزی رئیس کاخ بودند. از طرف ایشان به من اطلاع داده می‌شد که چه زمانی به کاخ بیایم. من 15 روز در ماه کار می‌کردم؛ ولی حقوق کامل یک ماه را دریافت می‌کردم.

چقدر حقوق می‌گرفتید؟

حقوق من از حقوق یک گلفروش صددرصد ترقی کرد. پنج هزار تومان حقوق دریافت می‌کردم.

با آقای «اسدالله علم» وزیر دربار هم ارتباط داشتید؟

گاهی ایشان را در مهمانی‌ها می‌دیدم. نه تنها ایشان را بلکه همه افراد را در مهمانی‌ها از نزدیک می‌دیدیم.








آنها درباره اینکه از چه گل‌هایی استفاده کنید، صحبت نمی‌کردند؟

به هیچ وجه. به یاد دارم اولین روز که به دربار رفتم، یکی از خدمه‌ها گلدان‌هایی برایم آورد، من سؤال کردم این گلدان برای کجاست، او گفت برای اتاق مهمان است، پرسیدم؛ آن یکی برای کجاست، گفت؛ برای سینما. متوجه شدم که هنوز گلدان‌های اصلی نیامده است، بنابراین گل‌های ممتاز را در آن گلدان‌ها قرار ندادم.

یکی از اسرار گل‌آرایی رنگ‌شناسی است؛ یعنی باید روحیه افراد مختلف را بشناسید تا بتوانید برای آنها گل‌آرایی انجام دهید؛ مثلاً خانم‌ها یک نوع گل‌آرایی و آقایان نیز نوعی دیگر از گل‌آرایی را می‌پسندند. بیشتر آذری‌ها به گل قرمزعلاقه‌مند هستند. مدتی در ایران جا افتاده بود که گل زرد، نشانه تنفر است در صورتی که زیباترین، شادترین و دوست‌داشتنی‌ترین رنگ، گل زرد است.

بنابراین گل‌هایی را که باید در قسمت‌های حساس‌تر کار شوند در آن گلدان‌ها قرار ندادم. چند ساعت بعد گلدان‌های دیگر مانند گلدان اتاق خواب شاه، اتاق خواهر شاه، اتاق دخترش، اتاق پسرش و ... را آوردند. گل‌های خاص را در آن گلدان‌ها قرار دادم؛ وقتی اولین گلدان به جایگاه خود رفت، یکی از پیش‌خدمت‌های قدیمی به من گفت که دوست دارید، اینجا کار کنید؟ با اینکه بی‌نهایت به آقای «زعیم» که خود معلم، تحصیل‌کرده، در عصر خود تولیدکننده موفق و عضو انجمن باغبانی هلند بودند، موافقت کردم.

بعد از پایان کارم به من گفتند که ناهار بخورم تا با ماشین من را به منزلم برسانند. قبل از رساندنم به خانه راننده ماشین من را نزد مهندس فضای سبز دربار برد، ایشان به من گفت که علیاحضرت تأکید کرده‌اند که گل‌آرایی را که امروز آمده‌اند، استخدام کنم. شما بفرمایید که چقدر باید به شما حقوق بدهیم.







چه گل‌هایی را در اتاق خواب شاه گذاشته بودید؟

در گل‌آرایی مهم این نیست که چه گلی گذاشته شود؛ بلکه مهم ترکیب رنگ‌ها و شناخت روحیه افراد برای استفاده از رنگ‌های مختلف در گلدان است. به جز شگرد گل‌آرایی، در این حرفه رنگ‌شناسی و روحیه‌شناسی اهمیت بسیاری دارد و اگر کسی در این موارد آگاهی داشته باشد، کمتر دچار مشکل می‌شود.

برای گل‌آرایی اتاق عروس کسی نباید به گل‌آرا بگوید که چه کند؛ بلکه گل‌آرا خود باید راهنمای مشتری باشد. نظر مشتری مهم است؛ ولی گل‌آرا باید با روش خود کار کند. مهندس فضای سبز دربار از من پرسید چقدر باید پرداخت کنیم؟ گفتم؛ قابلی ندارد. ایشان گفتند که آنها به ما نیازی ندارند که بگوییم قابلی ندارد، هر چقدر می‌خواهید، بگویید. من گفتم که اول بگویید که من با رئیسم چه کنم؟ ایشان گفت؛ یعنی چه؟ من گفتم؛ به هر صورت سال‌ها در کنار ایشان فعالیت کردم و الان ممکن است در ذهن خودشان چنین استنباط کنند که به اصطلاح «طرف رفت خانه شاه رو دید، کلنگ برداشت، خانه خود را خراب کرد». او گفت؛ این حرف‌ها چیست؟ شما باید افتخار کنید. من گفتم؛ آن به جای خود، ولی باید به ایشان چه بگویم. او گفت که این موضوع به ما مربوط است.

او دوباره پرسید که حقوق‌تان چقدر است؟ گفتم؛ آنجا حدود دو هزار و صد تومان حقوق دریافت می‌کردم. ایشان گفت که ما پنج هزار تومان منظور کنیم، خوب است؟ گفتم؛ خیلی هم زیاد است.
او گفت که شما در سال به جای 12 ماه، 15 ماه حقوق می‌گیرید. اسفندماه دو برابر حقوق دریافت می‌کنید، یک برج پاداش و یک برج هم عیدی که در کل 15 ماه می‌شود و فردا به اداره تشخیص هویت بروید؛ بنابراین من رسماً استخدام شدم. کسی توصیه نمی‌کرد که از چه گل‌هایی استفاده کنم؛ حتی یک بار از سوی مقامات بالا یا پرسنل‌های دیگر به من نگفتند که از چه گل‌هایی استفاده کنم.

آیا با شاه هم برخوردی داشتید؟

آنجا رسم بر سلام دادن، نبود؛ بلکه تعظیم می‌کردند. اگر افراد دربار ایشان را می‌دیدند، تعظیم می‌کردند. گاهی اوقات همسر ایشان از من درباره گل‌ها سؤال می‌کردند.








اطلاعات‌شان درباره گل‌ها خوب بود یا اینکه فقط به دلیل اینکه همسر شاه هستند، سؤال می‌پرسیدند؟

ایشان درباره گل‌ها اطلاعات داشتند. فعالیتم در دربار تا زمان انقلاب ادامه داشت. در زمان ریاست مهندس خلیلی یعنی در نیمه‌های سال 1356 به من گفتند که شما دیگر نیایید. آنجا کسی حق سؤال کردن، نداشت. همه می‌دانستند که تعدادی از افراد سلطنتی مانند خواهران شاه و فرزندان آنها از ایران رفته‌اند؛ آنها هر سال دو بار یکی در اوج تابستان و دیگری در سرمای زمستان مسافرت خارج از کشور می‌رفتند. آن زمان هم مسافرت‌شان شروع شده بود و من هم تصور می‌کردم؛ چون آنها نیستند از من خواسته‌اند که به کاخ نروم؛ کما اینکه دفعه‌های پیش هم وقتی آنها نبودند من به کاخ نمی‌رفتم. گاهی هم آنها نبودند؛ ولی رئیس کاخ با من تماس می‌گرفت و می‌گفت که بیایید و پنج گلدان بیشتر نگذارید که اگر احیاناً مهمانی آمد، گلدان باشد؛ بنابراین تعجب نکردم. از طرفی هم، چون در سال 1354 با یکی از اقوام مغازه گل‌فروشی در تهرانپارس خریده بودم تا روزهایی که در کاخ نیستم در آنجا فعالیت کنم از نرفتن به کاخ استقبال کردم؛ چون مشتری مغازه افزایش یافته بود و سرم بسیار شلوغ بود. گاهی با کاخ تماس می‌گرفتم؛ ولی آنها می‌گفتند که شما را خبر می‌کنیم تا کم‌کم صدای انقلاب به گوش همگان رسید و دیدیم که این رفتن، رفتن آخری بود.


این تغییرات از سال 1356 اتفاق افتاد؟

از نیمه‌های دوم سال 1356.

حال و هوای کاخ چگونه بود؟

از چه لحاظ؟

رفتار شاه و اطرافیان‌شان

من که کارم گل‌آرایی بود و بعد از انجام دادن کارم به خانه می‌آمدم و رفتار خاصی از آنها ندیدم.

این‌طور نبود که شاه مثلاً ساعت خاصی در حیاط قدم بزند؟

بیشتر کار من در کاخ شمس بود و ورود وزرا و سفرا را می‌دیدم.

روحیه شاه را چگونه می‌دیدید که برای او گل‌آرایی می‌کردید؟

امروز در ذهنیت افراد گل‌هایی مانند ارکیده یا پرنده بهشتی که قیمت بیشتری دارند، برتر هستند. ارکیده انواع مختلفی دارد؛ ولی در ایران بیش از انگشتان دست تنوع وجود ندارد؛ آن زمان نیز شاید به دلیل تنوع کم گل‌ها شدت آن موضوع بیشتر بود. در دربار از گل‌های اسم و رسم‌دار استفاده می‌شد؛ اما از لحاظ روحیه‌شناسی و رنگ‌شناسی هیچ‌گاه از ارکیده‌هایی با رنگ تند استفاده نمی‌کردم. همیشه گل‌های مرغوب، گران، تازه و اسم و رسم‌دار در آنجا استفاده می‌کردم. امروز هم برای عتبات و حرمین از بهترین گل‌ها استفاده می‌کنم. هیچ‌گاه گلی که برای ضریح به کار می‌بریم برای دفاتر حرم استفاده نمی‌کنیم. به ویژه در ایران آنچه قیمت بالاتری دارد، طرفدار بیشتری هم دارد. وقتی می‌خواهید اتومبیل بخرید، به کلاس آن توجه می‌کنید؛ بعضی، هم به کلاس و هم به رنگ آن توجه می‌کنند و بعضی دیگر، هم به کلاس و هم به رنگ و هم به کمپانی آن توجه می‌کنند.

تا حالا پیش نیامده بود که مثلاً بگویند که شاه از گل یاس یا شهه بانو از گل لاله خوش‌شان می‌آید؟

ما در فصول مختلف گل‌های مختلفی داشتیم؛ مثلاً اگر می‌گفتند که از گل یخ خوش‌شان می‌آید در تابستان از کجا گل یخ بیاوریم. ما تابع گل فصل بودیم. انسان اگر یک فضای سبز را به صورت یکنواخت ببینید، خسته می‌شوید یا اگر در یک گل‌فروشی فقط گل‌های گلایول باشد، دیگر به آنجا نمی‌روید.

من به گل یاس علاقه‌مند هستم یا یک نفر دیگر به گل لاله علاقه‌مند است، می‌خواهم بدانم شاه به کدام گل علاقه داشت؟

مثلا یک گل که بسیار زیباست در یک فصل به ایران می‌آمد و من از آن در گل‌آرایی در دربار استفاده می‌کردیم و پیام می‌دادند که از این گل تا زمانی که وجود دارد، استفاده کنید.

خودشان می‌گفتند یا رئیس کاخ اطلاع می‌دادند؟

نه. مثلاً وقتی یک والاگوهری عبور می‌کرد به ما اطلاع می‌داد که از این گل خوش‌اش آمده است. لازم نبود که رئیس کاخ به شما اطلاع دهد.

کدام یک از خاندان شاه روی گل‌ها حساس‌تر بودند؟

شمس پهلوی. او به گل‌ها علاقه‌مند بود. یک بار با من برخورد کرد و به من گفت؛ تو این گل را درست کردی؟ به جای اینکه بگویم بله. گفتم؛ ببببببله. بلافاصله سؤال دوم را پرسید، چون متوجه شد که من هول شده‌ام؛ چند سال است که این کار را می‌کنی؟ خواستم بگوم؛ 10 الی 15 سال گفتم؛ دددددده، گفت؛ از زعیم؟ گفتم؛ بله.

برخوردهای‌تان در همین حد بود از این حد بیشتر نبود؟

بله. بیشتر از این نبود. برای هیچ رده‌ای. حتی یک مهندس رده بالا که باید تشکیلات سرمایشی و گرمایشی آنجا را تأمین می‌کرد؛ هیچ‌گاه مستقیماً با آنها برخورد نداشت؛ احتمالاً شاید برای یک نظر فنی خیلی مهم با آنها برخوردی داشت.

بین خودتان تا چه حد در ارتباط بودید؛ مثلاً شما به عنوان یک گل‌آرا و یک خدمه و ...؟

فقط در حد یک سلام و علیک و ... .







از نظر امنیتی صحبت خاصی نمی‌کردید؟

نه. آن موقع چیزی حس نمی‌کردیم که فردا طور دیگری خواهد بود. چه می‌دانستیم که انقلاب می‌شود. به سیاست اصلاً کاری نداشتیم، من شخصاً کاری با سیاست نداشتم. در قدیم کارت‌هایی داشتیم که یک ستاره درون یک دایره بود که اسم، فامیل، سمت و ... را نوشته بود تا اجازه ورود به کلیه کاخ‌های سلطنتی را داشته باشیم.

در میان اقوام زمزمه‌هایی درباره انقلاب شروع شده بود. گاهی اوقات بعضی از اقوام از همسرم می‌پرسیدند که «به شما کاری ندارند؟» او به من انتقال می‌داد؛ به او می‌گفتم که من یک گل‌آرا بیشتر نبودم. شاعر می‌گوید که «گر حکم کنند که مست گیرند / در شهر هر آنکه هست گیرند» اگر قرار باشد من را بکشند، آنقدر آدم هست که باید بکشند.

در سال 1358 نامه‌ای به خانه من آمد با این مضمون که خودتان را به کمیته معرفی کنید. وقتی نامه را دیدم تلنگری خوردم. به کمیته رفتم و تعدادی از همکارانم را آنجا دیدم. به من گفتند که نزد حاج‌آقا بروم. حاج آقا که یک روحانی بود از من پرسید؛ شما گل‌آرای کاخ بودید؟ گفتم؛ بله. گفت؛ بفرمایید که چرا چهار ماه حقوق طلب دارید؟ گفتم؛ من حقوقی طلب ندارم. گفت؛ شما را اخراج کرده‌اند؟ گفتم؛ نخیر به هیچ وجه. گفت؛ چرا شما چهار ماه حقوق طلب دارید؟ من گفتم؛ آبان آن سال رئیس کاخ به من گفت که فعلاً نیا؛ اکثر ارباب‌ها رفته بودند و من هم حق سؤال نداشتم. گاهی تماس می‌گرفتم؛ او می‌گفت که فعلاً خبری نیست تا اینکه انقلاب شد.

من همیشه عقیده داشتم وقتی که کاری انجام نداده‌ام چه حقوقی دریافت کنم؛ بنابراین نرفتم حقوقم را دریافت کنم. اگر منظورتان آن است؛ من نیامدم کار کنم؛ بنابراین حقوقی هم نمی‌خواهم. گفت؛ ما اینجا نشسته‌ایم که مزایا و حقوق افراد این تشکیلات را محاسبه و تسویه کنیم. شما این مقدار مبلغ طلب‌کار هستید. من گفتم؛ من هیچ مبلغی طلب‌کار نیستم؛ وقتی از این تاریخ کار نکردم دیگر حقوقی هم نداشتم. او گفت؛ شما اجازه می‌دهید که این مبلغ را در راه دیگری خرج کنیم؟ من گفتم؛ هر کاری می‌خواهید انجام دهید؛ اگر کاری با من ندارید من بروم؛ چون خانواده‌ام نگران هستند. آن زمان موبایل نبود؛ بنابراین تا بیرون آمدم زنگ زدم که نه تنها خطری نبود؛ بلکه می‌خواستند حقوق بدهند.

کمیته کجا قرار داشت؟

پل رومی.

در راهپیمایی‌ها هم شرکت می‌کردید؟

بله. در عاشورا و تاسوعای آن سال شرکت کردم؛ ولی به دلیل شغلی که داشتم، نمی‌توانستم؛ چون پنج صبح به بازار گل می‌رفتم و تا ساعت 11 شب هم در مغازه کار می‌کردم. در سال 1357 به ویژه در سال 1358 اعتصاب بسیار و کاسبی هم وجود نداشت. درب مغازه را باز می‌کردم و شاید حقوق کارگرم را هم درنمی‌آوردم؛ ولی در عین حال گرفتار آن رفتن و ماندن بودم.

درباره رفتن‌تان به حرم ائمه (ع) صحبت کنید؛ چه شد که به آنجا رفتید؟

سمینارهای بسیاری به ویژه برای تبلیغات ال‌جی؛ گل‌آرایی کردم. در بسیاری از هتل‌های تهران گل‌آرایی انجام دادم. سالن همایش صدا و سیما را چندین بار و سالن تشریفات وزارت امور خارجه و بازی‌های چهارجانبه ال‌جی در هتل پارس پارک ائل گلی و همچنین مراسم‌ عروسی و ختم افراد بسیاری را گل‌آرایی کردم.

هشت سال پیش یکی از دوستانم به نام آقای «فرجی» که سرگروه گل‌آرایی راه کربلاست، به من گفت که می‌خواهیم شما را به کربلا ببریم. من تا آن روز کربلا نرفته بودم؛ بنابراین خوشحال شدم و به خانواده‌‌ام اطلاع دادم، آنها نیز خوشحال شدند و چند روز بعد آقای فرجی گذرنامه‌ام را گرفت. اولین سفرم به کربلا قبل از عید نوروز در عید غدیر و هوا هم بسیار سرد بود.

شما در اولین سفر آقای فرجی همراه ایشان بودید؟

نه. برای بار دوم من همراه آنها رفتم. درباره شرایط تهیه گل سؤالات بسیاری از من شده است؛ مثلاً می‌پرسند؛ گل‌ها را به آنجا می‌برید و چه کار می‌کنید؟ یا گل‌ها را خودتان می‌خرید یا به شما تحویل می‌دهند؟ چگونه این گل‌ها را تهیه می‌کنید؟

بنا به خواسته آقای فرجی به بازار گل پیشنهادی داده شد که هر کس مایل است برای تزئین حرم ائمه (ع) که طی قرن‌ها مظلوم واقع شده‌اند، گل هدیه کند تا ما گل‌ها را به حرم آنها برده و آنها را تزئین کنیم. این پیشنهاد با استقبال بسیاری روبه‌رو شد و هر کس هر قدر در توان داشت، کمک کرد. برخی توانایی کمی داشتند و یک دسته گل هدیه کردند و برخی توانایی بیشتری داشتند و چهار هزار شاخه گل هدیه کردند. شخصی با اینکه وضع مالی خوبی نداشت؛ پنج هزار شاخه گلایول هدیه کرد.

در سال دو بار و بعضی از سال‌ها سه بار به کربلا می‌رویم. سوم شعبان، عید غدیر، 13 رجب یا 17 ربیع‌الاول روزهایی هستند که به کربلا می‌رویم. سال گذشته خدا قسمت کرد و برای تعویض ضریح امام حسین(ع) به کربلا رفتیم.



معمولاً چند هزار شاخه گل جمع می‌شود؟

اگر بخواهیم شاخه‌ای حساب کنیم؛ تعداد آنها بسیار زیاد می‌شود. بسیاری از گل‌ها به صورت دسته‌ای هستند؛ مثلاً داودی مینیاتوری دسته‌ای است که هر دسته 10 الی 20 شاخه دارد؛ بنابراین نمی‌توان آنها را شاخه‌ای حساب کرد؛ ولی گل‌های اصلی مانند گلایول، مریم، آنتریوم، ارکیده و ... کمتر از 60 الی 70 هزار شاخه نبوده‌اند.

ارزش ریالی آن چقدر است؟

بستگی به فصول مختلف دارد. حدود دو سال است که قیمت گل بالا رفته است.

آخرین باری که گل به کربلا بردید ارزش ریالی آن چقدر بود؟

فکر نمی‌کنم، کمتر از 100 میلیون تومان باشد.




بیشتر آن هدیه مردم بوده است؟

بله. اجباری برای گل دادن نبوده؛ بلکه همه هدیه بوده است و همه آنها برای ما محترم هستند چه کسی که تعداد بالایی گل هدیه کرده و چه کسی که 50 شاخه گل معمولی هدیه کرده است. ائمه (ع) نیز همه آنها را به یک چشم نگاه می‌کنند؛ چون آنها دنیوی فکر نمی‌کنند؛ مثلاً اینکه کسی لباس نوتری دارد، بالاتر بنشیند یا پول بیشتری دارد عزت و احترام بالاتری دارد؛ این‌گونه نیست. اینها همه عاشق و به صورت خودجوش صورت گرفته است.
علاوه بر تهیه گل‌ها، هزینه‌های جانبی نیز وجود دارند؛ مثل کرایه اتوبوس، کرایه کامیون، خرید اسفنج و ... که همه را خودمان تهیه می‌کنیم.

سازمان عتبات عالیات به شما در این‌باره کمک نمی‌کند؟

نه. بعید می‌دانم که کمکی کرده باشد.

حرم امام حسین(ع) هیچ کمکی مانند هزینه سفر، تهیه گل و ... نکرده‌اند؟

نه. صددرصد می‌دانم که کمک‌های مادی نداریم؛ ولی کمک‌های معنوی صورت می‌گیرد؛ مثلاً حاج آقا «بنی اسد»ئکمک‌های بسیاری انجام دادند؛ مثلاً اگر کرایه اتوبوس دو میلیون تومان بوده، یک میلیون تومان دریافت کرده یا اگر کرایه کامیون یخچال‌دار تا مهران سه میلیون تومان بوده نصف مبلغ را دریافت کرده است.

بار تا مرز مهران می‌آید و در آنجا تخلیه و جابه‌جا می‌شود و از طرف حرم بهترین اتوبوس و تریلر یخچال‌دار برای ما ارسال می‌شود یا ناهار را مهمان امام حسین (ع) هستیم، اینها خدماتی هستند که از طرف حرم انجام می‌شود.
از طرف حرم لوح یا پرچم به ما اهدا شده است که این پرچم در بین اعضای گروه می‌چرخد.

از لحاظ مالی از آن طرف به ما کمکی نشده است؛ ولی بارها در کشورمان از جاهای مختلف مانند ریاست اتحادیه گل به صورت مستقیم و غیرمستقیم پیغام آمده است که این حرکت را زیر نظر این اتحادیه انجام دهید تا همه هزینه آن را پرداخت کنیم. آقای «فرجی» این پیشنهاد را میان اعضا مطرح کردند و اولین کسی که مخالفت کرد، خودم بودم. ما این راه را رفته و هزینه‌هایی کرده‌ایم و استفاده‌های معنوی بسیاری برده‌ایم. به این دلیل مخالفت کردم که تصور کردم آنها می‌خواهند از آن برای تبلیغات استفاده کنند و در جاهایی هم منافعی دارند.

اخیراً هم شخصی به یکی از اعضا به نام آقای «میرمحکم» گفته‌اند که هفته‌ای یک بار هر گلی نیاز دارید، بخرید، من با هواپیما می‌فرستم تا حرم امام حسین (ع) را گل‌آرایی کنید؛ ولی ما قبول نکردیم.

کمی از خاطرات‌تان در هنگام حمل این گل‌ها  بگویید؟

عمر گل، کوتاه است؛ بنابراین برای این کار نمی‌توان یک هفته جلوتر تدارک دید؛ مثلاً دو روز مانده به تولد امام حسین (ع) گل‌ها را از ساعت چهار صبح جمع‌آوری و حرکت می‌کنیم.چند سال پی‌درپی تولد امام حسین(ع) مصادف با فصل تابستان بود و ما در اوج گرما حرکت می‌کردیم؛ وقتی به مرز مهران می‌رسیدیم درجه حرارت بالای 50 بود. یادم هست در یکی از سفرها حدود 100 شیشه آب یخ داشتیم. همزمان با ما ماشین زائران نیز رسیدند و بعد از اطلاع از ماجرا در انتقال گل‌ها از کامیون یخچال‌دار به ماشین عراقی‌ها به ما کمک کردند؛ به طوری که کار 2 ساعته در نیم ساعت انجام شد؛ ولی آنقدر هوا گرم بود که کل شیشه‌های آب مصرف شد.

در آن شرایط در گمرک مشکلاتی ایجاد می‌شد یا در مواقعی به گمرک می‌رسیدیم که تعداد بسیاری زائر به آنجا می‌رسیدند و ما نمی‌توانستیم بدون نوبت عبور کنیم؛ ولی بسیار اتفاق می‌افتاد که بدون نوبت از مرز عبور می‌کردیم.
وقتی به مشکلی برخورد می‌کردیم به توصیه آقای فرجی به دعای «نادعلی» متوصل می‌شدیم و هرگاه این دعا را می‌خواندیم مشکل‌مان حل می‌شد.







یک بار در دورانی که آمریکایی‌ها در آنجا حضور داشتند؛ با چنین مشکلی روبه‌رو شدیم نه پلیس کشورمان و نه آن طرفی‌ها ما را نمی‌شناختند. یکی از اعضای گروه به نام عمو رضا درجه‌دار بازنشسته و بسیار فعال و زحمتکش است؛ همچنین سواد انگلیسی هم دارد. از ایشان خواستیم که با آمریکایی‌ها صحبت کند؛ بلکه مشکل ما حل شود. او از من خواست تا عکس‌های ضریح را به او بدهم. من از دور او را می‌دیدم که با آمریکایی‌ها صحبت می‌کند.

سرباز آمریکایی، دست عمو رضا را گرفت و او را به جایگاهی که گذرنامه‌ها را مهر می‌کنند، برد. بچه‌ها خندیدند و گفتند که رفت کار را درست کند؛ خودش را گرفتند. عمو رضا به ما اشاره کرد که بیایید ما هم ساک‌های‌مان را برداشتیم و حرکت کردیم. سرباز آمریکایی تحت تأثیر قرار گرفته بود و به ما اجازه عبور داد. اینها نتیجه دعای نادعلی بود. افراد مشکلات مختلفی داشتند؛ مانند بچه‌دار نشدن؛ ولی وارد این گروه می‌شدند و اشک می‌ریختند و بعد از چند وقت خبر می‌آمد که او بچه‌دار شده است.

زمانی که کار می‌کنید حرم را  برای شما خلوت می‌کنند؟

در هر حرمی که کار می‌کنیم، جایی را به ما اختصاص می‌‌دهند؛ مثلاً در حرم امیرالمؤمنین (ع) سالن تشریفات بسیار دیدنی، در دو طبقه به وسعت 300 الی 400 متر وجود دارد که مخصوص رجال است که طبقه بالای آن را در اختیار ما قرار می‌دهند و در طبقه پایین از مهمانان‌شان پذیرایی می‌کنند. خبرنگارهای  مقیم سوریه و عراق با ما در تماس هستند و در پایان کارمان فیلم تهیه می‌کنند؛ ولی هیچ‌گاه از صدا و سیمای کشورمان پخش نشده است.

چرا پخش نشده است؟

نمی‌دانم. ولی حدس می‌زنم؛ چون زیر پوشش مستقیم ارگان یا شخص خاصی نیستیم. در حرم حضرت زینب (س) در یکی از ایوان‌ها و برای حرم حضرت رقیه (س) در آشپزخانه بسیار بزرگی و برای حرم امیرالمؤمنین (ع) در یک حسینیه مستقر می‌شویم.

برای این کار باید سالنی اختصاص دهند تا ما بتوانیم هم گل‌های تزئین نشده، سبدها و ... را جا دهیم و و هم تردد در آن راحت باشد؛ همچنین فضا برای گل‌های تزئین شده و سبدهای گل ساخته شده نیز وجود داشته باشد تا این گل‌ها با یکدیگر تماس نداشته باشند.

برای هر ضریح چند سبد گل درست می‌کنید؟

اگر رواق‌ها یا ایوان‌ها را گل نزنیم، بین 100 الی 150 سبد گل نیاز است؛ اما علاوه بر اینها دفاتر هم هستند و حتی برای آقای سیستانی، استانداری، شهربانی، شیخ عبدالمهدی، معاونان ایشان و دفاتر دیگر سبد گل ارسال می‌کنیم؛ البته آنها را بعد از کار ضریح انجام می‌دهیم.

نکته‌ای که وجود دارد این است که همیشه وقت کم می‌آوریم؛ به این دلیل که عمر گل کوتاه است. مأموران حرم، زائران را ساعت 9 شب از حرم خارج می‌کنند و به ما اجازه ورود می‌دهند. همه سبدها را وارد حرم می‌کنیم و با یک شعر حرکت‌مان شروع می‌شود. یکی از بچه‌ها به این دلیل که سید است اجازه دارد تا روی ضریح برود. ما سعی می‌کنیم رنگ‌آمیزی را رعایت کنیم مگر اینکه از طرف انتظامات آنجا با مشکلی روبه‌رو شویم که سریع‌تر کارمان را جمع‌بندی کنیم. اگر 9 الی 10 شب اجازه ورود به حرم را بدهند باید تا چهار صبح کارمان را تمام کنیم.







یعنی حرم از 9 شب تا چهار صبح در اختیار شماست؟

بله. گروه گل‌آرا به همراه چند تن از مأموران امنیتی حرم و گاهی هم خانم آقاجانیان که خبرنگار هستند یا آقای علیرضایی یا آقای خامنه حضور دارند.

برای سامرا کار کرده‌اید؟

بله. چندین بار.

در کدام یک از حرم‌ها حال‌تان بهتر بوده است؟

همیشه بی‌اختیار اشکم در حرم امام حسین (ع) جاری می‌شود؛ در حالی که در حرم حضرت اباالفضل(ع) اشکم نمی‌آید. هنگام ورود به حرم امام حسین (ع) زانوهایم جان ندارد و به سختی و با یک حزن و اندوه خاص وارد آنجا می‌شوم. حرم امیرالمؤمنین(ع) را دربار عظیم می‌بینم و وقتی وارد آنجا می‌شوم، شاد هستم. در حرم حضرت موسی‌بن‌جعفر (ع) گاهی خوب و گاهی ناراحت هستم.

سامرا را همیشه در حال تعمیر دیده‌ام و چندین بار گل‌ها را به داربست‌ها بسته‌ام. اخیراً نمادی از ضریح به صورت چارچوب ساخته‌اند که گل‌ها را روی آن نصب می‌کنیم. همیشه در سامرا وقت کم می‌آوریم چون ساعت 10 الی 11 به سامرا می‌رسیم و باید به صورت فشرده و تا 2 الی 3 بعدازظهر گل‌ها را نصب کنیم و ناهار بخوریم و چند سبد گل هم درست کنیم برای سید محمد







سرداب  امام عصر را هم گل‌آرایی می‌کنید؟

بله.

در این سفرها نمی‌ترسید که انفجاری صورت گیرد؟

سوال بسیار خوبی است. من به تنها چیزی که فکر نمی‌کنم، انفجار است. بسیاری از دوستانم می‌گویند که در آنجا بمب‌گذاری زیاد است؛ اگر هم دیده باشم؛ می‌گویم ندیده‌ام. دوست دارم در مدینه یا مکه یا عراق فوت کنم. به خانواده‌ام گفته‌ام که اگر آنجا بمیرم برایم سعادتی است و حق آوردن من به ایران را ندارید. اصلاً برایم مهم نیست که انفجاری جلوی پای من صورت گیرد و هر کس هم که می‌پرسد درباره او بد فکر می‌کنم. پیش خودم می‌گویم که بالاخره آدم باید روزی بمیرد؛ اگر آنجا بمیرد که بهتر است.

یکی از بستگانم حدود 40 سال پیش به دلیل تصادف با یک ماشین در قبرستان «شعب ابی‌طالب» دفن شده است و هر کدام از آشنایان به مکه می‌رود او را یاد می‌کند و برای او فاتحه می‌خواند. یا در «وادی السلامِ» نجف پلاک‌هایی را می‌بینید که ایرانی‌ها آنها را نوشته‌اند و من چند نفر از محلاتی‌ها را در آنجا دیدم. بنابراین به خطر، انفجار، بمب و ... فکر نکرده‌ام؛ حتی در زمانی که آمریکایی‌ها آنجا حضور داشتند و با مشکلات بسیاری مواجه می‌شدیم به کارمان ادامه می‌دادیم.

بزرگ‌ترین آرزوی‌تان چیست و دوست دارید کجا را گل‌آرایی کنید؟

در طول عمرم جاهای بسیاری را گل‌آرایی کردم، تصور می‌کنم به منتهای آرزویم رسیده‌ام؛ چرا؟ چون خلافی نکرده‌ام که بگویم با عتبات آن را جبران می‌کنم. من در این مسیر به حقایق، عقاید و چیزهایی که داشتم و دارم رسیده‌ام. سالی دو بار به کربلا می‌روم و چیز دیگری نمی‌خواهم.

آقای عبداللهی! چه کردید که چنین توفیقی نصیب شما شده است؟

من اعتقاد دارم که انسان باید در فراگیری کار حسود باشد؛ ولی ذاتاً حسود نباشد. من زمانی که وارد گل‌فروشی شدم با خود گفتم که چرا او باید کارگر ممتاز باشد و من نباشم؟ من در اولین گل‌فروشی‌ای که مشغول به کار شدم، شب‌ها اجازه نداشتم سبد گل بزنم؛ چون چند گل‌آرای ماهر آنجا بودند و من در رده پایین قرار داشتم. من سبد گلی که او درست می‌کرد را در مقابلم قرار می‌دادم و مانند آن را درست می‌کردم. همیشه پیش خودم می‌گفتم که چرا ایشان کارگر ارشد باشد، چرا من نباشم؟

همین موضوع باعث رشد من شد. آنها بدون مطالعه کسی را وارد دربار نمی‌کردند؛ آقای «زعیم» در ابتدا یک نفر دیگر را به دربار فرستاد و مهندس تبریزی که رئیس کاخ بود همان شب به گل‌فروشی آمد و به آقای زعیم گفت که «محمود» را به دربار بفرستید؛ او را نپسندیدند. آقای زعیم مجبور شد تا من را بفرستد. او می‌گفت این بچه‌ها هر کدام خواهانی دارند؛ مثلاً خانمی که مشتری دائم ماست؛ اگر شخص موردنظرش نباشد، گل نمی‌خرد. اگر ایشان را به دربار نفرستادم به این دلیل بود که مشتریان بسیاری گل را از ایشان می‌خرند. آقای زعیم از او خواست که بعد از پایان کار در دربار من را با سرویس به آنجا بفرستند.

روز اول، بعد از پایان کارم به زعیم رفتم؛ دیدم ایشان راه می‌رود و کارگرها هم جمع شده‌اند؛ وقتی وارد شدم سلام کردم. آقای زعیم از من پرسید که امروز در کاخ چه اتفاقی افتاد. من جریان را تعریف کردم. رو به دامادش که مسئول گل‌فروشی بود؛ گفت؛ «فلانی خودفروختنی نیست، بردنش». می‌دانی من از چه چیزی ناراحت هستم؛ من محصولی را می‌کارم، برایش تکیه‌گاه درست می‌کنم و به محصول می‌نشیند و یک نفر محصول را می‌برد. برای همین اول محمود را به دربار نفرستادم؛ چون می‌دانستم که ایشان را می‌برند و دیگر برنمی‌گردانند.

مهندس تبریزی با آقای زعیم تماس گرفته بود و به ایشان گفته بود که این آقا را نگه داشته‌اند. تشکیلات آن‌گونه نبود که خودمان بگوییم که ما را نگه دارید.در همین تشکیلات خودمان نیز اگر مقام معظم رهبری به گل‌آرا نیاز داشته باشد، من بروم و به او بگویم که من را نگه دارید به خواست من نیست که من را نگه دارند. در صورتی که همکاران من و از جمله داماد آقای زعیم گفته بودند که او خودفروخته است؛ ولی آقای زعیم گفت که طرف خودفروخته نیست؛ بلکه او را برده‌اند.







کسی که آقای زعیم برای اولین بار به دربار فرستاده بود گل‌های خوب را در گلدان‌هایی که در سینما و بار قرار می‌گرفت، گذاشته بود و گل‌های بد مانده بود برای قسمت‌هایی که بسیار مهم‌تر هستند؛ یعنی گلدان‌های خوب به کوچه پشتی رفته بود و گلدان‌های بد در قسمت‌های اصلی قرار گرفته بود؛ برای همین مهندس تبریزی نزد آقای زعیم آمد از او خواست که من را بفرستد.

شما چه کار کردید که امام حسین (ع) شما را خواستند؟

در آن زمان بسیاری از دوستان و آشنایان پیش من می‌آمدند و می‌گفتند که من را سر کاری ببرید و تا آنجایی که توانستم این کار را انجام دادم. آن زمان بسیاری از جراحی‌های قلب ناموفق بودند و از میان 100 نفر که برای عمل جراحی می‌رفتند 90 نفر آنها می‌مردند. خانمی از اقوام ما ناراحتی قلبی داشت و به بیمارستان قلب که شهید رجایی فعلی باشد، مراجعه می‌کرد و چهار روز او را نگه می‌داشتند و او را مرخص می‌کردند؛ تشخیص پزشک این بود که او خواهد مرد. خواهر او به خانه ما آمد و به من گفت که تو فلان جا کار می‌کنی و خواهر من را از بیمارستان مرخص می‌کنند. متوجه شدیم که او نمی‌تواند عمل شود. آن زمان مانند امروز مستقیم نمی‌گفتند که این مریض خواهد مرد یا بیشتر از یک ماه زنده نیست و آنها هم فکر می‌کردند که چون شوهر او کارگر است و دست‌اش خالی است او را عمل نمی‌کنند. من به رئیس کاخ گفتم و روی یک کاغذ نوشت؛ ریاست محترم بیمارستان فلان، برای حامل نامه هر کاری که نیاز است انجام دهید. من آن نامه را به بیمار دادم و او را در بیمارستان خوابندند و چهار روز بعد خبر مرگ او آمد.

اگر در این راه قرار گرفتم که خود را لایق نمی‌دانم به این دلیل بود که در اواخر عمر مادرم یک قدم کوچک برداشتم. بعد از مرگ مادرم حاج حسین فرجی این پیشنهاد را به من داد. من همان اول گفتم که این کربلا را از مادرم دارم و هر بار که به آنجا رفتم برای پدر و مادرم نماز خواندم.


چه کار کرده بودید؟

برای حرکت دادن مادرم از سوی پزشکان مخالفت‌هایی وجود داشت. اقدامات مختلفی انجام دادم و به پزشکان گفتم که باید ایشان را ببرم؛ او را به اورژانس مرکز قلب در خیابان کارگر بردم، چشمانش را باز کرد و خندید و فکر کرد که من سفینه‌النجاه او هستم و بسیار خوشحال شد. در آن بیمارستان بستری شد و پزشکان گفتند که او خوب شده است؛ بنابراین او را مرخص کردند. بعد از چند روز دوباره حالش بد شد و او را به بیمارستان منتقل کردند و دوباره بهتر شد و بعد از 40 روز سکته کرد و از دنیا رفت.

آن روز که او را از بیمارستان خارج می‌کردم پزشکان می‌گفتند که اگر او را تکان دهید، می‌میرد؛ ولی گفتم باید او را ببرم. من فکر می‌کنم همان‌جا در اورژانس بیمارستان برای من دعا کرد. همیشه می‌گویم کربلای من مادرم است.

وقتی در دربار کار می‌کردید بعد از تعظیم در مقابل شاه سر تکان دادن او را می‌دیدید حالا بلاقیاس آیا در حرم که تعظیم می‌کنید سر تکان دادن را حس می‌کنید؟

امیدوارم که به من حقیر نگاه شده باشد. حس می‌کنم گوشه چشمی به من هم شده است. همه کسانی که در این راه قدمی برداشته‌اند؛ اگر ما ثوابی برده‌ایم؛ عیناً آنها هم برده‌اند و از همه دوستان که ما را در این راه یاری کرده‌اند تشکر می‌کنم و امیدوارم خداوند اجر همه آنها را بدهد.

اگر خاطره‌ای دارید، بگویید؟

خاطرات بسیاری دارم. بیشتر کسانی که گل به ما می‌دهند جلو نمی‌آیند که یک وقت نمایشی نباشد؛ ولی در درون خود گریان هستند. زمانی که حرکت می‌کنیم همه گریان هستند؛ گاهی از گریه آنها گریه می‌کنم. گاهی به تک‌تک ما می‌گویند که می‌شود دفعه بعد ما هم همراه شما باشیم؟  آنجا هم اگر زوار ما را ببینند؛ هجوم می‌آورند که یک پر گل به ما بدهید تا با گل به حرم برویم. به آنها می‌گوییم که به نیت شما این گل را به سبد می‌زنیم؛ حتی گاهی یک ساقه گل که چیده‌ایم و زیر پا افتاده است را روی چشمان‌شان می‌گذارند و آن را در ضریح طواف می‌دهند و به ایران می‌برند.

در سوریه هم زوار همین‌گونه بودند؟

تفاوتی ندیدم. در سوریه فضای گل‌آرایی متفاوت است، آنها بیشتر از عراقی‌ها به گل‌آرایی اهمیت می‌دهند.در تهران نیز حرم حضرت عبدالعظیم (ع) و حرم امامزاده صالح (ع) و همچنین ضریح‌هایی را که در حال ساخت بوده‌اند، گل‌آرایی کرده‌ایم. من نتیجه کارم را با روزی شدنم به عتبات، دیدم.





۲۹ مهر ۱۳۹۴ - ۰۸:۰۰





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نامه نیوز]
[مشاهده در: www.namehnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 27]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن