واضح آرشیو وب فارسی:شفاف: هیچ وقت فکر نمی کردم صمیمی ترین دوستم این گونه به من خیانت کند. او از اعتماد و صمیمیت خانوادگی که بین ما وجود داشت، سوءاستفاده کرد و با پیامک های زشت و غیراخلاقی که برای همسرم ارسال می کرد، زندگی من را در آستانه نابودی قرار داد، به طوری که اگر یک تصمیم عاقلانه نمی گرفتم و راهنمایی های قاضی پرونده ام نبود، خدا می داند چه اتفاق تلخی ممکن بود روی بدهد…جوان ۲۸ساله در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود و بغضی غریب گلویش را می فشرد، به بیان ماجرای پیامک های زشت و شرم آور پرداخت و گفت: حدود ۳ سال قبل بود که با کمک و راهنمایی های پدر و مادرم با دختری از یک خانواده خوب و متدین ازدواج کردم و بدین ترتیب زندگی آرام و شیرینی را در کنار یکدیگر ادامه دادیم. از این ازدواج خیلی راضی بودم و همه تلاشم را برای سعادت و خوشبختی همسرم به کار می گرفتم. در همین روزها بود که همسرم، یکی از دوستان دوران تحصیلش را به من معرفی کرد که حدود ۲سال قبل از ما ازدواج کرده بود. این آشنایی موجب رفاقت من با شوهر دوست همسرم شد و ارتباط ما با یکدیگر ادامه یافت. طولی نکشید که دوستی ما به رفت و آمدهای خانوادگی کشید و صمیمیت خاصی بین ما برقرار شد به طوری که دیگر جواد و همسرش تقریبا عضوی از خانواده ما شده بودند و در بسیاری از مسافرت ها و یا تفریحات خارج از شهر، همراه ما بودند. اعتماد و اطمینان من نسبت به جواد هر روز بیشتر می شد و صمیمیت خاصی بین ما به وجود آمده بود. زندگی شیرین ما همچنان ادامه داشت تا این که هر دو خانواده در شبکه های اجتماعی تلفن همراه عضو شدیم. در این میان پیامک ها و مطالب زیادی به خاطر رایگان بودن ارسال پیام بین همسرانمان رد و بدل می شد و من هم با آن که خودم برای جواد و یا همسرش مطالبی را ارسال می کردم، توجه زیادی به متن پیام های ارسالی نداشتم تا این که کم کم متوجه تغییر رفتارهای همسرم شدم. او گاهی عنوان می کرد جواد از من خواسته است به خاطر سلیقه خوبم در انتخاب هدیه، او را برای خرید هدیه ای همراهی کنم. وقتی بهانه گیری های بی مورد همسرم را مشاهده کردم، اختلاف خانوادگی بین ما شروع شد. همین ماجرا موجب شد تا من به پیامک های داخل گوشی همسرم مشکوک شوم. آن روز وقتی در غیاب او پیامک ها را بررسی کردم، اتاق دور سرم چرخید. هیچ گاه نمی توانستم باور کنم که این پیامک های زشت و غیراخلاقی درباره زندگی خصوصی من را جواد ارسال کرده باشد. اما ماجرا حقیقت داشت و با شکایت من، جواد به شعبه ۷۰۷ بازپرسی دادسرای مشهد احضار شد و جرم خود را پذیرفت، اگرچه با راهنمایی و مشورت با قاضی، زندگی ام را از فروپاشی نجات دادم و ارتباطم را با جواد و همسرش قطع کردم، اما هنوز هم نمی دانم چگونه دوستی که نان و نمک مرا خورده بود این گونه قصد خیانت به خانواده ام را در سر داشت. حالا می فهمم که چرا بزرگان این همه بر انتخاب دوست خوب تأکید کرده اند و از رفاقت با انسان های فرومایه برحذر داشتند… ماجرای واقعی براساس یک پرونده قضایی منبع: روزنامه خراسان
سه شنبه ، ۲۸مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: شفاف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3]