واضح آرشیو وب فارسی:ابتکار: از منظر ساختار دراماتیک *آرش پرنوسی-مهم ترین عامل در پدید آمدن یک نمایشنامه و متن دراماتیک ساختارمند و قوی، چگونگی پرورش و پرداخت داستان و شخصیت ها است. فرایند پردازش دراماتیک یک داستان خام، باعث پدید آمدن متنی قوی و یا ضعیف می شود. در کشور هایی که اساطیر بسیار و همچنین پیشینه ی غنی داستان ها و متون داستانی کهن در آنها دیده می شود، همیشه در پرورش نمایشنامه ها و تاتر موفق بوده اند. یونان در تئاتر جایگاهی والا دارد، بدست آمدن چنین غنای تئاتری ای در دوران باستان، حاصل شناخت و اشراف نمایش نامه نویسان آن دوران به اساطیر و داستان های کهن و افسانه ای خود است. یکی از سرچشمه های همیشگی نمایشنامه نویسان بزرگ همچون سوفکل و آیسخولس ... ، حماسه های ایلیاد و اودیسه نوشته هومر بوده است. نکته ای که در ساختار این داستان های حماسی وجود دارد، عدم توجه به جنبه های دراماتیک مثل، روابط علی و معلولی، شخصیت محوری و ثابت با ویژگی هایی درونی و مشخص، روایت ساختارمند و منسجم و به دور از پراکندگی و آشفتگی و ... است. در واقع می توان گفت اصلی ترین دلایل ارزشمند بودن این آثار در تمدن یونان استفاده از سرچشمه ای غنی همچون اساطیر و داستان های کهن آن مرز و بوم است. اما دلیل ماندگاری یا به اصطلاح زنده بودن این آثار در روزگار کنونی و در همه اعصار، نوع پرداخت دراماتیک و شیوه روایت منسجم آن ها است یعنی همان فرایند و ساختاری که باعث شده از متون کهن و حماسی آن دوران چنین آثار تاثیر گذار و جذابی حاصل گردد. سعی می شود در ادامه به این ویژگی هایی که باعث این تبدیل و دگرگونی می شود، با بررسی تطبیقی حماسه یادگار زریران و نمایشنامه یادگار زریران پرداخته شود. حماسه یادگار زریران که ریشه ای پارتی و اشکانی دارد، احتمال می رود در زمان ساسانیان این داستان از طرف گوسان ها در محافل نقل می شده، و در همان زمان هم از قالب شفاهی خود به قالبی مکتوب تبدیل گشته است. با بررسی و تحقیقاتی در متون مکتوب آن دوران می توان دریافت که این داستان به صورتی نمایشی و احتمالا با آئین خاصی در مناسبت مشخصی اجرا می شده. دلایل نمایشی بودن این متن را خجسته کیا در کتابی با عنوان قهرمانان بادپا بدان اشاره می کند، برخی از این ویژگی های نمایشی یاد شده در کتاب، شامل سبک های قراردادی معرفی شخصیت ها در دیگر کشور های کهن آن دوران است که برخلاف ایران از پیشینه ی نمایشی برخوردار بوده اند. تمدن های نظیر بین النهرین و هند در معرفی اشخاص اصلی و قهرمانان نمایشی قرارداد های نظیر: معرفی شخص توسط خود با عنوانی مثل: این گیلگمش است که آید و گوید. همچنین احتمال می رود این داستان توسط گوسان ها نقل می شده و در مقابل آن افرادی اتفاق های داستان را به صورت پانتومیم و هماهنگ با روایت کننده اجرا می کردند. این متن به صورت بداهه و در قالب مراسمی آئینی اجرا می شده، در این مراسم گوسان و یا اجرا کنندگان برای تاثیر گذاری هرچه بیشتر در مخاطب تمهیداتی نظیر استفاده از موسیقی و یا برنامه هایی چون سوزاندن و یا مسخره کردن ارجاسب در انتها که نمونه اش را هم در نمایش های آن دوران و بعد از اسلام می بینیم، بهره می برند، اما اولین و مهم ترین ضعفی که در این متن وجود دارد و از قدرت آن می کاهد، نبودن شخصیت مرکزی و قهرمان با ویژگی مشخص آن است. از اسم این داستان اینگونه بنظر می رسد که داستان راجع به دلاوری های زریر سپهبد شجاع کیانیان است ولی او به جز در ابتدای داستان که به دلیل اضطراب پادشاه در تصمیم گیری پیشنهاد جنگ و مقابله با خیونان را صادر می کند، دیگر او را نمی بینیم و در اواسط داستان بدون هیچ گونه کشمکشی و نبردی به صورتی غیر خودآگاه مغلوب می شود و شکست می خورد، و یا بستور فرزند او هم که از میانه می شود شخصیت محوری داستان در ابتدا حضوری نداشته و در انتها هم اسفندیار است که ارجاسب را معلول می کند که گویی حُسنِ خِتام آن پیروزی در آن است. اما در نمایشنامه تمرکز کامل روی بستور رفته است از ابتدا او را می بینیم که در زمان بعد از جنگ است قصه جنگ را از ابتدا تعریف می کند. بستور نمایشنامه از ابتدا هست، اوست که از تمام سرداران دشمن که پهلوانان ایرانی را کشته اند کین خواهی می کند و شرح توصیفی و تصویری کاملی از این اتفاقات ما در نمایشنامه به صورت اجرایی می بینیم.بستور است که در پایان حتی جایگزین اسفندیار می شود و ارجاسب را معلول می کند. و همینطور بستور در جای جای نمایشنامه در مواجهه با دوراهی ها و اتفاقات پیش رو دست به انتخاب و یا کنش می زند. کنشی که صرفا از پیش تعیین شده باشد جنبه ی دراماتیک چندانی ندارد، برای مثال بستور حماسه از ابتدا می داند که خواهد جنگید و هیچ گونه تردیدی ندارد و گویی خدایی است دانا و آگاه که از همه چیز مطمئن است، اما بستور نمایشنامه تردید دارد. یکی از اصلی ترین عناصر در شخصیت پردازی دراماتیک دادن ویژگی های درونی و کشمکش های درونی به شخصیت است، شخصیت های موفق و بزرگ در تمام داستان ها و نمایشنامه های بزرگ جهان دارای این ویژگی هستند، هملت علاوه بر کشمش بیرونی که برای مطمئن شدن از قاتل بودن کلودیوس دارد، از کشمکشی درونی نظیر عدم توانایی در تصمیم گیری و عدم اطمینان از چیستی حقیقت رنج می برد، در مکبث او تردید دارد بین انتخاب شرافت و پادشاهی و بین این دو دست به کنش و انتخاب میزند. همینطور در نمایشنامه یادگار زریران این عدم اطمینان و استیصال برخلاف حماسه وجود دارد، حتی میتوان برخی از عناصر الگوی سفر قهرمان جوزف کمبل را در این نمایشنامه دید، بستور بین دوراهی و انتخاب دست به کنش و می زند و با قبول کردن خطر انتخاب می کند که گام در این مسیر بردارد. در ظاهر امر این سفر جنبه ای بیرونی دارد اما در بطن خود کاملا درونی است و به مانند سلوکی می ماند برای قهرمان که ابتدا مرحله جدایی است و این جدایی در این جا جدایی از دیار و وطن نیست بلکه جدایی از دوره ای سنی و مرحله ی خامی زندگیست که در ادامه می بینیم بستور با کشتن هر سردار 10 سال بزرگتر می شود، از دیگر شباهت های این نمایشنامه با الگوی سفر قهرمان می توان به کمک فرا طبیعی اشاره کرد که البته این کمکی که از طرف روح زریر به او میشود در حماسه هم به صورت کم رنگ وجود دارد که در نمایشنامه به خوبی پرداخت شده است. بعد دار بودن شخصیت و عمق آن را می توان در انتهای نمایشنامه به خوبی درک کرد، در پایان حماسه به دلیل پیروزی همه چیز با رویه ای نسبتا خوش پایان می پذیرد، اما در نمایشنامه بستور بعد از گذر از اتفاقاتی که برای او به طول یک عمر گذشت دچار یاس و استیصال و از خودبیگانگی می شود، نمی داند کیست، نمی داند کجاست، نمی داند چه کرده. چه کسانی هستند که کشته شده اند؟ او در پایان برایش سوالات فراوانی ایجاد می شود که چه کسانی پلیدند و چه کسانی پاک؟ این کشتگان کدام از این ها هستند؟ در جایی که در ابتدای روایت است ولی درواقع پایان جنگ است و بستور پیر با دیدن تعداد انبوه جنازه می گوید: دیگر مهم نیست چه کسی میان این آدم ها پلید است چه کسی پاک. او در پایان بعد از گذراندن این مرحله وارد مرحله ای جدید می شود و حال که کودکی خود را از دست رفته می داند و آن را تجربه نکرده دچار یاس می شود و می پندارد زندگی را درست درک نکرده است. این ویژگی های شخصیتی باعث جذاب شدن و ماندگار شدن شخصیت می شود. از دیگر عواملی که در حماسه وجود نداشت روابط علی و معلولی است، در جایی از ابتدای داستان که سردار خیونان نامه را می آورد، فردی از سران گشتاسب نامه را می خواند، در داستان اینگونه نقل میشود که زریر به محض اینکه متوجه ترس چهره پادشاه می شود وارد می شود، اگر زریر بیرون بود ترس را چگونه دید؟ و از این قبیل اتفاقات در این متون به وفور دیده می شود که در نمایشنامه تمام روابط علی و معلولی منطقی و رعایت شده است. ساختار روایی غیر خطی این نمایشنامه هم در مقابل ساختار خطی و ساکن حماسه از ویژگی های جذابیت این اثر است. در پایان جا دارد اشاره کنم به این نکته که، هدف از نگارش این مقاله و یا پژوهش در این حوزه به نظر نگارنده این بوده که با شناخت عناصر درام و شیوه های پرداختی و روایی نمایشنامه های موفق که از اساطیر کهنی که فاقد جنبه های دراماتیک هستند اقتباس شده، می توانیم چگونگی فرایند این تبدیل را بیاموزیم و از اساطیر و داستان های کهن غنی خودمان داستان ها و نمایشنامه ها و یا فیلمنامه هایی این چنین قدرتمند پدید آوریم.
سه شنبه ، ۲۸مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ابتکار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]