واضح آرشیو وب فارسی:چهارفصل: اختلاف اینجاست که حافظ رند است و خاقانی فردی مصلحت بین وحافظ بدنبال گذشتن از گریوه(9تپه- گردنه)هستی است و به رستگاری می اندیشد.به گزارش این پایگاه خبری تحلیلی اله کرم عباسی دانشجوی دکتری ادبیات دانشگاه نجف آباد اصفهان در گفت و گو با چهارفصل ، در بخش دوم صحبت ها در رابطه شخصیت اصیل،معتقد، مسلمان و کم نظیرحافظ اظهار داشت: تخیل، اندیشه و عاطفه برای سَرایش شعر در هر زمینه ای که سیر کنند کافی است تا بنا به شرایط گوناگون جنبش کلمات شاعر را به سمت و سویی خاص هدایت کنند.این عوامل پیش از ادبیات هم بوده اند با آغاز ادبیات با آن همسفر شدند تا در شادی و مرثیه و مصیبت و...بر ذهن شاعر حکم فرمایی کنند. وی گفت: گفته شده مرثیه در ادبیات عربی سابقه بیشتری دارد اما در ادبیات فارسی هم کم سابقه نیست زیرا هر کِلک (قلم)به دستی تا مصیبتی دیده در غم و رنج آن قلم فرسایی کرده است و از روزگار قبل از فردوسی تاکنون چنین چیزی بوده است و در ادامه این راه نوبت به خاقانی و حافظ رسید تا در سوگ افراد زیادی از جمله فرزندان خود مرثیه سرایی کنند. در این توضیحات براحتی اعتقاد به خداوند را در توانایی صبر و تحمل درد وعذاب فراق فرزند و از دست دادن عزیزان را با توجه به اعتقادات مذهبی و آیه ای که در سوره آل عمران هست" انالله و انا الیه راجعون" عباسی اظهار داشت: خاقانی که برای شفای فرزندش از هر کسی نا امید برگشته از او گله و شکایت کرده است.اما حافظ آن رند عالم سوز در سوگ بلبل به خون نشسته اش بازی روزگار و دست تقدیر را عامل مصیبت می داند نه چون خاقانی هر کس و ناکسی را مقصر می داند. وی با دلی سوخته در سوگ قرة العین خود دامنش مثال آب جیحون پر آب می کند اما به حقیقت حکم روزگار را گردن نهاده است و اثبات می کند که به دنیا و هر چه در آن است چهار تکبیر زده است. حافظ در غم فرزندش چنین می گوید: از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز کنار دامن من همچو رود جیحون است فعال علمی فرهنگی کهگیلویه وبویراحمد گفت: حافظ روزگاری فریاد می زد که فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم حال نا امید به شادمانی و اختیار خود است و هیچ اختیاری از خود ندارد. چگونه شاد شود اندرون غمگینم به اختیار که از اختیار بیرون است وی گفت: پریشانی گل و بلبل حافظ را به غزلخوانی و سوگواری فرا می خواند که فریاد سر می دهد: بلبلی خون دلی خورد و گلی حاصل کرد باد غیرت به صدش خار پریشان دل کرد فرزند حافظ را سیل فنای غیرت الهی ناگهان از دست بُرد تا نقش امل را باطل کند . طوطی را به خیال شکری دل خوش بود ناگهش سیل فنا نقش امل باطل کرد عباسی خاطر نشان کرد: همانگونه که نقش امل خاقانی باطل شد و آرزوهایش در بیماری و مرگ فرزندش پرپر شد با زبان دیگری سوگواری می کند. بشنوید این نفس غصه خاقانی را شرح این حادثه عمر شکر بازدهید همه هم حالت وهم غصه و هم درد منید پاسخ حال من آراسته تر باز دهید همه بیمار نوازان و مسیحا نفسید مدد روح به بیمار مگر باز دهید وی در ادامه گفت: خاقانی از همه مدد می خواهد و حافظ فقط از ساروان مدد می جوید. قرة العین من آن میوه دل یادش باد که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد ساروان بار من افتاد، خدا رامددی که امید کرمم همره این محمل کرد در صورتی که خاقانی می گوید: نه نه بیمار بحالیست و نه امید بهیست بد بتر شد همه اسباب حذر باز دهید عباسی ابراز کرد: حال ببینید تفاوت تا چه اندازه است.حافظ در مقابل حکم حق گردن نهاده اما خاقانی هنوز در ناامیدی امید دارد از طبیبان و حتی از پیرزن مخرقه باز دست یاری می طلب. این طبیبان غلط بین همه مختالانند همه را نسخه بدرید و به سر باز دهید آن زگال آب و سپندی که عرض دفع نکرد هم بدان پیرزن مخرقه خر بازدهید اما حافظ بنا به روحیه جبرگرایی و اعتقاد به تقدیر الهی همه چیز را چه خوب و چه بد از تقدیر الهی می داند و با آرامشی مثال زدنی می گوید: به جای لوح سیمین در کنارش فلک بر سر نهادش لوح سیمین وی اظهار داشت: حافظ همانگونه که رندی و آزادی خود را از حق می داند، مرگ فرزند خود را هم از حق می داند ومی گوید: آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر کان سابقه ی پیشین تا روز پسین باشد وی در ادامه گفت: در حقیقت همه چیز را از حق و ازل می داند آنچه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم خواه از خمر بهشت است وگر باده مست عباسی در ادامه خاطر نشان کرد: حافظ بر خلاف خاقانی اعتقادی به فال و رمالی و معجزه گرایی نداشته اما خاقانی اینگونه به نظر می رسد که حتی در زمان تولد فرزندش دست به دعا و خرافات و ثنا شده بود. یوسفی را که ز سیاره به صد جان بخرید بی مهاباش به زندان مدر باز دهید و به جای امید به حق، به طبیبان غلط بین اعتقاد داشته است. همه بیمار نوازان مسیحا نفسید مدد روح به بیمار مگر باز دهید در علاجش ید بیضا بنمایید مگر کآتش حسن بدان سبز شجر باز دهید وی تاکید کرد: اختلاف اینجاست که حافظ رند است و خاقانی فردی مصلحت بین و این نادره روزگار خود می گوید: رند عالم سوز را با مصلحت بینی چکار کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل می کند وی توضیح داد: حافظ رند هدفش سبکبار گذشتن از گریوه(9تپه- گردنه)هستی است و به رستگاری می اندیشد آن هم در شرایطی که قدم برداشتن و تکیه بر تقوی را مصلحت نمی داند و ایمان اعتدالی را قبول دارد در یک کلام (سخت می گیرد فلک بر مردمان سخت کوش) بنابراین بر عالم و هر چه در آن است از مال و منال و فرزند و چهار تکبیر زده است و آنها را رها کرده است. من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چهار تکبیر زدم جمله بر هر چیز که هست عباسی خاطر نشان کرد: چهار تکبیر زدن کنایه از دل کندن مطلق است چنانچه در مراسم تدفین و تشییع و نماز میت 4 تکبیرخوانده می شود.اما خاقانی دل کندن را خوب نمی داند و همیشه به فکر چاره گری است. در قمره زمانه فتادی به دست خون وامال کعبتین که حریفی است سخت دغا در قمار بازی زمالنه بازی را عوض کن و تقدیر را قبول ندارد و دنبال چاره گری است. دانشجوی دکتری ادبیات در پایان اظهار داشت: هیچ وقت دنبال منصب و منال و مال نبوده و دنبال حقر و حقیقت بوده ونشان داده که زندگی درست و صحیح هم همینگونه است و برای کسانی که دست به دامان مسئولان زمان شده بودند سرود: واعظ شحنه شناس این عظمت گو مفروش زان که منزلگه سلطان دل مسکین من است اول به حقیقت رسید و بعد مردم را راهنمایی کرد اما خاقانی مردی زود رنج بود.و به کم ترین چیزی که نمی رسید گله و شکایت می کرد. انتهای پیام/
دوشنبه ، ۲۷مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: چهارفصل]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]