واضح آرشیو وب فارسی:داغ نیوز: مجله روشن – محسن ظهوری: جام جهانی فوتبال، سال ۱۹۹۸ میلادی، فرانسه و برزیل در فینال این دوره از مسابقات رودرروی هم قرار گرفته اند. این بهانه معروف، توسط تیمی حرفه ای دست مایه یک درام زیبا قرار گرفته تا در هشت قسمت حدودا یک ساعته، مخاطب را بر صفحه تلویزیون میخکوب کند. ماجرا ساده است و بارها نمونه های آن را دیده اید؛ پسربچه ای گمشده و خانواده به دنبال او می گردند. اما این بار تنها با یک سریال معمایی- جنایی طرف نیستید. سریال «گمشده» (The Missing)، قصه های پنهان زیادی برای گفتن دارد. قصه هایی از رفتار، منش و نوع برخورد شخصیت هایی که درگیر گم شدن پسربچه ای می شوند؛ پسربچه ای به نام «الیور هیوز» که در شب بازی فوتبال بین تیم های فرانسه و برزیل درست کنار پدرش، درست جلوی چشم بیننده های این سریال یعنی در برابر دوربین ناپدید می شود و برای آن که بفهمیم چه بر سرش آمده، باید هشت قسمت حدودا یک ساعته این سریال را دنبال کنیم و پا به پای مدارک جدید پیش برویم. در جست و جوی سرانجام «ای عشق من/ هر روز دعا می کنیم/ شاید که به خانه بیایی/ و سالم باشی/ الان فقط منتظرت می مانیم/ تا تو به خانه بیایی». این ترانه ابتدایی سریال است؛ سریال کوتاه «گمشده» اولین بار در آخرین ماه های سال ۲۰۱۴ میلادی از شبکه «بی بی سی ۱» پخش شد. فیلمی با موضوعی بسیار ساده ولی قصه ای پرپیچ و خم و مدرن؛ خانواده ای بریتانیایی برای مسافرت به فرانسه می آیند و در توقفی بین راه در یکی از شهرهای آن، در حین شادی مردم برای پیروزی فرانسه بر برزیل در جام جهانی، پسرشان را گم می کنند. داستان، به روال قصه های این چنینی، با کار پلیسی آغاز می شود و ضجه های مادر و دل نگرانی های پدر هم چاشنی اصلی آن است. اما «گمشده»، گرچه ماجرای گم شدن یک پسربچه است، اما به بهانه آن خیلی چیزها بر مخاطب آشکار می شود؛ با باندهای تبهکاری و شیوه دزدیدن کودکان و ردکردن شان از مرز آشنا می شویم و روابط پلیس ها و خبرنگارها را از نزدیک می بینیم. با قصه متمایلان جنسی به کودک پش می رویم و لحظه به لحظه از هم پاشیدن یک خانواده شاد را مرور می کنیم. همه جا می رویم و همه چیز می بینیم جز اثری از کودک گمشده. برای پلیس زمان، مهمترین عامل پیدا کردن کودک است اما هیچ اثری از او نمی یابد. رسانه ها کوچک ترین سرنخ ها را فاش می کنند و پلیس جزئی ترین موارد را زیر نظر می گیرد، اما مخاطب تا آخرین دقایق این سریال هم هنوز هیچ سرنخ درستی از بلایی که بر سر کودک آمده دستگیرش نمی شود. کودکی گمشده و ما هشت ساعت هم پای شخصیت های آن ردپاها را دنبال می کنیم تا در نهایت موضوعی را بفهمیم که احتمال وجود آن را نمی دادیم. تازه در آخرین سکانس این سریال دوباره سوالی پیش می آید تا همه آن چه دانسته ایم دوباره زیر سوال برود. همین نکته است که سریال کوتاه «گمشده» را در نوع خود بی نظیر کرده؛ تا آن جا که به گفته رسانه ها، پس از پخش قسمت آخر این سریال، در هر یک دقیقه، هزار پیام درباره آن در توییتر، توییت شده است. به خصوص آن که «بی بی سی ۱» بلافاصله پس از پخش قسمت آخر، تیزری تبلیغاتی را پخش و نوید ادامه سریال را داد. من به تو مظنونم! «از دست دادن کسی می تواند یک فرد را از بین ببرد. اما پیدا کردن او، وقتی زمان زیادی از آن گذشته، می تواند بدتر باشد.» این جمله را «جولیان باپتیست»، کارآگاه فرانسوی فیلم برای تیزر فصل دوم سریال گفته است. جمله ای کلیدی، که احتمال نوید یافتن سرانجامی نو برای کودک گمشده در بر دارد. اما ساختار روایی این قصه، به این سادگی ها چیده نشده و با توجه به فصل اول، می توان مطمئن بود که باز هم قرار است مخاطب را در هزارتوی روایت ها در پی سرنخ های واهی بکشد. فصل اول این سریال که تا زمان اتمام، اولین و آخرین فصل آن معرفی شده بود، چنین روایتی را در پیش گرفت، هر بار که مخاطب همراه با شخصیت های اصلی سریال، به شخصی یا گروهی مشکوک می شود، در همان قسمت یا در قسمت های بعدی شکش برطرف می شود. درست است که از این نمونه های روایی بارها در سریال ها و فیلم های پلیسی استفاده شده؛ اما باز هم این بار یک فرق اساسی در کار است؛ هیچ کس تا پایان سریال تبرئه نمی شود. ما بارها و بارها به شخصی مظنون می شویم و وقتی به بی گناهی اش پی می بریم، دوباره در قسمت های بعدی مظنون ماست. این بازی آن قدر ادامه می یابد تا به سرانجام برسیم؛ آن هم چه سرانجامی؟ باید خودتان ببینید. در این بین، دوربین سریال «گمشده» یا همان راوی نیز عنصر اصلی را در ایجاد تعلیق بازی می کند؛ ما همراه با پلیس ها و خانواده گمشده، شاهد زندگی مرد جوانی هستیم که تمایل جنسی به کودکان دارد و از مظنونان اولیه سریال هم هست. پیگیری داستان زندگی او تا جایی پیش می رود که اساس از قصه دور می شود و هیچ ارتباطی با گمشده، یعنی مهم ترین عنصر روایت در این سریال پیدا نمی کند. این دور شدن از قصه اصلی، انگار نوید قصه تازه ای به مخاطب می دهد؛ مخاطبی که او را از دایره مظنونان اصلی سریال خارج کرده، با هر بار دیدن او، حتی در حالت رقت انگیز درمان جنسی اش، با مطرح شدن این سوال در ذهن که چرا فیلم ساز زندگی او را روایت می کند، دوباره به مرد جوان مظنون می شود. واقعیت این است که مظنون شدن به دیگران و به اشتباه خود پی بردن، دیگر به یکی از اصلی ترین شاخصه های سریال های بی بی سی شده است. انگار که قرار است مخاطبان این را بیاموزند که بدون دلیل و مدرک، درباره اشخاص نمی توان به قضاوت نشست. ۱۵ سال جست و جو چه کسی پسربچه را دزدیده؟ بدیهی است که مهم ترین سوال در سریال «گمشده» همین است، اما آیا سریال تنها درباره پیداشدن کودک و دانستن سرنوشت اوست؟ سریال «گمشده» بیش تر از آن که به سرنوشت پسربچه گمشده داستان بپردازد، قصه تلاش یک پدر است؛ پدری به نام «تونی هیوز» با بازی «جیمز نسبیت»، که دست از تلاش بر نمی دارد. قصه تلاش او برای یافتن پسرش، گرچه از سال ۱۹۹۸ میلادی و در شب فینال جام جهانی فوتبال آغاز شده، اما ما او را در دو زمان مختلف دنبال می کنیم؛ قصه درواقع در یک رفت و برگشت زمانی ۱۵ ساله روایت می شود و پدر در سال ۲۰۱۳ میلادی، هنوز در حال ردیابی اثر پسر گمشده اش است. او هر راهی را می رود و تن به هر خطری می دهد. با این که ۱۵ سال از واقعه گذشته، موفق می شود با مدرک کوچکی از پسرش، کارآگاه اصلی پرونده یعنی «جولیان باپتیست» را که حالا بازنشسته شده، در این جست و جو با خود همراه کند. ما بارها به زمان حال و زمان گم شدن کودک در رفت و برگشتیم و با این که در این رفت و آمدهای زمانی، سرنخ های بسیاری بی اعتبار یا پررنگ تر می شوند، اما هنوز کم ترین اثری از کودک در این شهر کوچک می یابیم. این رفت و برگشت های زمانی، سردرگمی برای یافتن کودک گمشده را دوچندان می کند؛ بسیاری از مدارکدوباره روی میز می آیند و بسیاری از کسانی که زمانی تبرئه شده بودند دوباره باید مورد کند و کاو قرار گیرند. نقطه قوت روایت در این سریال هم در همین نکته نهفته است و جذابیت دیدن آن را چند برابر می کند.
شنبه ، ۲۵مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: داغ نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 179]