واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: پسرم، به زودی به دست گروهی از امتم در زمین کربلا کشته خواهی شد و سرت را در حالی که تشنه ای و آبی به تو نمی نوشانند، از بدنت جدا می کنند، اینان با این حال، شفاعت مرا نیز امید دارند، خداوند شفاعتم را در روز رستاخیز به آنان نرساند و ایشان را در آن جهان بهره ای مباد.عقیق :پس از مرگ معاویه، یزید در نخستین اقدام خود، نامه ای به ولید بن عتبه، عامل خود در مدینه نوشت و به وی دستور داد از مخالفان سرشناس مدینه برای وی بیعت بگیرد. نامه یزید به این مضمون بود: بدون هیچ گونه نرمش و گذشت، از حسین بن علی(ع)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر بیعت بگیر و اگر تابیعت نکردند، دست از آنان برمدار. به روایتی وی در این نامه متذکر شد: ای ابومحمد (ولید بن عتبه)! نامه مرا به آنان ابلاغ کن، پس هر کس بیعت نکرد، سرش را به همراه پاسخ نامه برایم ارسال کن. والسلام. ولید، پس از دریافت نامه یزید، تلاش زیادی به عمل آورد تا از مخالفان وی به صورت مسالمت آمیز بیعت گیرد، ولیکن تلاش هایش بی نتیجه ماند. زیرا عبدالله بن عمر، مبنای خاص خودش را داشت و می گفت: با کسی باید بیعت کرد که عامه مسلمانان او را پذیرفته باشند و من آخرین نفری هستم که با او بیعت خواهم کرد. عبدالله بن زبیر، از بیعت امتناع کرد و شبانه به سوی مکه معظمه گریخت و نیروهای حکومتی در پی او روان شده، ولی به وی دست نیافتند. اما امام حسین (ع) بنا به دعوت ولید، به خانه اش رفت و پس از گفت و گو با یکدیگر، به وی چنین فرمود:ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. ماییم که فرشتگان به خانه ما آمد و شد دارند و خداوند متعال رحمت خود را با ما آغاز نمود و با ما نیز به پایان خواهد برد. اما یزید، فردی است فاسق، شراب خوار، خونریز، متجاهر به فسق و شخصی مانند من هرگز با فردی چون او بیعت نخواهد کرد، ولی شما امشب را به صبح برسانید و ما نیز شب را به صبح خواهیم رسانید. شما نیک بنگرید و ما هم تأملی در کار خود می کنیم که کدامیک از ما برای احراز مقام خلافت شایسته تریم؟ امام حسین (ع) از خانه ولید بیرون رفت و در اندیشه اقدامات بعدی خود برآمد. امام حسین (ع) همان شبی که از مجلس ولید خارج گردید، نزد قبر پیامبر(ص) رفت و گفت: درود بر تو ای رسول خدا، منم حسین پسر فاطمه، پسر تو و دختر تو و آن سبطی که در میان امت به یادگار گذاشتی، اینک ای پیامبر خدا گواه باش که این ها مرا فرو گذاشتند و تباه کردند و حرمت مرا پاس نداشتند، این شِکوِه من است، تا آن هنگام که تو را دیدار کنم. درود و سلام خدا بر تو باد. چون شب دوم فرا رسید، برای بار دوم بر سر مزار پیامبر(ص) رفت، دو رکعت نماز گزارد و چنین گفت: بار پروردگارا؛ این قبرِ پیامبرِ تو، محمد است و من، پسرِ دخترِ محمد هستم، از آن چه بر من وارد آمده، نیک آگاهی، بار پروردگارا، من معروف را دوست و منکر را ناخوش می دارم، ای صاحب جلال و کرامت، به حقّ این خاک و به حقّ کسی که در آن خفته است، از تو می خواهم که آن چه را موجب خشنودی تو است، برایم میسّر گردانی. امام حسین (ع) مدتی نزد قبر پیامبر(ص) ماند و گریست. صبحگاه لحظاتی امام به خواب رفت و در خواب دید که پیامبر (ص) با گروهی از فرشتگان که از چهار سو، پیامبر (ص) را دربرگرفته بودند، نزد او آمدند. پیامبر(ص) پیش آمد و حسین (ع) را به سینه چسباند و میان دو دیده اش را بوسید و گفت: پسرم، به زودی به دست گروهی از امتم در زمین کربلا کشته خواهی شد و سرت را در حالی که تشنه ای و آبی به تو نمی نوشانند، از بدنت جدا می کنند، اینان با این حال، شفاعت مرا نیز امید دارند، خداوند شفاعتم را در روز رستاخیز به آنان نرساند و ایشان را در آن جهان بهره ای مباد، حبیب من، حسین، پدر و مادر و برادرت نزد من آمده اند و مشتاق دیدار تواند و تو را در بهشت، درجاتی است که جز با شهادت بدان نرسی. حسین (ع) در حالی که به جدّش می نگریست، عرض کرد: ای جدّ بزرگوار، مرا هرگز نیازی به بازگشتن به دنیا نیست، مرا نزد خودت نگه دار و همراه خویش به خانه ببر. رسول خدا فرمود: حسین، تو ناگزیر باید به دنیا بازگردی، تا آن که شهادت و پاداش بزرگی که خداوند برایت نوشته است، روزیِ تو گردد. تو، پدرت، برادرت، عمویت و عموی پدرت در روز رستاخیز در یک گروه محشور می شوید تا به بهشت درآیید. امام بیدار شد و خواب خود را برای خاندانش بازگفت و در آن روز در شرق و غرب، اندوهناک تر و گریان تر از خاندان پیامبر (ص) نبود. امام حسین(ع) آماده خروج از مدینه شد. نیمه شب بر سر خاک مادر و برادرش رفت تا با آن ها وداع کند؛ صبح نیز به خانه محمد حنفیه رفت تا با او نیز وداع نماید. پی نوشت ها: 1- علامه مجلسی، بحارالانوار ج44: 3272. 2-سید مرتضی عسکری، معالم المدرسیتن، ج3: 55، 57. 3-شیخ مفید، الارشاد: 375. 4-خوارزمی، مقتل الحسین، ج1: 186. منبع:قدس 211008
شنبه ، ۲۵مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]