واضح آرشیو وب فارسی:دولت بهار: دولت بهار: سپاه اصفهان موشک های دومتری ساخته بود که از آن برای انهدام سنگرهای دشمن در جزیره مجنون استفاده و از روی پایه های دو متری شلیک می کرد. یکی از نیروها حین شلیک آزمایشی آن به شهادت رسیده بود و من پذیرفتم که در این امر مهم آن ها را همراهی کنم.به گزارش دولت بهار به نقل از تسنیم، «غلامرضا حیدریان» رزمنده هشت سال دوران دفاع مقدس با اشاره به روایت یکی از خاطراتش از نخستین عملیت برون مرزی که در دوران هشت سال دفاع مقدس شرکت کرده است، به ذکر ماجرای پرتاب موشک های دو متری برای انهدام سنگر بعثی های عراقی پرداخته و می گوید: بعد از عملیات کربلای 5 بود که تازه از سفرخانه خدا برگشته بودم. تیم های عملیاتی گروهان سیدالشهدا(ع) برون مرزی، جهت آموزش دوره تخصصی تخریب و انفجار به پادگان شهید حبیب اللهی آمدند. برادر من همراه آن ها بود، مسئولیت آموزش یک ماهه آن ها بر عهده من و نوح گزاز بود. آن ها بعد از اتمام دوره به پایگاه خود در هویزه بازگشتند، پس از مدت کوتاهی، برادرم و فضل الله سلامی که معاون گردان قائم بود به پادگان ما آمدند و به فرمانده مرکز آموزش گفتند: «سپاه اصفهان موشک های دومتری ساخته که از آن برای انهدام سنگرهای دشمن در جزیره مجنون استفاده و از روی پایه های دو متری شلیک می کند.» یکی از نیروها حین شلیک آزمایشی آن به شهادت رسیده بود و من پذیرفتم، در این امر مهم آن ها را همراهی کنم. از طرف مرکز، ماموریت 45 روزه گرفتم و با آن ها به هویزه رفتم. فرمانده گردان قائم(عج)، شهید حاج حمید رمضانی بود. فرمانده گروهان سیدالشهدا(ع) که زیر مجموعه گردان قائم بود، نیز شهید سعید جهانی بود. در هویزه به بررسی موشک و پایه آن مشغول شدم. خواسته شد، حین پرتاب موشک پایه آن هم منهدم شود. در حال موادگذاری پایه و خرج پرتاب موشک بودم که شهید حاج حمید رمضانی که تا آن لحظه وی را ندیده و فقط اسم او را شنیده بودم، کنارم آمد و گفت: «برادر چرا در استفاده از مواد پایه موشک این اندازه اسراف می کنی؟» نگاه تلخی کردم و گفتم: «شما که کار بلدی، بفرما انجام بده.» در این حین شهید جهانی آمد و گفت: «او حمید رمضانی فرمانده اطلاعات سپاه ششم و گردان قائم است.» بلافاصله از او معذرت خواهی کردم. آشنایی من با حمید از آنجا شروع شد، بعد از مراحل آزمایشی پرتاب و انهدام پایه موشک جهت عملیات خود را آماده کردیم، حاج حمید گفت: «از آنجا که شما کار برون مرزی نکرده ای و این کار با خطرات زیادی همراه است، نباید گروه را همراهی کنی، بچه ها کار را یاد گرفته اند؛ بنابراین شما به مرکز برگرد.» از او خواستم جهت شلیک و انهدام سنگرها کار را خودم انجام بدهم و درکنارشان باشم و او نهایتا پذیرفت. ساعت 2 بعدازظهر دو بلم را به قایق بستیم و موشک و پایه را درون آن قراردادیم. وارد منطقه نهروان شدیم که بچه ها جهت نفوذ نکردن گشتی های عراق، سیم خارداربسته بودند که قایق مان را به کمک بچه ها تا سیم خاردار رسانده، بلم ها را جداکرده و موشک را در یک بلم و پایه را در بلم دیگر قرار دادیم. در قایقی که حاج حمید و سلامی بودند یک دوشکا با پایه اش برای پشتیبانی ما نصب بود که اگر به خطر افتادیم از آن استفاده کنیم. من و حسن درون یک بلم و نیسی و تقوی در بلم دیگر قرار گرفتیم. تا فاصله 100 متری سنگر کمین دشمن قرار گرفتیم. بی سیم نمی توانستیم همراه داشته باشیم و بی سیم نزد حاج حمید در قایق بود. با توکل به خدا حرکت کردیم، اولین ماموریت برون مرزی را تجربه می کردم، در کنار بچه ها وارد نهروان عراق شدیم. طی مسافتی صدای قایق گشتی عراق آمد که بچه ها بلم ها را به درون آبروهای کوچک که با نیزار پوشیده بود، هدایت کردند. بعد از رفتن آن ها حرکت کردیم. دو آبرو بود که کاملا از نیزار پوشیده بود که بچه ها بلم ها را به درون آبروی موردنظرشان هدایت کردند و رسیدیم به انتهای آبرو که جلوی آن با نیزار استتار شده بود. سنگر دشمن به فاصله 100متر مشخص بود و بچه ها روز قبل منطقه را کاملا شناسایی کرده بودند تا آنجا که تعداد نیروهای درون سنگر را هم می دانستند. سنگر بزرگی بود به ظرفیت 15 نفر و پشت آن هم درحال خاکریز کندن بودند. صدای ماشین آلات سنگین را کاملا می شنیدیم. من به همراه «حسن برون» رفتم داخل آب. بچه های دیگر اول پایه را به ما دادند و آن را در درون آب گذاشتیم و بعد موشک را روی آن قرار دادیم. من 150 متر سیم چاشنی الکتریکی را شروع کردم به باز کردن. بچه ها مراقب اطراف بودند که در همین حین یکی از نیروهای عراقی از داخل سنگر آمد بیرون. چفیه قرمزی به سرداشت. نیروی عراقی دستی تکان داد و شروع کرد به صدا زدن یکی از رفقایش.کریم با اشاره از من و حسن خواست وارد بلم شویم و با اشاره به حسن گفت: «در آبراه کناری یک کمین است.» کار من تمام شده بود. فقط سیم انفجار را تا فاصله 150 متری باید کامل باز می کردم و آن را شلیک و پایه را منهدم می کردم. از آنجا که پایه بعد از انفجار تبدیل به ترکش می شد، باید تاحدودی از آن فاصله می گرفتم. در همین حین می دیدیم که آن افسر عراقی از روی سنگر شناور در حال دست تکان دادن و صحبت کردن با دوستش بود. از او تقاضای سیگار کرد و آن دوستش که روی سنگر شناور ایستاده بود، گونی را کنار زد. تا آن لحظه بچه ها فکر می کردند زیر گونی دوشکا است ولی زمانی که گونی را کنار زد، دیدیم دوربین بزرگی روی پایه نصب شده بود. به خاطر کمینی که در نزدیک ما بود در سکوت کامل بودیم. شروع به خواندن آیه «وجعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشیناهم فهم لا یبصرون» کردیم که دیدیم عراقی باخنده رفت پشت دوربین. همان موقع احمد گفت: «ای وای! تمام شد. الان ما را می بیند. با این دوربین مورچه را هم می توان دید.» یک دفعه افسر عراقی با تعجب سرش را بالا آورد و دوباره به دوربین نگاه کرد و داد زد که نیروهای ایرانی را می بیند. دیگر کار از کار گذشته بود و امیدی به بازگشت نداشتیم. کریم با کلاش به سمت آبروی نزدیکمان رگبار کشید که صدای فریادشان بلند شد و با بلم هایمان شروع کردیم به عقب آمدن از سمت سنگر دشمن. بسمتمان شلیک می شد. احمد با تفنگ تخم مرغی به سمت سنگرشان شلیک کرد. خلاصه منطقه برای ما شد جهنمی از آتش. صداهای عجیبی از تمام سنگرهای دشمن شنیده می شد، نیسی می گفت: «جهت رعب و وحشت این صداها را می آورند.» وارد نهروان که آبروی بزرگی بود، شدیم و من دکمه را زدم و صدای انفجار بلند شد و پایه بصورت ترکش در فضا پخش شد. از آنجا که از همه طرف به سمت ما شلیک می شد، تصمیم گرفتیم با فاصله از هم حرکت کنیم و گشتی های دشمن به سمت ما نزدیک می شدند. تقوی و احمد از داخل بلم به درون آب پریدن و بلم آن ها را زدند. ما حین پریدن بودیم که بلم ما هم مورد اصابت قرار گرفت. من و حسن درون آب افتادیم، فاصله ما با حاج حمید حدوا 500 یا 600 متر دیگر باقی نمانده بود که من بر اثر انفجار از ناحیه مهره دوم و چهارم کمر دچار آسیب شدید شدم. کم کم احساس بی حسی در پاهایم حس می کردم، تقوی و نیسی خودشان را به قایق حاج حمید رساندند. فضل الله با دوشکا بالای سرمان خط آتش درست کرد و حسن هم از ناحیه پا مجروح شده بود که به هرشکلی بود خودمان را به قایق رساندیم و حاج حمید و احمد ما را به درون قایق کشیدند و به مقر رسیدیم. مرا به بیمارستان بقایی منتقل کردند، زمانیکه بچه ها در بیمارستان به عیادتم آمدند گفتند که: «الحمدالله موشک به هدف خورده است.»
جمعه ، ۲۴مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دولت بهار]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 10]