محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1830166825
حراج «شیطان» در بازار «خلازیر» + عکس
واضح آرشیو وب فارسی:هشت صبح: در جمعه بازاری که بسیاری ها به نام «شیطان بازار» می شناسندش کم نیستند دختربچه ها و پسربچه هایی که در لابه لای کاسبی قمار بازها، رمال ها، مال فروش ها و مال خرها، چشم امیدشان را به بساطی های این شیطان بازار دوخته اند...چشم های ریزش را از لای پلک های قی زده ای که زیر تیغ آفتاب به زور باز مانده، روی برق نگاه های پر طمع جمعیت می چرخاند و دزدکی رد نگاه تک تک شان را می پاید؛ جوانکی سبیل قیطونی از میان جمعیت، تراول های چرک و چروکِ توی دستش را جلوی صورت قمارباز میانسال تکان می دهد و با دست و نگاهش، یکی از سه کارت چیده شده روی زمین را نشان می دهد؛ قمارباز میانسال کارت را برمی گرداند و با لبخند کج و نیمه ای که انگار جزئی از حالت لب هایش شده، رویِ سفیدِ کارت را نشان می دهد و بدون هیچ کلامی، تراول های سیاه و چروک را از دست جوانک می قاپد و لابه لای بقیه تراول های چرکِ مچالهِ توی مشتش می چپاند؛ گوش های پسرک سیبیل قیطونی سرخ شده؛ دست را به سبیل و ته ریش زبرش می کشد و با حواله دادن لبخندی مصنوعی به جمعیت، سعی دارد از زیر بار نگاه های سنگین و ترحم انگیز خلاص شود ولی دردِ از کف دادن تراول ها، بدجوری صورتش را چروکیده کرده... قمارباز میانسال نیم تنه اش را تکانی می دهد؛ نیم خیز روی زمین می نشیند و مغرور از چشم بندی هنرمندانه اش، خالِ سیاهِ پشت یکی از کارت ها را به همه نشان می دهد؛ با یک دست، سیگارش را تا لب بالا می آورد و مشت سیاه و روغنی ِ پر پولش را توی جیبش خالی می کند؛ کارت ها را دوباره بر می گرداند و بازی را دوباره از سر می گیرد و ماهرانه، کارت های چیده شده روی زمین را از لابه لای هم رد می کند و هر سه را روی زمین می چیند؛ بازهم چشم های ریزش را از لای پلک های قی زده، روی نگاه های طماع جمعیت می چرخاند و این بار پیرمردی شهرستانی، جای جوانک سبیل قیطونی را که حالا فقط از گوشه جمعیت به کارت ها خیره شده، می گیرد و بازهم بازی نگاه های پرطمع و پول های چرک توی مشت... کمی آن سوتر از بساط تاخت زنیِ نقدِ بخت در قمار طمع، بازار حراجی های «شیطان بازار» داغ است؛ از حراج مهره های دعا خوانده و هرزهای مهر و محبت تا بطری های خالی رنگی مشروب. پیرمردی که بساطش پر است از مهره های مار و مارمولک، خرمهره های درشت، دندان های ریز مار و استخوان های عجیب و غریب سیاه و سفید، سرش را به صورت دختر جوانی که مقابلش زانوها را روی اسفالت داغ گذاشته، نزدیک کرده و توی گوشش پچ پچ می کند؛ چشم های دختر بسته است و تنه نحیفش به جز نوک کتانی های سفید و زانوهایش که تنها نقطه اتکایش با زمین است آرام به عقب و جلو در نوسان است؛ پیرمرد همان طور که اوراد و کلمات نامفهومی را تند و گنگ درِ گوشش می خواند، چند دانه قهوه ای از جیب ساعتی جلیقه رنگ و رو رفته اش بیرون می آورد و کف دست دختر می گذارد و نسخه او را می پیچد... دعانویس چروکیده سرجایش زیر تیغ تیز آفتاب نشسته و هر از چندگاهی نسخه ای از میان نسخه های مهر و محبتش، باز کردن قفل بخت، دوختن زبان دشمن، ابطال طلسم، ابطال سحر بزرگ و دفع همزاد و ... همراه با اوراد و اذکاری حواله مشتری هایش می دهد؛ زن میانسالی که چادرش را روی صورتش انداخته، چیزی در گوش پیرمرد می گوید؛ دعا نویس چروکیده شروع می کند به گشتن در میان بساط ریخته و پاشیده اش و در همان حین از مجرب بودن طلسم «احضار معشوق و بی قرار کردن مطلوب» برایش می گوید؛ برگه ای از بساطش پیدا می کند و بدون هیچ مقدمه ای رو به من می کند و می گوید: «این طلسم رو بگیر و هر پنج شنبه و یک شنبه توی ساعت «شمس» اون رو روی یک ورقه برنجی بنویس و با «مصطکی» یا «عود هندی» بخور بده و بخور؛ برات خوبه و می تونی راحت توی جامعه و بین بزرگان دیده بشی»؛ گیج و منگ نگاهش می کنم و برگه ای را که توی تکه پارچه ای مهر و موم شده، می گیرم و او هم مشغول توضیح منظورش از ساعت «شمس» می شود... در جمعه بازار یا «شیطان بازار خلازیر» هر چیز که بخواهی پیدا می شود از عروسک های بدون سر، دمپایی های ابری و پارچه ای هتل ها، لنگه کفش های زهوار در رفته و کیف پول های مستهلک خالی، تا تک قالپاق های کج و معوج پیکان، نوار کاست های قدیمی و چرک مرد، فیلم های خش دار «جکی چان» و «شاهرخ خان» و حتی کتاب «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز؛ اجناسی که آن قدر زهوار دررفته و کثیف اند که حتی تصور دست زدن به آن ها نیز دلت را آشوب می کند. برخی می گویند اغلب این اجناس، جنس های دزدی است و برخی هم اینجا را بارانداز ضایعات پایتخت می دانند؛ ضایعاتی که هر روز از میان زباله ها جمع می شود و در میان حاشیه نشینان پایتخت، شاید مشتریانی داشته باشند که حاضرند چند صد تومان یا نهایتاً چند هزار تومانی پول بالایشان بدهند. اما فارغ از دنیای عجیب بساطی های این بازار آشوب زده، زنان و مردانی هستند که خالی بودن جیب هایشان، دلشان را به این اجناس رنگ و رو رفته و چرک، خوش کرده است؛ از دختر و پسر آفتاب سوخته و جوانی که بر سر قیمت 6 - 5 هزار تومانی یک حلقه باریک و ظریف فلزیِ چرک و سیاه با فروشنده چانه می زنند تا مادر و دختر 15 - 14 ساله ای که در میان انبوهی از لباس های دست دوم، پیراهن آبی بلندی را نشان کرده اند؛ پیراهنی که گرچه بر اندام نحیف دختر جوان و خجالتی اش گشاد است ولی به قول مادر، «هم جنس اش خوب است و تا یکی دو سال دیگر کار می کند و هم اینکه تا چند وقت دیگر قالب تن دخترک می شود.» دخترک سرش پایین است و زیر لب به بهانه بلندیِ بیش از حد لباس آبی و لکه های کم رنگی که روی لباس جاخوش کرده اند، غر و لند می کند؛ مادر هم در جواب نق های زیرلب و غرغرهای دختر خجالتی اش، آرام تر از صدای دخترک، وعده نو شدن پیراهن آبی بلندی را می دهد که با یک بار شستن مثل روز اولش می شود... این تنها گوشه ای از جمعه بازاری است که بسیاری به نام «شیطان بازار» می شناسندش؛ بازاری که در گوشه و کنار کاسبی قمار بازها، رمال ها، مالخرها و مال فروش هایش، کم نیستند مادر، پدر، دختر و پسرهایی که در بین بساط این شیطان بازار، سعی دارند صورتشان را با سیلی زمانه سرخ کنند؛ بازاری که نه هُرم گرمای تابستان رونق اش را از سکه می اندازد و نه سوز سرمای زمستان... قمارباز میانسال نیم تنه اش را تکانی می دهد؛ نیم خیز روی زمین می نشیند و مغرور از چشم بندی هنرمندانه اش، خالِ سیاهِ پشت یکی از کارت ها را به همه نشان می دهد؛ با یک دست، سیگارش را تا لب بالا می آورد و مشت سیاه و روغنی ِ پر پولش را توی جیبش خالی می کند؛ کارت ها را دوباره بر می گرداند و بازی را دوباره از سر می گیرد و ماهرانه، کارت های چیده شده روی زمین را از لابه لای هم رد می کند و هر سه را روی زمین می چیند؛ بازهم چشم های ریزش را از لای پلک های قی زده، روی نگاه های طماع جمعیت می چرخاند و این بار پیرمردی شهرستانی، جای جوانک سبیل قیطونی را که حالا فقط از گوشه جمعیت به کارت ها خیره شده، می گیرد و بازهم بازی نگاه های پرطمع و پول های چرک توی مشت... کمی آن سوتر از بساط تاخت زنیِ نقدِ بخت در قمار طمع، بازار حراجی های «شیطان بازار» داغ است؛ از حراج مهره های دعا خوانده و هرزهای مهر و محبت تا بطری های خالی رنگی مشروب. پیرمردی که بساطش پر است از مهره های مار و مارمولک، خرمهره های درشت، دندان های ریز مار و استخوان های عجیب و غریب سیاه و سفید، سرش را به صورت دختر جوانی که مقابلش زانوها را روی اسفالت داغ گذاشته، نزدیک کرده و توی گوشش پچ پچ می کند؛ چشم های دختر بسته است و تنه نحیفش به جز نوک کتانی های سفید و زانوهایش که تنها نقطه اتکایش با زمین است آرام به عقب و جلو در نوسان است؛ پیرمرد همان طور که اوراد و کلمات نامفهومی را تند و گنگ درِ گوشش می خواند، چند دانه قهوه ای از جیب ساعتی جلیقه رنگ و رو رفته اش بیرون می آورد و کف دست دختر می گذارد و نسخه او را می پیچد... دعانویس چروکیده سرجایش زیر تیغ تیز آفتاب نشسته و هر از چندگاهی نسخه ای از میان نسخه های مهر و محبتش، باز کردن قفل بخت، دوختن زبان دشمن، ابطال طلسم، ابطال سحر بزرگ و دفع همزاد و ... همراه با اوراد و اذکاری حواله مشتری هایش می دهد؛ زن میانسالی که چادرش را روی صورتش انداخته، چیزی در گوش پیرمرد می گوید؛ دعا نویس چروکیده شروع می کند به گشتن در میان بساط ریخته و پاشیده اش و در همان حین از مجرب بودن طلسم «احضار معشوق و بی قرار کردن مطلوب» برایش می گوید؛ برگه ای از بساطش پیدا می کند و بدون هیچ مقدمه ای رو به من می کند و می گوید: «این طلسم رو بگیر و هر پنج شنبه و یک شنبه توی ساعت «شمس» اون رو روی یک ورقه برنجی بنویس و با «مصطکی» یا «عود هندی» بخور بده و بخور؛ برات خوبه و می تونی راحت توی جامعه و بین بزرگان دیده بشی»؛ گیج و منگ نگاهش می کنم و برگه ای را که توی تکه پارچه ای مهر و موم شده، می گیرم و او هم مشغول توضیح منظورش از ساعت «شمس» می شود... در جمعه بازار یا «شیطان بازار خلازیر» هر چیز که بخواهی پیدا می شود از عروسک های بدون سر، دمپایی های ابری و پارچه ای هتل ها، لنگه کفش های زهوار در رفته و کیف پول های مستهلک خالی، تا تک قالپاق هایکج و معوج پیکان، نوار کاست های قدیمی و چرک مرد، فیلم های خش دار «جکی چان» و «شاهرخ خان» و حتی کتاب «آرزوهای بزرگ» چارلز دیکنز؛ اجناسی که آن قدر زهوار دررفته و کثیف اند که حتی تصور دست زدن به آن ها نیز دلت را آشوب می کند. برخی می گویند اغلب این اجناس، جنس های دزدی است و برخی هم اینجا را بارانداز ضایعات پایتخت می دانند؛ ضایعاتی که هر روز از میان زباله ها جمع می شود و در میان حاشیه نشینان پایتخت، شاید مشتریانی داشته باشند که حاضرند چند صد تومان یا نهایتاً چند هزار تومانی پول بالایشان بدهند. اما فارغ از دنیای عجیب بساطی های این بازار آشوب زده، زنان و مردانی هستند که خالی بودن جیب هایشان، دلشان را به این اجناس رنگ و رو رفته و چرک، خوش کرده است؛ از دختر و پسر آفتاب سوخته و جوانی که بر سر قیمت 6 - 5 هزار تومانی یک حلقه باریک و ظریف فلزیِ چرک و سیاه با فروشنده چانه می زنند تا مادر و دختر 15 - 14 ساله ای که در میان انبوهی از لباس های دست دوم، پیراهن آبی بلندی را نشان کرده اند؛ پیراهنی که گرچه بر اندام نحیف دختر جوان و خجالتی اش گشاد است ولی به قول مادر، «هم جنس اش خوب است و تا یکی دو سال دیگر کار می کند و هم اینکه تا چند وقت دیگر قالب تن دخترک می شود.» دخترک سرش پایین است و زیر لب به بهانه بلندیِ بیش از حد لباس آبی و لکه های کم رنگی که روی لباس جاخوش کرده اند، غر و لند می کند؛ مادر هم در جواب نق های زیرلب و غرغرهای دختر خجالتی اش، آرام تر از صدای دخترک، وعده نو شدن پیراهن آبی بلندی را می دهد که با یک بار شستن مثل روز اولش می شود... این تنها گوشه ای از جمعه بازاری است که بسیاری به نام «شیطان بازار» می شناسندش؛ بازاری که در گوشه و کنار کاسبی قمار بازها، رمال ها، مالخرها و مال فروش هایش، کم نیستند مادر، پدر، دختر و پسرهایی که در بین بساط این شیطان بازار، سعی دارند صورتشان را با سیلی زمانه سرخ کنند؛ بازاری که نه هُرم گرمای تابستان رونق اش را از سکه می اندازد و نه سوز سرمای زمستان...
چهارشنبه ، ۲۲مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: هشت صبح]
[مشاهده در: www.8sobh.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 43]
صفحات پیشنهادی
حراج «شیطان» در بازار «خلازیر» / عکس
در جمعه بازاری که بسیاری ها به نام شیطان بازار می شناسندش کم نیستند دختربچه ها و پسربچه هایی که در لابه لای کاسبی قمار بازها رمال ها مال فروش ها و مال خرها چشم امیدشان را به بساطی های این شیطان بازار دوخته اند به گزارش بلاغ چشم های ریزش را از لای پلک های قی زده ای که زیرحراج «شیطان» در بازار «خلازیر» +تصاویر
سبک زندگی سرگرمی - در جمعه بازاری که بسیاری ها به نام شیطان بازار می شناسندش کم نیستند دختربچه ها و پسربچه هایی که در لابه لای کاسبی قمار بازها رمال ها مال فروش ها و مال خرها چشم امیدشان را به بساطی های این شیطان بازار دوخته اند به گزارش سایت خبری تحلیلی 9 صبح به نقل ازحراج شیطان در بازار خلازیر+تصاویر
در جمعه بازاری که بسیاریها به نام شیطان بازار میشناسندش کم نیستند دختربچهها و پسربچههایی که در لابهلای کاسبی قمار بازها رمالها مالفروشها و مالخرها چشم امیدشان را به بساطیهای این شیطان بازار دوختهاند چشمهای ریزش را از لای پلکهای قی زدهای که زیر تیغ آفتاب به زخودرو فرانسوی در راه بازار ایران +عکس
در حالی در روزهای گذشته مقامات شرکت یک خودرو فرانسوی از ورود تولیدات خود به بازار ایران خبر داده اند که به نظر می رسد این خودروها در هفته های آینده وارد بازار ایران می شود به گزارش بلاغ خودرو فرانسوی DS در هفته های آینده وارد بازار ایران خواهد شد DS یکی از خودروسازان نیمه لوکسشیطان شاخدار درخت گردو را ببینید + عکس
شیطان شاخدار درخت گردو را ببینید عکس شیطان شاخدار علی رغم ظاهرش بی آزار است خانواده ای اهل آلابامای امریکا این کرم عجیب و غریب را در حیاط پشت خانه شان پیدا کردند به گزارش جام جم آنلاین به نقل از باشگاه خبرنگاران جوان به نظر می رسد که این کرم هزارپا از وسط یک داستان ابازارچه دائمی صنایع دستی در گرمسار افتتاح شد+ عکس
به گزارش خبرنگار خبرگزاری بسیج از گرمسار بازارچه دائمی صنایع دستی در شهرستان گرمسار با حضور سلطانی فر معاون ریاست جمهوری و رئیس سازمان میراث فرهنگی استاندار سمنان مدیرکل اداره تربیت بدنی نماینده مردم شهرستان های گرمسار و آرادان در مجلس شورای اسلامی افتتاح شد بر اساس این گزاربا پیام ناظر بازار روی داد گشایش نماد بیمه نوین، بیمه کارآفرین، حراج مجدد قند هکمتان، توقف نماد پمپ سازی ایران
با پیام ناظر بازار روی دادگشایش نماد بیمه نوین بیمه کارآفرین حراج مجدد قند هکمتان توقف نماد پمپ سازی ایرانبرخی نمادهای بورسی و فرابورسی با پیام ناظر بازار مشمول توقف بازگشایی محدودیت دامنه نوسان و حراج تک قیمتی شدند به گزارش خبرگزاری فارس بر اساس اطلاعات مندرج در سامانه شرکبازار فروش لوازم عزاداری محرم/عکس
بازار فروش لوازم عزاداری محرم عکس روز نو تاریخ انتشار ۲۲ مهر ۱۳۹۴ - ۱۶ ۰۴خودروهایی که می توان با کمتر از ۱۰ میلیون تومان در بازارخرید(+عکس)
خرید خودروی ارزان قیمت یک از دغدغه های خانواده هایی است که خواهان داشتن خودرویی برای حل مشکلات حمل و نقل خود بوده ولی توان مالی بالایی برای خرید خودروی صفر را ندارند ولی این مشکل را می توان با گشتی در خودروهای دست دوم حل کرد به گزارش بویرنیوز در این گزارش برخی از ۱۰ خودروی زیرآخرین قیمت انواع مانیتور در بازار + عکس و جدول
نبض بازار آخرین قیمت انواع مانیتور در بازار عکس و جدول قیمت مانیتور سامسونگ S19C325N در بازار 350 هزار تومان است به گزارش سرویس اقتصادی"جام نیوز" قیمت انواع مانیتور در بازار به شرح زیر است ۲۲ ۰۷ ۱۳۹۴ - ۱۴ ۰۰-
گوناگون
پربازدیدترینها