تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):گوش خود را به شنيدن خوبى‏ها عادت بده و به آنچه كه به صلاح و درستى تو نمى‏افزايد گو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821082438




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

سیاست های شوم کیسینجر چگونه به باتلاق امروز خاورمیانه ختم شد: ناگفته هایی از روابط شاه و آمریکا / بخش دوم


واضح آرشیو وب فارسی:شفقنا: شفقنا- «گرگ گرندین» استاد تاریخ در دانشگاه نیویورک است که کتاب اخیرش با عنوان «سایه کیسینجر» توجه افکار عمومی را به خود جلب کرده است. او در یادداشت مفصلی که وبسایت انتقادی «تام دیسپچ» منتشر کرده است به شرح ناگفته های سیاست های کیسینجر در قبال خاورمیانه و پیامدهای این اقدامات در وضعیت کنونی منطقه پرداخته است. سرویس ترجمه شفقنا بخش دوم و پایانی این یادداشت را به حضور مخاطبان محترم تقدیم می کند: به درون افغانستان اگر تمام نقش کیسینجر در اوضاع خاورمیانه به یک مسابقه تسلیحاتی منطقه ای، وابستگی به دلار نفتی، رادیکال سازی ایران، و درگیری تهران و ریاض محدود می شد، باز هم به اندازه کافی بد بود. با این وجود، میراث کیسینجر بسی بدتر از آن است: او باید به خاطر نقش خود در گسترش بنیادگرایی اسلامی پاسخگو باشد. در ژوئیه ۱۹۷۳، پس از آنکه یک کودتا در افغانستان باعث به قدرت رسیدن یک دولت جمهوری میانه رو و سکولار اما متمایل به شوروی شد، شاه ایران که در آن زمان به اوج نفوذ خود در دم و دستگاه کیسینجر نزدیک می شد، تور خود را تا جای ممکن باز کرد. او خواهان کمک نظامی بیشتری نسبت به گذشته شد. او حالا به گفته ی خودش «باید شرق کشور را با هواپیماهای جنگنده پوشش می داد». کیسینجر اجابت کرد. در ضمن تهران تدریجا به مداخله در امور سیاسی افغانستان پرداخت، و به کابل پیشنهاد داد میلیاردها دلار برای توسعه و امنیت در ازای کاهش «روابط با اتحادی شوروی» دریافت کند. این چه بسا راهی معقول و مسالمت آمیز برای افزایش نفوذ آمریکا بر کابل از طریق ایران به نظر می رسید. با این حال، این پیشنهاد با طرحی التهاب آفرین همراه شد: قرار بود شورشیان اسلام گرای افراطی از طریق ساواک (پلیس مخفی شاه) و آژانس اطلاعاتی بین سازمانی پاکستان تدریجا وارد افغانستان شوند تا دولت جمهوری خواه کابل را بی ثبات کنند. کیسینجر، که از تاریخچه امپریالیستی بریتانیایی و روسی پاکستان آگاه بود، از مدت ها پیش این کشور را حائز اهمیت راهبردی می دانست. او در سال ۱۹۵۵ چنین نوشته بود: «حفظ افغانستان وابسته به قدرت پاکستان است». اما پیش از آنکه بتواند پاکستان را علیه شوروی ها در افغانستان به کار بگیرد، مجبور بود بوی تعفن قتل عام را به مشام همگان برساند. در سال ۱۹۷۱، پاکستان حمام خونی را در پاکستان شرقی (بنگلادش کنونی) به راه انداخته بود، و همانطور که «گری باس» در کتابش با تفصیل شرح داده است «نیکسون» و «کیسینجر» هم «قرص و محکم پشت سر ژنرال های پاکستانی ایستادند و از این رژیم جانی در بسیاری از حیاتی ترین لحظات ماجرا حمایت کردند». «باس» می نویسد که رییس جمهور آمریکا و مشاور امنیت ملی او «مصرانه از قاتلان و شکنجه گران یک نسل بنگلادشی ها حمایت به عمل آوردند». وزارت امور خارجه آمریکا، به خاطر آن قتل عام گسترده و برخلاف میل کیسینجر، کمک های نظامی به پاکستان را در سال ۱۹۷۱ قطع کرده بود، اگرچه «نیکسون» و «کیسینجر» جریان انتقال کمک های نظامی به پاکستان را به شکل مخفیانه از طریق ایران برقرار نگه داشتند. در سال ۱۹۷۵، کیسینجر مصرانه خواهان از سر گیری کامل و رسمی این کمک ها شد، حتی در همان زمانی که او موافقت ضمنی خود را از حمایت چین مائوست از پاکستان ابراز می داشت، چرا که رهبران پاکستان دلایل خودشان را برای تمایل به بی ثبات سازی افغانستان داشتند. کیسینجر این مسئله را ممکن ساخت. نقش کلیدی کیسینجر در این میان بازسازی جایگاه پاکستان به عنوان بخشی از یک راهبرد منطقه ای بود که در کنار ایران و عربستان سعودی مجری طرح پلید کیسینجر باشد. «ذوالفقار علی بوتو» نخست وزیر پاکستان که از کشتار سال ۱۹۷۱ در پاکستان شرقی پشتیبانی کرده بود در سال ۱۹۷۵ به واشنگتن رفت تا برای از سر گیری کمک های نظامی مذاکره کند. در آن وهله، کیسینجر «جرالد فورد» رییس جمهور وقت آمریکا را مجاب کرد که «بوتو در سال ۷۱ عالی عمل کرده است». «فورد» پذیرفت، و دلارهای آمریکایی خیلی زود مستقیما به سمت ارتش و سرویس اطلاعاتی پاکستان سرازیر شد. کیسینجر به عنوان مشاور امنیت ملی و بعدتر به عنوان وزیر امور خارجه، در برنامه ریزی و اجرای عملیات های مخفی در مناطق گوناگونی همچون کامبوج، آنگولا، و شیلی، مستقیما نقش داشت. اطلاعات حاضر و آماده ای موجود نیست که نشان دهد او مستقیما سرویس اطلاعاتی پاکستان یا ساواک ایران را برای بی ثبات سازی افغانستان تشویق کرده است. ولی لازم نیست مدرک جرم غیر قابل انکاری در دستمان باشد که زمینه ی وسیعتر و پیامدهای اقدامات متعدد او را در منطقه متوجه شویم. «دیگو کوردووز» و «سلیگ هریسون» تحلیلگران سیاست خارجه در کتاب خود با عنوان «خروج از افغانستان» که در سال ۱۹۹۵ و مبتنی بر پژوهش در اسناد شوروی منتشر کردند، به گستردگی و تفصیل نشان می دهند که چگونه به بار نشستن سیاست های متعدد کیسینجر (از جمله تقویت ایران، از سرگیری روابط با پاکستان، قیمت های بالای نفتی، استقبال از وهابیت سعودی، و فروش تسلیحات) جرقه ی جهادگرایی را زد: «اوایل دهه ۱۹۷۰ بود که همزمان با افزایش قیمت های نفت، “محمدرضا پهلوی” شاه ایران تلاش های جاه طلبانه ی خود را برای مقابله با نفوذ شوروی در کشورهای همسایه و ایجاد نسخه ای مدرن از امپراطوری باستانی ایرانی آغاز کرد… شاه در سال ۱۹۷۴ تلاش خود را به شکل جدی آغاز کرد تا کابل را به درون یک حوزه ی اقتصادی و امنیتی منطقه ای متمایل به غرب و به مرکزیت تهران جذب کند که هند، پاکستان، و حکومت های فارسی زبان خلیج فارس را شامل شود… ایالات متحده در راستای مشارکت گسترده خود با شاه، فعالانه از این سیاست مقابله با شوروی حمایت کرد… ساواک و سی آی ای دست در دست یکدیگر فعالیت می کردند، و گاهی مشارکتی دورادور با گروه های بنیادگرا و زیرزمینی افغان داشتند که در اهداف ضد شوروی با آنها مشترک بودند اما اولویت های خاص خود را هم داشتند… عواید نفتی که سر به فلک گذاشت، فرستادگان مخفی این گروه های بنیادگرا و ثروتمند عرب با سرمایه های بادآورده پا به صحنه افغانستان گذاشتند». «هریسون» ضمنا می نویسد که «ساواک، سی آی ای، و ماموران پاکستانی» در «کودتای [شکست خورده] بنیادگرایان» در افغانستان در سالهای ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴، و نیز شورش ناکام اسلام گرایان در «دره پنج شیر» در سال ۱۹۷۵ نقش داشتند، که زمینه را برای جهادگرایی دهه ۱۹۸۰ (و پس از آن) مهیا ساخت. در ژوئیه ۱۹۷۹، شش ماه پیش از آنکه مسکو برای حمایت از دولت افغانستان جهت جلوگیری از گسترش شورش اسلامگرایانه نیرو ارسال کند، «جیمی کارتر» به توصیه «زبیگنیو برژینسکی» مشاور امنیت ملی اش دستور ارسال کمک های «غیر مرگبار» به مجاهدین افغان را صادر کرد. درباره این تصمیم بحث و اظهار نظر فراوانی شده است. اما از مدتها پیش از این اقدام، کمک های مرگبار از طریق پاکستان (و از طریق ایران تا پیش از انقلاب در سال ۱۹۷۹) به دست آن جهادگرایان می رسید. پروژه پشتیبانی از اسلام گرایان رادیکال، که در دوره کیسینجر اجرا شد و تا سالهای ریاست جمهوری «رانلد ریگان» ادامه یافت، چندین پیامد شوم داشت که امروز همه از آن خبر دارند اما به ندرت سرنخش را تا اصل کاری پی می گیرند. این پروژه فشاری غیر قابل تحمل بر دولت سکولار و ضعیف افغانستان وارد آورد. این پروژه زیرساخت اولیه ای را پی نهاد که اسلام رادیکال و فراملی فعلی بر آن رشد یافت. و، صد البته، افغانستان را بی ثبات کرد و در تحریک شوروی برای تجاوز به افغانستان نقش داشت. برخی ها هنوز که هنوز است از اقدامات «کارتر» و «ریگان» به خاطر نقشی که در فرو بردن مسکو در باتلاق ویتنام-گونه ی افغانستان و در نتیجه تسریع فروپاشی اتحاد شوروی داشت، تجلیل می کنند. همه یادشان هست که «برژینسکی» می گفت: «کدام یک برای تاریخ جهان بیشترین اهمیت را دارد؟ طالبان یا فروپاشی امپراطوری شوروی؟ چند مسلمان برانگیخته یا آزادسازی اروپای مرکزی و پایان جنگ سرد؟» (رقابت بین دو دیپلمات تحصیلکرده ی «هاروارد» یعنی کیسینجر و برژینسکی معروف است. اما برژینسکی قطعا در سال ۱۹۷۹ و هنگام توصیه اش به «کارتر» کیسینجری عمل کرد. در واقع، تعدادی از متحدان کیسینجر که منصب خود را در دولت کارتر حفظ کرده بودند، از جمله «والتر سلوکومب» و «دیوید نیوزوم»، در اتخاذ این تصمیم برای حمایت از جهاد تاثیرگذار بودند.) اشغال افغانستان از سوی مسکو یک فاجعه از کار درآمد؛ اما نه فقط برای اتحاد شوروی. سال ۱۹۸۹ که نیروهای شوروی عقب نشینی کردند، آنچه به جای گذاشتند کشوری تکه پاره بود و شبکه ای زیرزمینی از بنیادگرایان شورشی که سالها صمیمانه در طولانی ترین عملیات مخفی سازمان سی آی ای مشارکت جسته بودند و ضمنا با سعودی ها و پاکستانی ها هم همکاری کرده بودند. این ترکیب نیروها، ترکیبی مشخصا کیسینجری بود. در حال حاضر تعداد قلیلی از دانشمندان هستند که باور دارند اگر اتحاد شوروی به افغانستان تجاوز نکرده بود بیشتر عمر می کرد. و چرخش افغانستان هم (چه به سمت واشنگتن، مسکو، یا تهران) فرق چندانی در نتیجه جنگ سرد ایجاد نکرد، همانطور که وضعیت کوبا، عراق، آنگولا، یا ویتنام هم تاثیر چندانی در سرنوشت جنگ سرد نداشت. برخلاف همه ی تجلیل هایی که از کیسینجر به عنوان یک «استراتژیست بزرگ» به عمل می آید، یعنی کسی که دائما به رؤسای جمهور توصیه می کند به آینده فکر کنند و قدم های خود را امروز در جایی بگذارند که می خواهند کشورشان ۵ یا ۱۰ سال دیگر آنجا باشد، او قطعا چشم خود را بر ضعف بنیادین و فروپاشی محتوم اتحاد شوروی بسته بود. هیچ کدام از این اقدامات ضرورت نداشت؛ هیچ کدام از آن جان هایی که کیسینجر در کامبوج، لائوس، آنگولا، موزامبیک، شیلی، آرژانتین، اوروگوئه، تیمور شرقی، و بنگلادش قربانی کرد سر سوزن تاثیری در نتیجه جنگ سرد نداشت. به همین نحو، اقدمات کیسینجر در قبال خاورمیانه هم در بلند مدت فاجعه آمیز بوده است. لحظه ای آنها را از منظر سال ۲۰۱۵ بنگرید: سرمایه گذاری روی دیکتاتورها، شیر کردن شاه، تامین کمک های گسترده برای نیروهای امنیتی که دموکراسی خواهان را شکنجه می دادند و می کشتند، تجدید حیات صنایع دفاعی آمریکا با دلارهای نفتی بازیافت شده و در نتیجه ایجاد یک مسابقه تسلیحاتی در خاورمیانه که پشتوانه اش قیمت های بالای نفتی بود، تقویت سرویس اطلاعاتی پاکستان، پرورش بنیادگرایی اسلامی، سوء استفاده از درگیری ایران و کردها با عراق، و بعدتر سوء استفاده از درگیری عراق و ایران با کردها، و متعهد ساختن واشنگتن به دفاع از اشغالگری اسراییل در سرزمین های عرب. این اقدامات روی هم رفته کلاف خاورمیانه را به گره کوری دچار کرد که حتی شمشیر اسکندر هم توان گشایش آن را ندارد. ابتکارات خونین طی یک دهه گذشته، افشای حجم گسترده ای از اسناد (متن پیاده شده مذاکرات و تماس های تلفنی، یادداشت های طبقه بندی شده، و اسناد دیپلماتیک) بر نقش «هنری کیسینجر» در جرایم رخ داده در بنگلادش، کامبوج، جنوب آفریقا، لائوس، خاورمیانه، و آمریکای لاتین دلالت داشته است. او تلاش کرده است با ارجاع به «زمینه»ی اسناد از خودش دفاع کند. کیسینجر اخیرا و پس از اینکه اسناد قابل توجه دیگری افشا شد اظهار داشت: «اینکه یک جمله را از یک گفتگوی تلفنی در بیاورید در حالی که ۵۰ تا گفتگوی دیگر هم وجود دارد، اینجوری که نمی شود تحلیل کرد جمله را. من به مردم گفته ام که کل گفتگوهای یک ماه را بخوانند، بعد متوجه می شوید چه مسائل دیگری هم در جریان بوده است». اما خواندن کل گفتگوهای یک ماه، یا حتی کل گفتگوهای هشت سال، مثل خواندن یکی از خونین ترین نمایشنامه های «شکسپیر» است. شاید مثل نمایشنامه «مک بث»، که چیزی را شرح می دهد که امروز اسمش را «پیامدهای ناخواسته» می گذاریم: «ما آموزه هایی خونین را تعلیم می دهیم، که، آنگاه که آموخته شد، باز می گردد تا دامن آموزنده اش را بگیرد». هنوز که هنوز است در حال درو کردن ثمرات خونین ابتکارات کیسینجر هستیم. منبع: TomDispatch / Greg Grandin ترجمه: شفقنا www.fa.shafaqna.com


چهارشنبه ، ۲۲مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: شفقنا]
[مشاهده در: www.fa.shafaqna.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن