واضح آرشیو وب فارسی:مهر:
روایت مشکلات دانشجویان ایرانی در مالزی
شناسهٔ خبر: 2941094 - چهارشنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۴ - ۱۸:۰۸
مجله مهر > گزارش ویژه
روایت شخص اول از دشواری های زندگی دانشجویان ایرانی در مالزی در محاصره افسردگی و موادمخدر را بخوانید روزنامه هفت صبح به قلم آزاده باقری نوشت: «یک دانشجوی دختر ایرانی مشغول به تحصیل در یکی از دانشگاههای مالزی به دلیل مشکلات روحی دست به خودکشی زد.» از این دست خبرهای خودکشی یک ایرانی در مالزی، به زندان افتادن یک ایرانی در مالزی و... هر چند وقت یکبار منتشر میشود. تازهترین خبر هم مربوط است به این دختر ایرانی که سال گذشته برای ادامه تحصیل به مالزی رفته بود؛ اما روز جمعه گذشته وقتی وارد خانهاش شد تا دو روز بعد از آن دیگر کسی از او خبری نداشت؛ تا اینکه صاحبخانه بعد از اطلاع به پلیس، وارد خانه او میشود و میبیند دختر دانشجو خود را حلق آویز کرده... سال ۹۲ هم یک دختر دانشجوی دیگر در مالزی خودش را از طبقه بیستم به پایین پرتاب کرد. دو ماه پیش از آن نیز دانشجوی دیگری به دلیل اعتیاد شدید به مواد مخدر جان خود را از دست داده بود. در همین سال نیز یک خواننده زیرزمینی بعد از مدتی که در مالزی پناهنده شده بود، خودش را از طبقه سیزدهم ساختمانی به پایین پرتاب کرد. حوادثی از این دست باعث شد تا سوال برایمان پیش بیاید که چه اتفاقی در مالزی برای دانشجویان و پناهجویان ایرانی میافتد که آنها را تا پای مرگ و خودکشی میرساند. در این گزارش با یکی از دانشجویانی که به قصد ادامه تحصیل مالزی رفته اما بعد از چند ماه به دلیل وجود مشکلاتی نتوانسته است در آنجا بماند و به کشور برگشته است، گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید. از ایران به هند، از هند به مالزی، از مالزی به ایران... چندان تمایل نداشت اسمش آورده شود. اسم آناهیتا را به عنوان اسم مستعارش انتخاب میکنیم تا بتوانیم راحتتر روایت را منتقل کنیم. آناهیتا دختر ۲۸سالهای است که برای ادامه تحصیل، کشوری غیر از ایران را انتخاب کرده بود و هفت سالی را در هندوستان به سر برد. بعد به مالزی رفت و همین تغییر کشورش موجب شد تا بار خود را برای برگشت به ایران ببندد: «من هفت سال در هندوستان بودم و در آنجا درس میخواندم و زندگی معمولی داشتم. با وجود آنکه هندوستان هزار فرقه است و همه جور آدمی در آن میتوانید پیدا کنید؛ اما زندگی در آنجا عجیب و وحشتناک نیست. حتی اگر بدانید گوا، یکی از بزرگترین مراکز تولید مواد مخدر جهان در این کشور قرار دارد. قیمت مواد مخدر در این کشور ارزان و حتی در برخی جاهای این کشور مصرف مواد مخدر آزاد است(به طوری که هلند در مقابل آن هیچ به نظر میرسد!) اما شما اگر اهل مواد مخدر نباشی هیچ وقت به سمت آن کشیده نخواهی شد و هیچ جذابیتی برایت ندارد. من در این کشور در این زمینهها هیچ مشکلی احساس نمیکردم تا اینکه وارد کشور مالزی شدم.» من ارمنستانی هستم او از بعد ورودش به مالزی اینطور تعریف میکند: «در مالزی با وجود آنکه مصرف مواد مخدر جرم به حساب میآید و حتی مجازات اعدام نیز در صورت حمل آن اعمال میشود؛ اما در این کشور تولید، خرید و فروش و مصرف به شکل باور نکردنی زیاد و راحت است.» آناهیتا میگوید ماریجوانا در مالزی حبس ابد دارد با این حال به وفور میتوان آن را پیدا کرد: «مالزی با وجود تمام ممنوعیتهایی که برای مصرف و حمل موادمخدر و محرک وجود دارد؛ اما این مواد زیاد و قابل دسترس هستند. مشکلی که متاسفانه در این کشور هست و با وجود قوانین سفت و سختاش اما پلیسهای مالزی به راحتی در مقابل گرفتن پول، مجرم، مصرفکننده وحملکننده مواد را رها میکنند.» او از آشپزخانههای تولید شیشه میگوید که در آنجا به مقدار زیاد مواد محرک تولید میشود و برخی ایرانیها نیز به طمع کسب درآمد جذب این بازار ترسناک زیرزمینی شدهاند: «مالزی کشور گرانی است و اگر پول نداشته باشی به سختی میتوانی در این کشور دوام بیاوری به همین دلیل برخی از ایرانیها که با مشکلات مالی روبهرو هستند و این روشها را سریعترین راه برای کسب درآمد میدانند، وارد آن میشوند.» به گفته آناهیتا مالزیاییها در بیشتر موارد ایرانیها را به همین حرفه میشناسند. او خاطرهای تعریف میکند: «متاسفانه ایرانیها به خرید و فروش موادمخدر مشهورند. یک بار که در تاکسی نشسته بودم و وقتی راننده متوجه شد ایرانی هستم به شکل کاملا واضح از من درخواست شیشه کرد. به همین دلیل من خیلی جاها در زمانی که مالزی بودم خودم را ایرانی معرفی نمیکردم و مثلا میگفتم از کشور ارمنستان آمدهام!» مالزی، کشور رنگارنگ اما خاکستری آناهیتا یکی از دلایلی که ممکن است ایرانیهای مقیم مالزی دست به خودکشی بزنند یا در هر صورت دچار پوچی و افسردگی در این کشور بشوند را مصرف آزادانه و راحت مواد مخدر میداند و درباره سایر دلایل غیر از مصرف موادمخدر میگوید: «ایرانیها اگر درگیر موادمخدر و محرکهای عجیب و غریب نشوند، عوامل دیگری میتوانند آنها را به سمت افسردگی در این کشور بکشاند. این افسردگی از یک سو میتواند موجب برگشت فرد به کشور شود یا وقتی ببیند راهی برای برگشت ندارد مردن را به هر انتخاب دیگری ترجیح خواهد داد. بهتر است برایتان کمی از خود کشور مالزی و سبک و سیاق آن بگویم.» او با این حرف توصیفهایش را از مالزی آغاز میکند: «مالزی یک کشور مدرن با ساختمانهای بلند و پر از تکنولوژی است. برای کسانی که به دلیل تفریح و گردش آمدهاند این ویژگی بسیار هیجانانگیز و جالب میتواند باشد؛ اما بعد از مدتی واقعا کسالتآور میشود و شما دیگر همه چیز را خاکستری خواهید دید. در این کشور علاوه بر آنکه مواد مخدر مانند نقل و نبات در اختیار همگان قرار دارد فاصله طبقاتی و گرانی بیداد میکند. در مجموعه «شوخی کردم» مهران مدیری بخشی بود که در آن اسمهای عجیب و غریب موادمخدر مانند «بغض سگ»، «نفس شیطان»، «اشک بچه گربه یتیم» و... با حالت طنز گفته میشد؛ اما در اینجا من با گوشها و چشمهای خودم میدیدم و میشنیدم که از این دسته اصطلاحات موادمخدر و محرک استفاده میکنند.» چشم و هم چشمی از جنس مالزیایی او از اخلاقهای عجیب، بد و دوستنداشتنی آدمها در مالزی میگوید: «چشم و هم چشمی، کلاس گذاشتن، پشت سر هم دیگر حرف زدن، خالهزنك بازی و.... جو را سنگین و آنقدر انرژی منفی از خودش ساطع میکند که تو از همه چیز بیزار و زده میشوی. یک دانشجو هرچقدر هم سعی کند با کار کردن درآمدی به دست آورد چون چندان اجازه کار کردن هم ندارند اگر از ایران و خانوادهاش به درستی ساپورت مالی نشود، نمیتواند روی پای خود بایستد. همین اتفاق کافی است تا او را از درون ویران کند.» آناهیتا غربت را نیز دلیل دیگری میداند که ایرانیها را به شدت آزار میدهد: «ایرانیها در این کشور تنها هستند و برای همین به شکل گروه و دسته، همدیگر را پیدا میکنند و با هم اخت میشوند. همین اتفاق نیز موجب باند و باندبازیهایی در میانشان خواهد شد. شما این گروهها را مانند خانواده، همدم، همدل، همزبان و... خودت میبینی به همین دلیل اگر از شما کاری مانند مصرف مواد مخدر، جابهجایی آن و کارهای خلاف دیگر بخواهند شاید بار اول، دوم، سوم و... قبول نکنی؛ اما ترس جدا شدن از گروه و تنهایی موجب میشود به هر حال بعد از مدتی زیر بار بروید.» در نهایت نیز آناهیتا میبیند که طاقت ماندن در این کشور با چنین شرایطی را ندارد و به همین دلیل به کشور برمیگردد: «من به ایران برگشتم و نتوانستم این شرایط را تاب بیاورم. یکسری مانند من هستند زمین میخورند و برمیگردند. یکسری دیگر طوری زمین میخورند که توان بلند شدن و برگشتن ندارند. یکسری دیگر انگیزهای برای برگشتن ندارند و فکر میکنند در کشور غریب بمانند و روی برگشتن ندارند.»...
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 44]