واضح آرشیو وب فارسی:جهان نیوز: جمعیت کثیری اطراف میدان و ورودی جاده تهران را گرفته است، همه آمده اند، از مسن ترین افراد گرفته تا جوانانی که تاریخ تولدشان سال ها پس از اتمام هشت سال دفاع مقدس است.به گزارش جهان به نقل از فارس، ساعت به وقت عاشقی است و همه در میدان سپاه منتظر آمدن پیکر پاک شهید حاج حسین همدانی! جمعیت کثیری اطراف میدان و ورودی جاده تهران را گرفته است، همه آمده اند، از مسن ترین افراد گرفته تا جوانانی که تاریخ تولدشان سال ها پس از اتمام هشت سال دفاع مقدس است. هرکس انگیزه ای برای آمدن دارد، برخی آمدند تا با همرزم قدیمی و فرمانده روزهای ایثار و گذشت؛ آخرین دیدار را داشته باشند و دیدار بعدی را موکول کنند در آسمان ها، برخی آمدند تا بار دیگر فضای استقبال از شهیدان را پس از دو دهه بازیابی کنند. خیلی از جوانان و نوجوانان هم آمدند تا شاید تجربه فضای روحانی را که در محافل مختلف یا از والدینشان شنیدند را درک کنند؛ اما نه بهتر است بگویم آمدند که به احترام فرمانده قیام کنند. هنوز پیکر پاک شهید حسین همدانی در میانه راه است و استقبال کنندگان هر یک در حال و هوای خودشان انتظار ورود پیکر را می کشند. با برخی از رزمندگان می خواهم گفت و گو کنم به مانند همیشه معتقدند باید با دیگری صحبت کنم چراکه دیگری پیشکسوت تر است. همه حاج علاء حبیبی را نشان می دهند، یار غار سردار سرلشگر حاج حسین همدانی! می گویند به حاج حسین خیلی نزدیک است، به سویش می روم؛ چشمانش خیس خیس است، با اصرار حاضر به گفت و گو می شود. می پرسم حال و هوای آن روزها که از شهیدان در شهر استقبال می شد زنده شده یا خیر؟ سئوالم را که می شنود، بغضش می ترکد و می گرید، با تکان سر پاسخ مثبت می دهد و با صدای گرفته می گوید: فردا خواهیم دید که مردم چگونه به استقبالش خواهند آمد، شک ندارم سنگ تمام می گذارند. گروه گروه بر مردم حاضر در میدان سپاه افزوده می شود. حاج علاء دیگر نمی تواند پاسخم را بدهد. می گویم از حاج حسین بیشتر برایم بگویید، همچنان گریه کنان ادامه می دهد که حاج حسین خیلی بزرگوار بود، و دیگر گریه امانش نمی دهد... می گویم شنیدم هم شیفته می شدند و می پرسم چرا؟! با سر پاسخم را می دهد و دیدگانش دوباره بارانی می شود. ناصر احمدیان دست همرزمش را می گیرد و می برد؛ او هم نمی تواند سئوالم را پاسخ دهد، فقط بین رفقایشان می گوید همانجا هم دفن خواهد شد که باید! عبارت «بین الشهیدین» را استفاده می کند ولی سخنش را نیمه کاره رها می کند... همه نشانه ها با هم می خواند، نامش حسین است، در شام شهید شده؛ در راه دفاع از حرم خواهر اباعبدالله(ع) در راه دفاع از حرم دختر علی(ع) و فاطمه(س) در راه دفاع از حرم نوه پیامبر(ص). از این ها گذشته در پاییز شهید می شود و در مهرماه، روایات می گویند اباعبدالله هم در پاییز حماسه کربلا را سروده است. پیکر پاک شهید از راه می رسد، هیچ کس آرام و قرار ندارد، هم بر سر و سینه خود می کوبند، حاج حسین هم رفت، به آرزویش رسید و به دیدار رفقایش شتافت. تابوت شهید راه حق؛ دیگر بین جمعیت محو شده است، حرکت به سوی مقر سپاه انصارالحسین(ع) ادامه دارد، همان لشگری که حاج حسین بنیادش را نهاده تا پاسدار انقلاب باشد، لحظه به لحظه بر سیل جمعیت افزوده می شود، مسئول و غیر مسئول ندارد، دریای بیکران شهادت همه را با خود راهی کرده است. اشک ها حلقه زده، گونه های خیس و گلوهای بغض کرده همه را درنوردیده است، شهادت همه را یکرنگ کرده به اندازه همان روزها، همان روزهای ایثار و گذشت، انگار حاج حسین مانده بود تا امروز برود و بار دیگر آن فضا را زنده کند، شاید همین وظیفه او بود که تا امروز آسمانی نشده بود. پیکر پاک سرلشگر شهیدمان حاج حسین همدانی راهی حسینیه ثارالله شد تا آخرین وداع ها را همرزمان و مردمان عاشق شهید و شهادت، عاشق یاران ولایت با او داشته باشند و به او بگویند... حاج حسین ما را یادت نرود...
دوشنبه ، ۲۰مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جهان نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 22]