تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بار خدايا براى تو روزه گرفتيم و با روزى تو افطار مى كنيم پس آن را از ما بپذير، تشنگى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826610999




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

آیا کربلا هم درس مذاکره می دهد؟!


واضح آرشیو وب فارسی:لامرود: به عقیده ی ما، هر وقت کربلا درس مذاکره بدهد(!)، یا آن مذاکره، مذاکره ی متداول نیست یا آن کربلا، کربلای شناخته شده! اما از انصاف هم نباید گذشت؛ «کربلا درس مذاکره می دهد» هم عبارتی عمیق و ژرف و متفاوت به نظر می رسد!لامـــــرود _ اهل فن میگویند یکی از حالات مغالطه ی ژرف نمایی[1] آن است که دو مفهوم را که یا واقعاً «بی ربط» اند یا دست کم در برداشت عمومی و عرفی ارتباطی باهم ندارند - بلکه شاید متضاد یا متعارض اند - به هم مربوط کنیم. منفعت کسانی که مرتکب این مغالطه می شوند نیز ازجمله عبارت است از متفاوت، عمیق، و همچنین مُبدع به نظر رسیدنشان! ژرف های بی ارتباط! سطحی ترین انسان ها از یک منظر عمیق محسوب می شوند! همه ی بدی های عالم به نوعی خوبی اند! هر بزرگ سالی در سطحی از کودکی به سر می برد! بی نظمی نوعی نظم است! در نومیدی بسی امید است!! و... این ها مثال های متنوعی هستند از در کنار هم قرار گرفتنِ مفاهیمی که یا واقعاً به هم بی ارتباط اند، یا فهم عرفی آن ها را بی ارتباط می داند، یا حتی نسبتشان از «عدم ارتباط» هم دورتر است یعنی متعارض یا متضادند. جالب است که بازتابِ اولیه ی مربوط کردنِ این دست مفاهیم با یکدیگر نزد خیلی از ما انسان ها گونه ای از «ژرفا»، «عمق»، تلقیِ «متفاوت» و رویکرد «خلاقانه و ابداعی» است! یعنی کمتر پیش میاید که به محض شنیدن چنین جملاتی فوراً معترض شویم که «فلان دو مفهوم چه ربطی به هم دارند؟!» بلکه معمولاً این طور است که قدری به فکر فرومی رویم و حتی بعضی از ما اندکی هم افسرده می شویم که چرا خودمان پیش تر متوجه ربط این امورِ بی ربط نشده ایم!! در فضای سیاسی نیز وقتی مثلاً می شنویم که «جمهوریتِ اسلامی همه ی مشخصات دموکراسی های نابِ جهانی را داراست!» یا به گوشمان می خورد که «حتی عدالت را نیز نمی توان تحمیل کرد!!»، گاهی عمقِ ظاهری این جملات توجه ما را چنان جلب می کند که بی ارتباطیِ عجیبِ مفاهیم مندرج در آن ها را از یاد می بریم. «مذاکره» یا کیمیای سعادت؟! دونالد نکترلاین[2] در مقاله مشهورِ «منافع ملی و سیاست خارجی»[3] منافع ملی را از حیث «اهمیت» به چهار دسته ی منافع وجودی[4] (مرتبط با بقا)، منافع حیاتی[5]، منافع مهم[6] و منافع حاشیه ای[7] تقسیم بندی کرده است. او - که این مقاله اش مورد استناد تهیه کنندگانِ درس گفتارهای روابط بین الملل است - تأکید دارد که «مذاکره» صرفاً در خصوص منافع مهم و منافع حاشیه ای (دسته سوم و چهارم از منافع ملی) کاربرد دارد. در حقیقت منافع وجودی (ازجمله تمامیت ارضی) و منافع حیاتی (ازجمله سلطه ی حاکمیتِ مشروعِ کشور بر تمامی قلمروهای مادی و معنوی) اموری قابل مذاکره نیستند. شاید یکی درس های مذاکرات هسته ای اخیر نیز این بود که ایران - ذیل هدایت های رهبر عالی قدرش - حاضر به مذاکره در خصوص هیچ یک از منافع وجودی یا حیاتی خود نشد. همان طور که وقتی در جعبه ابزارمان فقط «چکش» داشته باشیم ناچار همه چیز را «میخ» می بینیم(!) طبعاً اگر کشورهایی هم وجود داشته باشند (به فرض محال!) که دولت مردانِ آن ها - چون فقط حل وفصل مسائل از طریق مذاکره را بلدند(!) - عادت کرده باشند «همه چیز» را از پنجره ی «مذاکره» تماشا کنند - و یادشان برود که فقط در 2 حالت از 4 حالتِ متصور برای منافع ملی می توان سراغ مذاکره رفت - یکی از مهم ترین اتفاقاتی که رخ خواهد داد به خطر افتادن منافع وجودی و منافع حیاتی آن کشورهاست. درست است که شاید منفعت یک راننده تاکسی در این باشد که همه انسان ها را هزارتومانی ببیند(!) اما راننده ی یک اجتماعِ بزرگ انسانی و گروهی که مسئولیت اداره امور دولتیِ یک ملتِ نهادینه، بزرگ و تاریخی را بر عهده می گیرند منفعتی در این نخواهند داشت که «مذاکره» را قالیچه سلیمانی تصور کنند که به کمک آن می شود بر فراز همه مسائل داخلی و خارجی جامعه پرواز کرد و دیدی دقیق و مناسب به دست آورد. مذاکره به مثابه یک «روش»، خارج از زمان و مکانِ مناسبِ خود نه تنها جواب نخواهد داد، بلکه آسیب خواهد زد و به هدر خواهد رفت. کربلا چه درسی می دهد؟ حسین (ع) به اختیار خود از بیعت با یزید سر باز زد. او با انتخابِ شخصیِ خود ترکِ وطن کرد و با فکر و هدف حج را ناتمام گذاشت. او با حسابگری فرستاده ای را راهی کوفه کرد. او وقتی تصریح کرد که «کسی مثل من، با کسی مثل یزید بیعت نمی کند» می دانست چه می گوید و حرفش چه لوازم و تبعاتی دارد. حسین (ع) نه تنها یزید را بر حسب مفاد صلح نامه برادرش با معاویه، حاکمی خود خوانده، نامشروع و غیرقانونی می دانست، و نه تنها – حتی با فرضِ قانونی بودنِ حکومت یزید – شأن خود را بالاتر از بیعت با او می دید؛ علاوه ی بر این دو، دقیقاً برنامه داشت که به کوفه برود و به اتکای کمکِ وعده داده شده ی مردمان آن دیار، در برابر حاکمیت نامشروع و شخصیتِ بی صلاحیتِ یزید، «حاکمیتی موازی» راه بیندازد! حسین (ع) وقتی می گفت «إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فى أُمَّةِ جَدّى، أُریدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَأَنْهى عَنِ الْمُنْکَرِ وَأَسیرَ بِسیرَةِ جَدّى وَأَبى عَلِىِّ بْنِ أَبیطالِب» می فهمید و می دانست که استفاده از تعبیر «خروج» چه برداشت های حقوقی در پی خواهد داشت. او می دانست که استفاده از عبارت «سیره ی جد و پدر» در این جمله به معنای سیره ی «حکومتی» آن دو نفر فهمیده خواهد شد و ازاین رو به خوبی واقف بود که حرکتش «قیام» تلقی می گردد. البته از این مسئله هرگز ابایی نداشت. او این مسائل را می دانست و راهی صحرای بلا شد. شبی که اصحاب خود را به استفاده از تاریکی و فرار از مخمصه دعوت کرد، خودش نیز می توانست از آن تاریکی بهره مند شود! اما حسین (ع) – که به معنای حقیقی کلمه بر نظامی که بخواهد بر مدار مثلِ یزیدی بنا شود «خروج» کرده بود - همان قدر که «حسابگر» بود، دوردست ها را هم می دید. او کسی نبود که حسابِ خود و آرمانِ خود را از «تاریخ و آینده» جدا فرض کرده باشد. او می دانست که امان نامه ها خواهند آمد و پیشنهادهای صلح و مذاکره بر سرِ «کنار آمدن با یزید» یا رسیدن به نقطه ی برد-برد با او(!) مطرح خواهند شد، اما حسابگریِ منهای دوراندیشی رسم امامت نبود. حسین (ع) کسی بود که وقتی کبوتر دلش را راهی امّ الکتاب الهی میکرد (توصیفی که نتیجه اش امام جعفر صادق ع از نحوه عالم شدنِ امام به آینده بیان داشت)، در آنجا احوالِ اقوام و جمعیت هایی را می دید که با الهام از «خروج، قیام، سازش ناپذیری و خونِ بر زمین ریخته شده ی او»، مستکبران آینده را به خاک مذلت می نشانند. برای حسین (ع) مذاکره با یزید و یزدیان حتی اگر «حسابگری» محسوب می شد نمی توانست اقدامی «دوراندیشانه» باشد. او باید الگویی به نمایش می گذاشت که تاریخ و آینده را نجات دهد. او می باید وزنِ حسابگری و دوراندیشی را متناسب می کرد تا دست پختش برای همه نسل ها مطبوع و خواستنی باشد. حسین (ع) در حالی «قیام» کرد و باافتخار بر یزیدِ زمانِ خود «خروج» نمود که «قادر» به مذاکره بود! آن روزها البته هنوز علوم جدید نیامده بودند تا کسی توضیح دهد که بر سر «منافع وجودی و حیاتی» نمی توان مذاکره کرد! آن روزها فلسفه ی سیاسی هنوز فلسفه دیگری بود. اما جای چه تعجب که امامان شیعه همیشه منضبط تر از آن بودند که در هر کاری که به آن «قادر» هستند، به خود «اجازه ی انجام» هم بدهند! و جای چه تعجب که امامان شیعه همیشه از تاریخ جلوتر بودند و نیازی نداشتند که فلسفه های سیاسیِ آینده از راه برسند... کربلا طبعاً فقط یک مکان نیست. عاشورا هم نمی تواند صرفاً یک روز تاریخی محسوب شود. «منطقِ» حاکم بر این فضا-زمانِ تاریخ ساز را می شود همیشه و همیشه از نو پیدا کرد. «حسابگریِ دوراندیشانه» آدمی را به «خون» بنشاند یا بر «کرسیِ ریاست» فرقی نخواهد داشت! امام حسین (ع) قصد جاری شدنِ خونِ خود و نزدیکان خود را نکرده بود! (هدف را که نمی شود با نتیجه خلط کرد!) بلکه این حسابگریِ دوراندیشانه است که در هر فضا-زمانی اقتضاء خاص خود را می کند. فهم ما از پایان زندگیِ مادی سیدالشهدا (ع) این است که اگر حسابگریِ دوراندیشانه «خروج»، «قیام» و «زیر بار سلطه نرفتن» را اقتضاء کرد، حسینیانِ هر عصر و زمان کسانی هستند که به این خروج، قیام، مقاومت و سازش نکردن، «صادقانه و صدّیقانه» تن در بدهند. به عقیده ی ما، هر وقت کربلا درس مذاکره بدهد(!)، یا آن مذاکره، مذاکره ی متداول نیست یا آن کربلا، کربلای شناخته شده! اما از انصاف هم نباید گذشت؛ «کربلا درس مذاکره می دهد» هم عبارتی عمیق و ژرف و متفاوت به نظر می رسد! حرف آخر! از این بحث ها که بگذریم، ما گمان می کنیم اگر گاهی لازم است به کسانی تذکر داد که «کشور چه سودی می برد از اینکه مسائلش را کش بدهد؟!» و به آنان یادآوری کرد که «بحث فتنه 88 را نباید تا ابد ادامه داد!» و اگر ادامه بدهیم با این پرسش مواجه خواهیم شد که «ثمّ ماذا؟!»؛ خوب است «مذاکره با آمریکا بر سر مسئله هسته ای» را نیز بیش ازاندازه کش ندهیم تا خدای ناکرده به سرنوشت فتنه 88 دچار نشود(!) و کسانی هم از خودِ ما نپرسند که حالا هر صبح و شام از «آن مذاکره ای که گذشت» یاد می کنید، ثمّ ماذا؟!


شنبه ، ۱۸مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: لامرود]
[مشاهده در: www.lamrood.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 92]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن