واضح آرشیو وب فارسی:سیرانا: روز جهانی کودک، بهانه خوبی است برای اندک تأملی در باب کودکان ایرانی: 1 - زمانی از حکیمی پرسیده بودند بهترین زمان برای آغاز تربیت کودکان چه موقع است؟ و او گفته بود: از سال ها قبل از تولدشان. واقعیت این است که عمده کودکان ایرانی بلاتکلیف هستند. پدر و مادرها اغلب نمی دانند که اساساً کودک خود را چگونه بزرگ کنند. مثلاً چند درصد از والدین ایرانی می دانند که با کودک سه ساله چگونه رفتار کرد و با همان کودک در شرایط مشابه در 5 سالگی چه رفتاری باید داشت؟ چقدر از پدر و مادرها ، تفاوت های رفتاری کودک دختر و کودک پسر را می دانند؟ چه تعداد از میلیون ها پدر و مادر ایرانی می دانند که مشکلات رفتاری کودکانشان را چگونه برطرف کنند یا به سوالات آنها چگونه پاسخ دهند؟ چند در صد از والدین، بلد هستند از مکانیزم های تنبیهی و تشویقی در تربیت فرزندان شان درست استفاده کنند؟ قطعاً تعداد چنین پدر و مادرهای آگاهی بسیار اندک است و مشخص است وقتی کودکان تحت نظر پدر و مادرهایی بزرگ می شوند که کوچک ترین اطلاعاتی درباره رفتار با آنها ندارند، چه اتفاقی در روح و روان آنها و نحوه زندگی شان تا آخر عمر رخ می دهد. بنابراین، آموزش پدر و مادرها ، حتی سال ها قبل از این که پدر و مادر شوند، الزامی است که آینده کشور بدان وابسته است و بی آن، نمی توان نسل و نسل هایی رو به رشد و بی مشکل تربیت کرد و کشور را بدان ها سپرد. 2 - قربانی بزرگ روند رو به رشد آپارتمان نشینی، کودکانی هستند که ناگزیر هستند بخش عمده ای از کودکی خود را به جای بازی های گروهی با همسالان و جست و خیزهایی که برای سلامتی شان لازم است، در آپارتمان های کوچک محبوس شوند و حداکثر به بازی های رایانه ای دل خوش کنند. 3 - جامعه نیز برای کودکان ، فضای چندان مناسبی نیست. فضاهای امن و استانداردی که کودکان بتوانند در خارج از خانه بازی کنند و از کودکی لذت ببرند، بسیار اندک است و بسیاری از شهرها، حتی یک شهربازی کوچک یا سالنی برای نمایش ها یا آوازهای کودکانه ندارند. حتی در شهرهای بزرگی مانند تهران هم که ظاهراً امکانات فراوان است، با توجه به تعداد جمعیت، محرومیت بیداد می کند، چه رسد به شهرهای دیگری که بعضاً نه دچار کمبود امکانات، که فاقد آن هستند. 4 - مدرسه ها نیز برای کودکان ایرانی، عمدتاً اماکن خوشایندی نیستند. البته در سال های اخیر، اوضاع کمی بهبود یافته است اما وقتی به یاد بیاوریم که کودکان در نظام آموزشی، تبدیل به بردگانی می شوند که باید یکسری محفوظات به درد نخور یاد بگیرند و با استرس امتحان دهند، باید نگران شان شویم. این در حالی است که دوران کودکی تکرارناپذیر ترین دوره زندگی هر انسان برای آموختن مفاهیم بنیادین زندگی و یادگیری آموزه هایی است که در زندگی به کار می آید. به راستی انصاف دهید که به جز خواندن و نوشتن و 4 عمل اصلی ریاضی، چه مقدار از آن همه درسی که در سال های کودکی بر ما تحمیل کردند، در زندگی واقعی، کاربرد دارد؟! 5 - کودکی، حوزه فراموش شده برای سرمایه گذاران است. این در حالی است که بخش عمده ای از پدر و مادرهای کنونی، با علم به این که دانش ، توان یا وقت مناسب برای تعلیم و تربیت کودکانشان ندارند، متمایل هستند که از خدمات تخصصی در حوزه کودک بهره مند شوند، خدماتی که دایره آن بسیار گسترده است و از نگهداری و آموزش گرفته تا تفریح و بازی را در بر می گیرد. در این حوزه هم کمبودهای بسیار وجود دارد و بسیاری از سرمایه گذاران نمی دانند که چه عرصه بکر و آینده داری در حوزه کودکی برای سرمایه گذاری وجود دارد! 6 - علاوه بر مشکلات عمومی کودکان در ایران، باید به کودکانی که تحت بهره کشی اقتصادی قرار گرفته اند و مجبورند سال های کودکی را به کار در شرایط سخت و خطرناک بگذراننداشاره کرد. به هزار تأسف می توان گفت که برغم آن که دستکم بخش مهمی از کودکان کار ، در معرض دید روزانه مردم و مسوولان هستند ولی عملاً هیچ کاری برایشان نشده است و گویا کسی هم تصمیم ندارد برای این "معصومان مظلوم"، کاری کند. 7 - درصد قابل توجهی از کودکان زیر 6 سال ایرانی ، دچار سوء تغذیه هستند. آمارهای رسمی می گویند تعداشان 800 هزار نفر است که نیمی شان به دلیل جهل والدین به اصول درست تغذیه و نیمی دیگر به دلیل فقر مالی خانواده، از دریافت غذای کافی محروم اند. در چنین وضعیتی، مغز آنان رشد نمی یابد و مجبور خواهند بود تا آخر عمرشان را مغز تکامل نیافته زندگی کنند. با توجه به آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت که کودکان ایرانی، آن طور که باید و شاید، در کانون دغدغه های عمومی قرار ندارند و این، زنگ خطری برای آینده است.
جمعه ، ۱۷مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیرانا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 28]