واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه خراسان: نمی دانم چرا هیچ وقت نتوانسته ام در زندگی ام تصمیمی عاقلانه بگیرم. لجبازی و غرورم، باعث شد از چاله به چاه بیفتم. اگر چه پدرم فردی معتاد و بی مسئولیت بود، اما من به نصیحت های مادرم نیز توجهی نکردم و همواره مهم ترین تصمیمات سرنوشت ساز زندگی را درحالی می گرفتم که به سخنان دلسوزانه اطرافیانم هم بی اعتنا بودم و... زن ۳۳ ساله ای که به اتهام سرقت جهیزیه از همسرش شکایت کرده بود در حالی که عنوان می کرد از روزی که همسرم جهیزیه مرا به مکان نامعلومی منتقل کرده است من آواره خیابان شده ام، به مشاور ومددکار اجتماعی کلانتری کوی پلیس مشهد گفت: ۱۸ ساله بودم که روزی جوانی مرا از مدرسه تا نزدیک منزلمان تعقیب کرد. روزهای اول سعی کردم به او توجهی نکنم، اما وقتی او نامه ای را زیر سنگی در خیابان گذاشت وسوسه شدم و با برداشتن آن نامه، اولین و مهم ترین اشتباه عمرم را مرتکب شدم. روز بعد پاسخ نامه عاشقانه ارسطو را نوشتم. این گونه بود که روابط پنهانی من و ارسطو آغاز شد. طولی نکشید که با ۸ تجدیدی مدرسه را رها کردم. در همین روزها مادرم که متوجه ارتباط خیابانی ما شده بود تلاش کرد مرا از این کار بازدارد، اما من که نمی توانستم ارسطو را فراموش کنم به نصیحت های مادرانه او اعتنایی نمی کردم. این در حالی بود که پدرم نیز فقط با بساط مواد مخدرش مشغول بود و توجهی به من نداشت. در همین روزها ارسطو به خواستگاری ام آمد و خیلی زود مراسم ازدواج ما برگزار شد. هنوز یک ماه از برگزاری جشن ازدواجمان نگذشته بود که روزی وقتی به طور ناگهانی وارد منزل شدم ارسطو را در حال استعمال مواد مخدر صنعتی دیدم و تازه فهمیدم که او علاوه بر این که معتاد است از خدمت سربازی هم فرار کرده است. از آن روز به بعد ارسطو آشکارا مواد مصرف می کرد و سر کار هم نمی رفت. وضعیت زندگی ما روز به روز آشفته تر می شد و دیگر علاقه ای بین ما وجود نداشت و من سعی کردم با دختر عمویم که زنی مطلقه بود ارتباط بیشتری داشته باشم. در همین رفت و آمدها ، از طریق شبکه های اجتماعی با یکی از دوستان دختر عمویم که ساکن تهران بود آشنا شدم و روابط ما خیلی زود صمیمانه شد به طوری که او هر از گاهی به مشهد سفر می کرد و مدت ها در منزل ما می ماند. مراوده با مونا موجب شد، نوع پوشش و رفت و آمدهای آزادانه با مردان غریبه را از او تقلید کنم. سپس مونا مرا با یکی از دوستانش به نام آرش آشنا کرد که با تحریک آن ها از همسرم جدا شدم و با آرش ازدواج کردم. اما خیلی زود فهمیدم آرش مرد زندگی نیست چرا که او مدام مجالس پارتی تشکیل می داد . هنوز یک سال نگذشته بود که به خاطر اعتراض به هوسرانی های آرش، منزل را با حالت قهر ترک کردم، اما چند روز بعد فهمیدم او با زن دیگری ازدواج کرده و جهیزیه ام را به مکان نامعلومی انتقال داده است. حالا هم... ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
یکشنبه ، ۱۲مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]