واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
بائو؛
هادی را اینقدر ضجر دادند تا کشتند! / با خانمش از بچگی با هم بزرگ شدند و عاشق هم بودند / یک میلیارد از پرسپولیس طلب دارد
دوست صمیمی و رفیق سالهای دور کاپیتان مرحوم پرسپولیس گفت: «هادی سختی زیاد کشید تا توانست کاپیتان پرسپولیس شود. متاسفانه عدهای که نمیتوانستند بازوبند را در دست او ببینند، برایش مشکل ساختند.»
به گزارش سرویس ورزشی جام نیوز، میثم بائو این روزها یکی از آشفتهترین فوتبالیهای کشورمان است. او میگفت که دیگر در پاهایش نایی برای راه رفتن نیست چه برسد به اینکه بخواهد این هفته در دیدار لیگ دسته یک با نساجی مقابل داماش به میدان برود. حرفهای درگوشی او به امیر عابدینی دلیلی برای همکلام شدن با نزدیکترین دوست فوتبالی هادی نوروزی شد که در ادامه می خوانید: * به امیر عابدینی از درددلهای هادی چه گفتی؟ - هادی این اواخر خیلی در فشار بود. او نمیتوانست عدم موفقیت پرسپولیس را تحمل کند. مشکل اصلی از این بازوبند بود. یک عده در پیج اجتماعیاش میرفتند و برایش پیامهای ناراحتکننده میگذاشتند و این مسایل او را آزار میداد. از خیلی وقت پیش به این طرف اذیت میشد. * چرا اینهمه آرام و بیحاشیه بود؟ - کلا اخلاقش اینطوری بود. چیزی که مرا هم آزار میداد و همیشه به او میگفتم که هادی! تو رو خدا یک حرفی بزن. یک گلی بردار به طرف دیواری پرت کن. یک شیشه آب معدنی را شوت کن تا تخلیه شوی؛ کاری که من هر زمان احساس کنم از چیزی دلخورم، انجام میدهم اما او همه چیز را درون خودش نگه میداشت. * کلا برخی در پرسپولیس با او موافق نبودند! قبول داری؟ - او در فصل نهم که کرانچار سرمربی تیم بود، کلی گل زد. فکر کنم 8 یا 9 گل زد و همان سال کریم باقری هم خیلی برای پرسپولیس گل میزد. آن زمان وقتی که هادی گل میزد عدهای از روی سکوها یک نفر دیگر را تشویق میکردند. شاید خیلیها این مساله را به یاد نیاورند با اینکه همین تازگی و چند سال پیش اتفاق افتاد اما او هرگز این مسایل را بازگو نکرد و به آن کسی که به جای هادی تشویق میشد، اعتراضی نکرد در حالی که شک ندارم هر کسی جای هادی بود بلافاصله نسبت به این مساله معترض میشد ولی هادی فقط میریخت توی دلش و با کسی حرف نمیزد. * این اواخر بیشتر ناراحت بود؟ - باور کنید ساعت 8 شب به من تلفن میکرد و تا ساعت 12 با هم حرف میزدیم. خیلی دلش پر بود. از مسایلی که در باشگاه میدید، از بدقولیها، از اینکه پرسپولیس بیصاحب شده و کسی حواسش به این تیم نیست، از اینکه این مسایل نتیجه نمیگیرد خیلی نگران بود و میگفت: "میثم من کاپیتان تیمم چرا الان باید اینهمه مشکل برای تیم بهوجود بیاید که همه چیز را از چشم من ببینند؟" اعصابش خرد بود... نمیتوانستم آرامش کنم. دائم از اینکه بار مسئولیت تیم بر گردنش بود، نگران بود و میگفتن باید جواب مردم را بدهد ولی هر کاری میکند یا تیم نتیجه نمیگیرد یا توپها به گل تبدیل نمیشود یا بدتر از همه داوریها به ضرر پرسپولیس بود. همه اینها روی اعصابش بود و حرفی هم نمیزد و همه چیز را درون خودش میریخت و به کسی چیزی نمیگفت. * چرا؟ مگر نه اینکه کاپیتان باید حرف تیم را به همه بگوید؟ - او نمیگفت. میگفت که تیم به اندازه کافی حاشیه دارد و دوست نداشت که بیشتر از این تیم با حاشیه مواجه شود. * در این مدت متوجه تغییراتی در او نشده بودی؟ - ما سالهاست که رفت و آمد خانوادگی با هم داریم و بچههای هادی به من عمو میگویند و به خانمم خاله... وقتی دو ماه و نیم پیش که هنوز به نساجی نرفته بودم او را دیدم، گفتم که هادی چرا اینقدر پیر شدی که گفت با این وضعیت پرسپولیس توقع داری پیر نشوم؟ خیلی اهل خانواده بود و از یکسو هم دوست نداشت این مسایل را در خانواده عنوان کند. یکی هست که حرفهایش را در خانه به همسرش میزند اما او هرگز نمیخواست که همسر و فرزندانش متوجه فشارهایی که در پرسپولیس روی دوشش بود، بشوند. * ظاهرا با همسرش هم رابطه عاطفی عمیقی داشت؟ - او و همسرش در کپورچال بین کیا کلا و بابل از بچگی با هم بزرگ شدند و همسایه بودند. وقتی خانمش 16ساله بود او را به تهران آورد و به نوعی خودش همسرش را که یک دختر نوجوان بود در تهران بزرگ کرد و عاشق فرزندانش بود... * کودک 7 ماهه داشت؟ - نه! او یک پسر به نام هانی دارد که 8 ساله است و کلاس دوم. یک دختر هم دارد به نام هانا که همین یک ماه پیش تولد یک سالگیاش بود و دیروز که آنها را در آزادی میدیدم، آتش میگرفتم. هانا اصلا نمیداند که چه اتفاقی افتاده و سراغ هادی را میگرفت. ما پنجشنبهشب خانه هادی بودیم و هانی خیلی ناراحت بود. * همسرش چه حالی داشت؟ - همسرش یک دقیقه نمیتوانست از هادی بیخبر باشد. آنها از بچگی با هم بزرگ شدهاند و از زمان کودکی همبازی بودند. هر وقت خانهشان بودیم یا آنها خانه ما بودند تا 5 دقیقه از هادی بیخبر میشد، سریع سراغش را میگرفت و حالا هم امیدوارم خداوند این صبر و طاقت را به او بدهد که بتواند این غم بزرگ را تحمل کند. * ظرف این 24 ساعت تلخ در شبکههای اجتماعی شایعاتی هم مطرح شد که او مواد مصرف کرده بوده و از این قبیل شایعات! تو که با او رابطه نزدیکی داشتی آیا این موضوع را تصدیق میکنی؟ - ما سه ماه در اردوی تیمملی زمانی که تازه کیروش به ایران آمده بود هماتاق بودیم. در پرسپولیس با هم همتیمی بودیم و در این سالها همه مسافرتهای داخلی و خارجیمان با خانواده و کنار هم بوده است. واقعا برای آنهایی که این کارها را میکنند متاسفم که خیلی بیوجدان هستند. اولا که پشتسر مردهای که دستش از این دنیا کوتاه است، نباید حرف زد ثانیا همه هادی را میشناسند. آیا در طول این سالها یک خبر در روزنامهای کار شده که هادی فلان روز تمرین را به هم ریخت؟ یا در رختکن با کسی درگیر شد؟ او از نظر اخلاقی زبانزد بود و از نظر فنی هم عالی بود که در این سالها در پرسپولیس در لیست همه مربیانی قرار داشت که در این تیم آمدند و رفتند. * چه شد که به نفت رفت؟ - کاری به این ندارم که چرا رفت ولی این را بگویم که در آن مدتی که در نفت بازی میکرد، وقتی با هم حرف میزدیم میگفت: "میثم! اینقدر اینجا راحت تمرین میکنم... اینقدر اینجا راحتم... تازه میفهمم که دارم فوتبال بازی میکنم..." اما از بس پرسپولیس را دوست داشت نتوانست دوری تیم را تحمل کند. * میدانی حدودا چقدر از پرسپولیس طلب دارد؟ - او از 5، 6 سال پیش به این طرف از باشگاه طلب دارد و میدانم که یک میلیارد تومان از باشگاه میخواهد. اینهم از جمله مسایلی بود که آزارش میداد ولی هرگز گلگی نمیکرد. فکر کنید که تیم قهرمان میشود یا نمیشود بیشتر از 39 درصد از طلب بازیکن را نمیپردازند اما به محض اینکه یک جلسه در تمرین غیبت میکنید، 10میلیون تومان جریمه میشوید یا اگر تیم قهرمان نشود 10 درصد قرارداد را میزنند و باقی پول را هم نمیدهند. بعد شکایت میکنید به کمیته انضباطی و اینقدر پشت گوش میافتد که مسئولان کمیته انضباطی هم تغییر میکند و همینطور طلبتان روی طلبتان تلانبار میشود تا یکباره میبینید که یک میلیارد از باشگاه طلب دارید و کسی هم نیست این مسایل را بفهمد. * از سختیهای فوتبال میگویی؟ - بله! او هم مانند من اوایل که 15 سالش بود و به تهران آمد، در پارک میخوابید. به خانه این و آن میرفت تا شب را صبح کند. من هم این کارها را کردم. هادی سختی زیاد کشید تا توانست کاپیتان پرسپولیس شود. متاسفانه عدهای که نمیتوانستند بازوبند را در دست او ببینند، برایش مشکل ساختند و همین اواخر وقتی بهخاطر اشتباه داوری یا تعصب یا هر چیزی در بازی با استقلالصنعتی دوکارته و از زمین اخراج شد و تیم باخت، بعد بازی همه مشکلات را آوار کردند بر سر هادی و متاسفانه تعدادی از هواداران تیم گفتند که او مقصر این باخت بوده است و نباید از زمین اخراج میشد. این رفتارهای ناجوانمردانه او را به ستوه آورده بود و حس میکنم بازوبند برایش بیشتر از اینکه مفید باشد مضر بود، طوری که حتی باعث مرگش شد. از بس که زیر فشار بود. * وقتی در آزادی بودی و به زمین چمن پر از مشکیپوش نگاه میکردی، چه چیزی به یادت آمد؟ - اینکه وقتی با هادی در پرسپولیس بودیم من 8 تا گل برای پرسپولیس زدم. هر بار که گل میزدم، او اولین نفری بود که به خاطر رفاقتمان سمت من میآمد و از خوشحالی روی دوشم میپرید. انگار مثل فیلم از جلوی چشمم میگذشت. * زمانی که جسد او را با تابوت به زمین آوردند، چه حالی داشتی؟ - باورم نمیشد. همش فکر میکردم که الان از جایش بلند میشود و میایستد. مردم که میگفتند هادی بلند شو... هادی بلند شو... یاد مصدومیتها افتادم و گفتم الان معجزهای میشود و هادی بلند و سرپا میایستد، ولی نشد. هرچه به جعبه بزرگ چوبی نگاه کردم، نشد که نشد. مردم که میگفتند "کاپیتان تیمتو بردار و بیار" آتش گرفته بودم و روی زمین افتادم. * کنار خانوادهاش خواهی ماند؟ - البته که این کار را میکنم. هانی را به بازی بعدی نساجی میبرم. لباس نساجی هم قرمز است و نمیگذاریم که آنها تنهایی را حس کنند. هر چند که هیچکس نمیتواند جای خالی هادی را برای همسرش پر کند. روزنامه گل 109
۱۲/۰۷/۱۳۹۴ - ۱۱:۲۶
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 21]