تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 6 دی 1403    احادیث و روایات:  امام کاظم (ع):از شوخی (بی مورد) بپرهیز، زیرا که شوخی نور ایمان تو را می برد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1844948674




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

گفت‌وگو با عبدالرحیم جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر/ چاپ آثار بزرگان ادبیات مدرک جرم شد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین:


گفت‌وگو با عبدالرحیم جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر/ چاپ آثار بزرگان ادبیات مدرک جرم شد فرهنگ > ادبیات - جعفری می‌گفت که مادرم دستم را گرفت و برد چاپخانه علمی. آن روزها از اینکه ترک تحصیل کرده ام دل چرکین بود.با خودش فکر کرده بود ــ دیگران هم گفته بودند ــ در چاپخانه لااقل سواد از یادش نمی رود.

الهه خسروی یگانه: مصاحبه‌ای که می‌خوانید در سال ۱۳۸۲ با عبدالرحیم جعفری و برای خبرگزاری میراث فرهنگی، انجام شد. جعفری موسس و بنیانگذار انتشارات امیرکبیر و ناشر بخشی از مهم‌ترین آثار ادبی و فرهنگی ایران در دهه‌های ۳۰ تا ۵۰ بود.  امروز ۱۱ مهرماه، عبدالرحیم جعفری پس از یک دوره بیماری درگذشت در حالی که هنوز منتظر بود انتشارات امیرکبیرش را به او پس دهند. انتشاراتی که می‌گفت مرده است و می‌خواهد زنده‌اش کند.  پیرمرد رفت، با حسرت‌هایش و چشمی که شاید هنوز نگران است:  «مادرم دستم را گرفت و برد چاپخانه علمی. آن روزها از اینکه ترک تحصیل کرده ام دل چرکین بود.با خودش فکر کرده بود ــ دیگران هم گفته بودند ــ در چاپخانه لااقل سواد از یادش نمی رود. من شدم پادوی چاپخانه علمی و همه چیز شروع شد.»
چه کسی فکر می کرد کودک سه ساله ای که از سقف بازارچه آویزان شده بود ــ فقط بخاطر شیطنت ــ روزی به یکی از بزرگترین ناشران خصوصی کشور مبدل می شود. «من از سن 12 سالگی در اثر گرفتاری های خانوادگی مجبور شدم ترک تحصیل کنم.» کلمات اگر چه ساده بر زبان می آیند اما گذر سخت این همه سال بر چهره پیرمرد خودنمایی می کند. کسی که از جایی زیر صفر آغاز کرده است. از جایی به نام فقر.
«شب و روز کار می کردم. از همان سال ها با بوی کتاب و چاپ و مرکب و روغن آشنا شدم. کتاب ها که چاپ می شد خودمان هم می خواندیم. "رستم نامه" ، "حسین کرد"، موسم چاپ کتاب های درسی که می شد ورق تا می کردیم یا پشت ماشین چاپ مطالب را می خواندیم و تصحیح می کردیم.»
و خواب ... خواب، لحظه ای ، دقیقه ای، آنقدر که چشم ها را روی هم بگذاری و همه چیز را فراموش کنی: «آن روزها خواب برایم کیمیا بود.در شبانه روز سه چهار ساعت بیشتر نمی خوابیدیم و همین هم از نظر صاحب کاریم، حاج آقا علمی زیادی بود.»
عشق خواندن از همین روزها به سراغش می آید. مادر کار خودش را کرده است و حالا پسر یک پا کتابخوان شده است: «آن روزها اول خیابان فردوسی یک کسی بود به نام حسین بریانی شبستری، که جزوه کتاب های پلیسی مثل شرلوک هلمز چاپ می کرد. هر هفته آن را می خریدیم و می خواندیم. آن وقت ها ناشران بیشتر کتاب های قدیمی چاپ می کردند. بازار دست علمی ها، حاج سید احمد اسماعیلیه، اقبال، شرکت صبح کتاب، احمد سعادت و چند نفر دیگر بود.»
جعفری از نسل اول کتابفروش ها حرف می زند که در تیمچه حاجب الدوله در بازار، طرف بازار کفاش ها، دالان کتابفروش ها را داشتند. کتاب های قدیمی را از بمبئی وارد می کردند و دست به دست منتشر می کردند: «بعد از آن ها نوبت به علمی و اسلامیه و مهدی زاده و چند نفر دیگر رسید که کتاب های درسی چاپ می کردند. نسل دوم، ما بودیم و این وسط کسانی هم بودند مثل عزت اله همایونفر که اول لاله زار کتابفروشی همایون را راه انداخت. اولین کتاب جمالزاده را او چاپ کرد. بعدها ورشکسته شد و ما جایش را گرفتیم. من و رمضانی ــ مدیر ابن سینا ــ وارد کار شدیم. رمضانی با مرحوم ملک الشعرای بهار کار می کرد و سابقه خیلی خوبی هم داشت. بعد از ما، کتابفروشی نیل آمد و بنگاه ترجمه و نشر کتاب به مدیریت احسان یارشاطر. انتشارات فرانکلین هم پس از این ها آمد که با مدیریت همایون صنعتی زاده سال 1332 شروع به کار کرد.»
ــ با این حساب آقای جعفری وقتی که شما انتشارات امیرکبیر را راه انداختید چرا اینقدر دنبال نویسندگان نوگرا بودید؟ آن هم زمانی که بازار دست همین کتاب های قدیمی و همیشگی بودید. با آن سرمایه اندکی که هنگام راه اندازی امیرکبیر داشتید از ورشکستگی نترسیدید؟
پیرمرد لبخند می زند. تصور آن روزها برایش لذت بخش است. هنوز هم از دوره آن سال ها احساس غرور می کند.این از رنگ صدای پیرمرد به خوبی مشخص است: «من از همان اول که شروع به کار کردم دلم می خواست دست به کارهای نو بزنم. دلم می خواست کتاب های خوبی چاپ کنم. دیگر از رستم نامه و حسین کرد شبستری خسته شده بودم. سرمایه ام کم بود اما به دنبال شهرت و افتخار بودم. دنبال کارهای نو و اینکه نویسنده ها و شاعر نو پیدا کنم. این کار را هم کردم. سراغ جوانترها رفتم و کتاب های شان را چاپ کردم. آدم هایی مثل سیمین بهبهانی، مینا اسدی، رهی معیری ... رهی معیری به چه سختی قبول کرد کتابش را چاپ کنم. آنقدر دنبالش دویدم، آنقدر جلوی خانه اش بست نشستم که خودش خسته شد. آن روزها انتشاراتی ها اصلا به فکر چاپ آثاری که توسط خانم ها نوشته می شد نبودند. فقط دیوان اشعار پروین اعتصامی بود که برادرش ابوالفتح اعتصامی آن را چاپ کرد. البته برادرش ناشر نبود ، فروشگاه ابزار داشت ولی کتاب را که چاپ کرد خیلی پرفروش شد. من یکی از اولین ناشرانی بودم که دیوان اشعار خانم هایی مثل فروغ فرخزاد و سیمین بهبهانی را منتشر کردم.»
خاطره این همه آدم که رفته اند روی شانه های عبدالرحیم جعفری سنگینی می کند. آدمهایی که آن روزها مثل خودش جوان بودند، با سری پر از آرزوهای بزرگ: «فریدون کار مرا به فروغ معرفی کرد. یک روز در مغازه نشسته بودم که دیدم فریدون همراه یک خانم از در آمدند تو. زن چهره محجوبی داشت. از همان اول فهمیدم که فروغ فرخزاد است. کتابش ــ اسیرــ را داد به من که منتشر کنم. طرح جلدش را دادم به آقای بهرامی که نقاشی یک مرغ در قفس را برای آن طرح زده بود. پرفروش شد، دیوار و عصیان را هم من چاپ کردم اما بدبختانه زمانی که می خواست "تولدی دیگر" را چاپ کند، من سخت درگیر چاپ کتاب های درسی بودم. آمد و گفت: "آقای جعفری این دفتر شعر جدید من است می خواهم چاپش کنید" ، گفتم : "از خدا هم بخواهم ولی سرم خیلی شلوغ است. می ترسم کتاب دیر آماده شود یا آن جور که دلت می خواهد، در نیاید من شرمنده ات شوم." روی این چیزها خیلی حساس بود. اینکه کتاب به موقع آماده شود و شکیل باشد. رفت و کتاب را به انتشارات مروارید داد. از معرفتش خیلی خوشم آمد. با اینکه می دانست گرفتارم ولی باز آمده بود سراغم. چون می دانست اگر بی خبر کتاب را به کس دیگری بدهد دلگیر می شوم.»
پیرمرد می گوید و می گوید و من حیرانم از مسافت این همه فاصله که بین این سال ها افتاده است. انگار پیرمرد از قرن دیگری است از جایی گمشده در زمان که حرف می زند و قصه می بافد.
ــ آقای جعفری این برای من خیلی عجیب است که شما دنبال مولف می دویده اید نه او دنبال شما. ما از وقتی که دست راست و چپ مان را شناخته ایم دیده ایم که مولف به ناشر التماس می کند کتابش را منتشر سازد. اما این داستانی که شما می گویید اصلا شباهتی به رسم و رسوم نشر در حال حاضر ندارد.
« آن روزها خانم مولف کم بود. در هر زمینه ای. من اسم آنها را از توی مجلات ادبی و روزنامه ها پیدا می کردم و می افتادم دنبال شان. رقابت وجود داشت و اگر دیر می جنبیدی یک ناشر دیگر طرف را روی هوا زده بود. حالا قاعده ــ به قول شما ــ فرق کرده. هشت هزار ناشر داریم که از میان شان 50 نفر فعالند و واقعا کار نشر می کنند. بقیه دنبال کاغذند.»
کتاب ها هر کدام امروز باعث افتخار جعفری است. حرف شان را که می زند رضایت از چهره اش می بارد: «صادق هدایت تا وقتی زنده بود اجازه چاپ کتاب هایش را نمی داد. وقتی که مرد کتابفروشی معرفت کتاب "سگ ولگرد" را در قطع جیبی با کیفیت بسیار بد منتشر کرد که مورد اعتراض خانواده هدایت واقع شد. من هم از فرصت استفاده کردم و همراه دکتر خانلری و بزرگ علوی به خانه پدری اش رفتیم و به هر نحوی بود که اجازه چاپ آثارش را از پدر هدایت ــ اعتضادالملک هدایت ــ گرفتیم. آن زمان من برای چاپ کتاب های هدایت 20 درصد حق التالیف به خانواده هدایت دادم که خیلی مبلغ زیادی بود. آن سال ها اصلا حق التالیف رسم نبود. ناشر نهایتا چند کتاب را به عنوان حق التالیف به نویسنده می داد. اما با این کار من حق التالیف رسم شد. صدای همه ناشرها در آمده بود. "چشم هایش" علوی را ما اولین بار ما چاپ کردیم. سه کتاب از آل احمد هم همان اوایل کار منتشر کردیم.ده سال طول کشید تا کتاب ها فروش رفتند. سانسور که آمد وضع کتاب ها بدتر شد.جلوی کتاب های آل احمد را گرفتند. خودش هم ممنوع القلم شد، تازه آن وقت مردم رفتند دنبال کتاب های آل احمد. اما چاپ آثار همه این آدمهایی که نام بردم مثل هدایت، فروغ، ساعدی، بعد از انقلاب به جای افتخار تبدیل شدند به جرم من.»
پرونده کاری عبدالرحیم جعفری پر از ابتکارات نو است. از چاپ آثار آدم های جوان و جویای نام گرفته تا طرح هایی که برای فروشگاه های امیرکبیر پیاده کرده است: «آقای جعفری این ایده ها را از کجا می گرفتید؟ الگوی خاصی داشتید یا کاملا از روی حس و غریزه دست به این ابتکارات می زدید؟»
پیرمرد می خندد: «نه خانم چه الگویی. اولا من دنبال شهرت بودم چون زندگیم با فقر شروع شد مدام دلم می خواست از این فقر و حقارت خلاص شوم. اما خب ... نه یک الگو داشتم. الگوی من سینما بود. می دانید! عاشقش بودم. از همان زمان کارگری آخر هفته از این سینما به آن سینما راه می افتادم و سینما بود. از سینما خیلی چیزها یاد گرفتم. مواردی که بعدها در نشر به کارم آمد. نوگرایی را از سینما یاد گرفتم. جدای از این همیشه سراغ کتاب های فرنگی هم می رفتم. چند کتابفروشی در خیابان نادری بود که کتاب های خارجی می آورد. می رفتم کتاب ها را نگاه می کردم و کلی ایده می گرفتم. فرهنگ معین حاصل همین کتاب ها بود. یک روز در یکی از این کتابفروشی ها چشمم به فرهنگ لاروس خورد. دلم خواست که ما هم چیزی مثل این فرهنگ لاروس داشته باشیم. دکتر معین را معرفی کردند و ما بعد از ده سال فرهنگ معین را منتشر کردیم.اول قرار بود در دو جلد چاپ شود ولی بعدها به ده جلد رسید.»
باقی حکایت اما چندان خوش نیست. از زمانی که جعفری شرکت چاپ کتاب های درسی را راه اندازی می کند تا به قول خودش کتاب ها به وقت دست مردم برسد کینه ورزی ها شروع می شود. کینه ورزی های خانواده ای که سال ها پیش او را دامادی قبول کرده بودند اما چشم دیدن موفقیت های او را نداشتند. سرانجام درخت کینه این خانواده ثمر می دهد، عبدالرحیم جعفری از مدیریت امیرکبیر کنار می رود. از آن سال ها تا به امروز عبدالرحیم جعفری به دنبال این است که دوباره امیرکبیر را پس بگیرد. پیرمرد اما خسته نشده. هنوز در حال پیگیری است. در چهره اش خستگی هست اما ناامیدی نه. می پرسم: "اگر باز گردید چه برنامه هایی برای امیرکبیر دارید؟
نگاهش رنگی از آرزو می گیرد: «انتشارات امیرکبیر مرده، می خواهم زنده اش كنم.» ۵۷۲۴۴

کلید واژه ها: کتابفروشی - ادبیات - ناشران - صنعت نشر -




شنبه 11 مهر 1394 - 13:19:26





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 37]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن