واضح آرشیو وب فارسی:برساد: چشمانتان را یک لحظه ببندید، بیایید کمی رویا بازی کنیم! رویاهایی که اینبار نه در آینده مبهم ما بلکه درگذشته واقعیمان آرام گرفته اند،همان گذشته ای که با آن روزی روزگاری زندگی کردیم .بیایید باهم برویم به سالهایی که کودکی وجوانیمان درش سپری شد . سکانس اول :دهه 70 . سالهایی در میان خوبی ها وبدی ها .مانتوهای اپل دار خانم ها ، پیراهن های گله گشاد آقایان ... نزدیگی های پایان سازندگی بود ومردم چشم انتظار برای اصلاحات .. من و شما و یک چهارشنبه شب دوست داشتنی که می شد همه چیزمان . یک دلخوشی هفتگی . حالا خیایان ها خلوت اندو خانه ها پرنشاط و قندی که در دلمان آب می شود... آخر الان زمان دیدن "کمال " دوست داشتنی قصه هاست ، همان گاوداری که وقتی "مهین"،" مهین" می کرد، لبخندی به روی لبانمان می نشاند که می ارزید به همه اشک هایی که این روزها پای سریالهای ترکیه ای می ریزیم . .قصه های کمال و مهین در کنار همسایه دیوار به دیوارشان به نامهای مریم و علی ، آن روزها، انقلابی بود برای انقلابیون تلویزیونی . صدا و سیما که برنامه های زیادی سنگین و رنگینش همیشه با رنگ و لعاب غم و اندوه مزین بود با یک سریال طنز به نام "همسران" دل یک ملت را به دست آورد والبته از آن موقع، پای سریال های طنز آپارتمانی را هم به جعبه جادویی رسانه ملی باز کرد ... هنوزهم خیلی از ما آغاز تیزر همسران را یادمان هست ،وقتی کمال پایش را با آن یکی پا ، می خاراند و در خانه را باز می کرد . چهره ای مهربان، دوست داشتنی با بازی روان و ساده و البته بانمک.... " فردوس کاویانی" از همان موقع محبوب قلب های خیلی ها شد البته پیش از آن هم وقتی سریال "آیینه "را بازی می کرد مردم دوستش داشتند . اما هر هفته مهمان خانه های مردم بودن آنهم به مدت بیش از یکسال ، نام کمال همسران را در خاطره ها ماندگار کرد و البته سریالهای دیگری مثل آژانس دوستی ،تفنگ سر پر و فیلم های سینمایی مثل شهر قصه، اجاره نشین ها و همه دختران من ، روزبه روز بر محبوبیت او می افزود . فردوس کاویانی حالا شده بود یکی از چند بازیگر نخست کشورمان . واگر کسی می گفت او از همکیشانت است باورت نمی شدو به او می گفتی "امکان ندارد".... ولی داشت . دهه 70 همه آنچه که " کاویانی" انجام داد ، نبود ، فردوس دوست داشتنی سینما تلویزیون و تاتر ایران در دهه 80 و سالهای نخستین 90 هم در سریالها و فیلم ها دیده می شد. خیلی بیشتر از 60 مجموعه تلویزیونی و سینمایی ، حاصل هنرهای بازیگر کرمانی ماست ،البته تعداد کارهای تاتری او را باید فاکتور بگیریم چون حساب و کتابش از دست خارج است . سکانس دوم : امروز حالا امروز روی صندلی نشسته ، گاه همراه با بقیه تشویق می کند و گاه سکوت کرده و بر نامه هارا نظاره گر است .برنامه هایی که به مناسبت بزرگداشت یاد بود مینا ایزدیار برپاست . به جوانی "کمال "بیست سال پیش نیست، اما چهره اش همان طور دوست داشتنی و مهربان است ..ولی نه! انگار حالا مهربانتر و دوست داشتنی تر هم شده ! نزدیکش که می روم قهرمان همیشگی کودکی ام را یک دل سیر نگاه می کنم دستش را می گیرم و با عشق اورا در آغوش می کشم ...او همان افتخار جامعه من است . افتخاری که هر بار در جامعه بیرون از او یاد می کنم . یک خوش و بش، یک عکس یادگاری و تعارفات معمول . به خودم می گویم خوب نگاهش کن این همان "کمدین" دوست داشتنی ملت ایران است ..... اما در دل "کمدین" سالهای بی دغدغگی من ، چه می گذرد؟چشمانش با من حرف می زد ،راستش نگاهش می گفت او هم مثل همه ما ،غم هایی دردل دارد که پشت رخ مهربانش مخفی شده. هنرمند بزرگوار تاتر، سینماو تلویزیون کشور حالا به عنوان "نام آور زرتشتی " در مراسم بزرگداشت مینا ایزدیاربرگزیده شده است . اما بازهم چیزی جز فروتنی در سرتاسر وجود این مردنمیشد دید . انگارنه انگار که از سال 54 تا به امروز کارش هنرپیشگی بوده و تصویرش آشنا برای همه . مرام "کاویانی " مرا یاد مرام راننده سریال "آژانس دوستی " می انداخت که تا تهش با توست .حتی اگر مسیرش باتو فرق داشته باشد سکانس سوم : فردا چهره ها همه یک جا جمع شده بودند چهره ها ی علمی هنری و به نام جامعه زرتشتی . برای چندمین بار به همت مهندس ملک پور و به یاد بزرگداشت همسرش "مینا ایزدیار"،بانویی که خود بنیانگذار انجمن تالا سمی ایران بود .به غیز از فردوس کاویانی چهره ها ی علمی غرور آفرین دیگری هم بودند کسانی که هریک خواندن رزومه هایشان کلی زمان می برد . بیایید همه آنها را امروز دریابیم و با برگزاری چنین برنامه هایی قدردانشان باشیم و البته در کنار آن، پرورش فردوس کاویانی ها را برای فردای جامعه مان از یاد نبریم .. سکانس پایانی همه رفتند تو ماندی و من و خاطرات قهرمان کودکی ام ،قهرمانی که حالا در جوانی، بیش از گذشته باورش کردم ، لمسش کردم و برایش آرزوی توفیق داشتم ،برخلاف همه فیلمنامه هایی که به خاطرش بازی کردی،فیلمنامه من به خاطر تو بازی می کند، به خاطر تو جان می گیرد ، به خاطر تو حس را در خود جای می دهد . فقط یک قولی به من بده ، به ما، به ایران ، که هنوزهم بخندی و بخندانی . اینبار روی صحنه زندگی ... خدا قوت کمدین دوست داشتنی من !
شنبه ، ۱۱مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برساد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]