واضح آرشیو وب فارسی:فارس:
قانون جنگل و بادکنکهای رنگی!
تئودور روزولت، سی و دومین رئیس جمهور آمریکا عبارت قابل تاملی درباره نسبت تصادف و سیاست دارد؛ در سیاست هیچ چیز تصادفی نیست. اگر چیزی تصادفی روی داد، میتوانید شرط ببندید که برای آن تصادف برنامهریزی شده است!
به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری فارس «کیهان» در ستون «یادداشت روز» شماره امروز خود نوشت: طی 10 روز اخیر شاهد رویدادهای مهم و قابل تاملی بودیم. از ادامه بحثها درباره برجام و نزدیک شدن آغاز خودکار اجرای آن، فاجعه مصیبتبار منا و رفتار بلاهتآمیز و توام با گستاخی آل سعود، تا حضور هیئت دیپلماتیک ایران در سازمان ملل و ملاقات به ظاهر اتفاقی ظریف و اوباما در سازمان ملل متحد و... این رویدادها اگرچه هر کدام در نقطهای خاص و جدا از هم روی دادهاند اما فهم تحلیل دقیق هرکدام از آنها به تنهایی کارساز نبوده و نیاز به نگاهی جامع دارند تا ارتباط نانوشته میان آنها کشف شود. بهتر است مرور ماجرا را از مجمع عمومی سازمان ملل آغاز کنیم. باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا در سخنرانی خود جمله قابل تاملی را بیان کرد. برای سیاست و اقتصاد ایران به زعم خود، نسخهای شفابخش! و راهکاری ساده و همهجانبه داد؛ اشتغال و امنیت ایران در گرو کنار گذاشتن شعار مرگ بر آمریکاست! تاریخ معلم خوبی است. سال 1993 وقتی آمریکا قرارداد اسلو را به سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) تحمیل کرد، تنها یک خواسته داشت؛ ساف هر پاراگرافی را که هدف آن نابودی اسرائیل است، حذف کند. این پاراگرافها حذف شدند اما اسلو هرگز برای فلسطینیها صلح نیاورد و چیزی از جنایات رژیم صهیونیستی نکاست و عرفات - امضاکننده اسلو- را به آن خفت و خواری کشاند. روز حذف «مرگ بر آمریکا» هم آغاز پایان انقلاب اسلامی است. پس از آن در 13 آبان و 22 بهمن و روز قدس تنها میتوان بادکنکهای رنگی به دست گرفت و به خیابان آمد. به فاصله کمی پس از این نسخهپیچی رئیسجمهور آمریکا برای ایران، ناگهان خبری منتشر شد که ظریف و اوباما بطور اتفاقی در سازمان ملل همدیگر را ملاقات کردهاند. درباره این ملاقات کذایی چند نکته میتوان گفت؛ 1- تئودور روزولت، سی و دومین رئیس جمهور آمریکا عبارت قابل تاملی درباره نسبت تصادف و سیاست دارد؛ در سیاست هیچ چیز تصادفی نیست. اگر چیزی تصادفی روی داد، میتوانید شرط ببندید که برای آن تصادف برنامهریزی شده است! 2- تلاش آمریکاییها برای اجرای این شوی تبلیغاتی - با اهداف کاملا راهبردی - که بالاخره امسال موفق به برگزاری آن شدند به چند سال اخیر محدود نبوده و حداقل 15 سال سابقه دارد. یک روزنامه اروپایی درباره تلاش عجیب و غریب آمریکاییها در سپتامبر 2000 مینویسد: آن روز صبح قرار بود کلینتون پس از ایراد سخنرانی در سازمان ملل در سالن منتظر بماند تا به سخنرانی رئیس جمهوری ایران گوش دهد. همچنین قرار بود رئیس جمهوری ایران پس از اتمام سخنرانی توسط اسکورت از در سمت راست سالن خارج شود و در همان لحظه نیز اسکورت کلینتون وی را از در چپ خارج کند به طوری که دو رئیس جمهور همزمان به وسط سالن از دو جهت مخالف برسند. در آن لحظه که همزمان با یکدیگر روبرو میشدند، به خاطر ادب و نزاکت با یکدیگر احوالپرسی میکردند. قرار بود فیلمبرداران و عکاسان از این صحنه تصویربرداری کنند و بلافاصله این خبر به سرتاسر جهان منتشر شود! یکی از مشاوران کلینتون در آن زمان میگوید: ما به سختی تلاش کردیم تا این ملاقات را ترتیب دهیم اما طرف ایرانی نمیخواست ریسک سیاسی زیادی را تحمل کند. 3- دولتمردان از خود پرسیدهاند چرا آمریکاییها اینقدر مشتاق چنین نمایشی هستند؟ کاخ سفید با این حرکت کذایی به خواسته خود رسیده است. افسار غول رسانه دست آنهاست. نظامی که علمدار مبارزه با استکبار و تنها تهدید جدی و راهبردی علیه سیاستهای زورگویانه واشنگتن در منطقه است و آمریکا را شیطان بزرگ میداند، دست دادن وزیر امور خارجهاش با رئیس جمهور چنین کشوری، چه معنایی میتواند داشته باشد و دیگران درباره آن چه قضاوتی خواهند کرد؟ آقای ظریف در سال 2000 نماینده ایران در سازمان ملل بوده و بهتر از هر کس دیگری در جریان سناریوهای آمریکاست. آقای روحانی چند هفته پیش در مصاحبهای گفت؛ پس از توافق نمیتوانیم هرطور که خواستیم حرف بزنیم و عمل کنیم. نسبت این موضع با نسخهپیچی اوباما برای کنار گذاشتن «مرگ بر آمریکا» و ملاقات ظریف و اوباما چیست؟ 4- نکته قابل تاملتر برخی مواضع داخلی درباره این دیدار است. رسانههای زنجیرهای با آب و تاب از این ملاقات نوشتند. یک به اصطلاح تحلیلگر که پیش از سفر به روحانی نامه نوشته و گفته بود دست اوباما را به گرمی فشار بده، به ظریف تاخت که چرا میترسد و نمیگوید که این دیدار با برنامه بوده است و یک روحانی هم برای ماجرا کلاه شرعی درست کرد که این کار نه تنها ایرادی ندارد بلکه کاملاً مبتنی بر فقه اسلامی بوده است! بزک کردن استکبار و تشویق به فالوده خوردن با آن از سوی مدعیان روشنفکری البته عجیب و جدید نیست اما اینکه برای آن قبای فقهی هم بدوزند جای تامل دارد. خدا رحمت کند حضرت امام(ره) را که سه دهه پیش اسلام آمریکایی را معرفی و تکلیف ما را با این جماعت روشن کرد. هر چند گفتنی درباره این دیدار بسیار است اما از آن که بگذریم به فاجعه منا و گستاخی سعودیها در این قضیه میرسیم. هنوز پیکر جان باختگان مظلوم این فاجعه که بر اثر بیکفایتی عربستان روی داد، به کشور بازنگشته و موذیگریها ادامه دارد. این حادثه پنجشنبه دو هفته پیش روی داد و سعودیها نه تنها زیر بار مسئولیت سنگین مهمانکشی نرفتند بلکه رفتاری طلبکارانه نیز در پیش گرفتند. این رفتار دور از انسانیت و قواعد میزبانی تا یک هفته به اشکال مختلف ادامه داشت. از عدم همکاری درباره تعیین سرنوشت مفقودان تا شناسایی پیکر جان باختگان، رسیدگی به مصدومان و عدم صدور ویزا برای مقامات ایرانی برای حضور در عربستان به منظور پیگیری بحران و... تا آنکه چهارشنبه هفته گذشته رهبر معظم انقلاب اسلامی در بیاناتی قاطع و البته کم نظیر درباره ادامه این وضعیت اتمام حجت نموده و فرمودند؛ «جمهوری اسلامی ایران تاکنون از خود خویشتنداری نشان داده و رعایت ادب اسلامی و حرمت برادری در دنیای اسلام را کرده است اما این را بدانند که دست ایران، برتر از خیلیها است و امکانات بیشتری هم دارد و اگر بخواهد در مقابل عناصر اذیتکننده و موذی عکسالعمل نشان دهد، اوضاع آنها خوب نخواهد بود و در هیچ صحنه هماوردی، حریف نخواهند شد.» ایشان این عکسالعمل را «سخت و خشن» توصیف کردند. به دنبال اتخاذ این موضع قاطع و انقلابی، رفتار ریاض در تعامل با هیئت ایرانی درباره فاجعه منا تغییری معنادار پیدا کرد تا یک بار دیگر ثابت شود در دنیایی که قانون جنگل بر آن حاکم است، نشان دادن ضعف عواقب خطرناک و تاسف باری به دنبال دارد. نتیجه کوتاه آمدن و اتخاذ مواضع نرم مقابل آمریکا به امید کم شدن دشمنی و سراب گشایش اقتصادی، نه تنها افزایش زیادهخواهی و قلدری طرف مقابل است بلکه نوکرهای دست چندم آن را نیز پررو میکند. کسی که از صاحب سگ بترسد نباید توقع داشته باشد سگ پاچهاش را نگیرد. اگرچه فاجعه منا غم و اندوهی بزرگ و ماندگار بر دل تمام امت اسلام و مردم ایران گذاشت اما حاوی درسهایی نیز بود. دست دادن با اوباما و تغییر دادن کشتی امدادرسان به مردم مظلوم یمن با تماس جان کری و اینکه بخاطر برجام به آمریکا نگوییم بالای چشمت ابروست و در یک کلام دیپلماسی بادکنکی - که شبه روشنفکران و مروجان اسلام آمریکایی در آن میدمند و رسانههای غربی آن را ستایش میکنند و در انبار باروت غرب آسیا به سوزنی بند است- نه تنها برای پاسپورت ایرانی احترام نمیآورد بلکه برای شهروند ایرانی هم احترامی نیاورده و نخواهد آورد. به قول خواجه شیراز؛ مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ چرا که وعده تو کردی و او بجا آورد محمد صرفی انتهای پیام/ز
94/07/11 - 05:19
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 77]