واضح آرشیو وب فارسی:عقیق: اگر در تمام جهان، موجودی جز یک انسان نباشد و در تمام وجود این انسان چیزی جز یک چشم یا یک گوش نباشد، همان برای شناخت ذات پاک خداوند و علم و قدرت او کافی است. انسان وقتی خود را شناخت، می فهمد که سعادت و شقاوتش در چیست.عقیق : یکی از گام های نخستین در راه اصلاح نفس وتهذیب اخلاق و پرورش ملکات والای انسانی، خودشناسی است. انسان از طریق خودشناسی به کرامت نفس و عظمت خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی که پرتوی از انوار الهی است، پی می برد و از همین راه خالق خویش را شناخته و مسیر عبودیتش را طی می کند. در حدیثی از امام علی(ع) در جلد پنجم غرر الحکم است که ایشان می فرمایند: «مَنْ عَرَفَ نفسَه فقد عَرَفَ ربَّه»؛ کسی که خود را بشناسد، تحقیقاً پروردگارش را می شناسد. تفسیرهایی که برای این حدیث شریف شده است، منظور از خودشناسی را روشن می سازد: 1 - این حدیث شریف اشاره به برهان نظم است؛ یعنی هر کس شگفتی های ساختمان روح و جسم خود را بداند و به اسرار و نظامات پیچیده و حیرت انگیز این اعجوبه خلقت پی برد، راهی به خدا به روی او گشوده می شود، زیرا نظم عجیب و آفرینش شگفت انگیز نمی تواند از غیر مبدأ عالم و قادر سرچشمه گرفته باشد. بنابراین شناختن خویش سبب معرفة اللَّه است. اگر در تمام جهان، موجودی جز یک انسان نباشد، و در تمام وجود این انسان چیزی جز یک چشم یا یک گوش نباشد، همان برای شناخت ذات پاک خداوند و علم و قدرت او کافی است، چرا که ساختمان این ها به قدری ظریف و پیچیده و دقیق و حساب شده است که هیچ عقلی باور نمی کند مصنوع تصادف یا طبیعت کور و کر باشد، بلکه در هر مرحله از مطالعه آن، به نشانه جدید و تازه ای از علم و قدرت آن صانع حکیم برخورد می کنیم، از میان صدها ویژگی و ریزه کاری عضو بینایی یعنی چشم، کافی است به چند موضوع توجه کنیم تا بدانیم، چه غوغایی در آن بر پا است: الف) عدسی متغیر؛ معمولاً چشم را به دوربین فیلمبرداری تشبیه می کنند، در حالی که پیشرفته ترین دوربین های عکاسی دنیا در مقابل چشم انسان بازیچه ای بیش نیست، چرا که همه آن ها دارای عدسی ثابتی هستند که برای عکس برداری از صحنه های مختلف، باید به وسیله فیلم بردار دائماً تنظیم و کنترل شون، ولی عدسی چشم که درست پشت مردمک قرار گرفته، دائماً به طور خودکار تغییر شکل می دهد. گاه قطر آن بسیار کم که 1/5 میلی متر و گاه چندان زیاد می شود که به 8 میلی متر بالغ می شود و به آن اجازه می دهد که از صحنه های بسیار دور و بسیار نزدیک عکس برداری کند. ب) طبقات هفتگانه چشم؛ چشم عمدتاً از هفت پرده یا هفت طبقه تشکیل شده است که به نام صلبیه (سفیدی چشم)، عنبیه، مشیمیه، جلیدیه، زلالیه، زجاجیه و شبکیه نامیده می شود که هر کدام ساختمان مخصوص به خود و وظیفه ویژه ای بر عهده دارد که شرح آن به درازا می کشد. همین قدر کافی است که بدانیم کم ترین دگرگونی در آن ها مایه اختلال بینایی می شود. البته در پشت شبکیه، اعصاب بینایی است که از آن جا منظره هایی که روی شبکیه افتاده به مغز مخابره می شود. ج) حساسیت در برابر نور؛ تنظیم نور برای فیلمبرداری و عکاسی یکی از مشکل ترین کارها است و بسیار می شود که گروهی از متخصصان مأمور این کار می شوند، در حالی که چشم با تغییر دادن حساسیت خود در برابر نورهای کم و زیاد قادر است از صحنه های مختلف در نور بسیار قوی و نور بسیار ضعیف عکس برداری دقیق و جالب کند. 2 - ممکن است حدیث اشاره به برهان وجوب و امکان داشته باشد، چرا که اگر انسان دقت در وجود خویش کند، می بیند وجودی است از هر نظر وابسته و غیر مستقل، علم و قدرت و توانایی و هوشیاری و سلامت بالاخره تمام هستی او وجودی است غیر مستقل و نیازمند که بدون اتکا به یک وجود مستقل و بی نیاز، یک لحظه امکان ادامه بقای او نیست. هر کس خود را به این ویژگی بشناسد، خدا را خواهد شناخت، چرا که وجود وابسته بدون وجود مستقل غیر ممکن است. قرآن می فرماید: ای مردم! شما (همگی) نیازمندان به خدا هستید. تنها خدا است که بی نیاز و شایسته هر گونه حمد و ستایش است. 3 - حدیث می تواند اشاره به برهان علل و معلول داشته باشد. برای این که انسان هرگاه در وجود خویش کمی دقت کند، می فهمد رو ح و جسم او معلول علت دیگری است که او را در آن زمان و مکان خاص به وجود آورده است. هنگامی که به سراغ علت وجود خویش مثلاً پدر و مادر می رود، باز آن ها را معلول علت دیگر می بیند، همین طور تا بالأخره عقل حکم می کند که همه این علت ها نیازمند باید به علتی برسند که واجب الوجود است و نیازمند علت دیگری نیست، و او خدای سبحان است. 4 - حدیث می تواند اشاره به برهان فطرت باشد، یعنی هر گاه انسان به زوایای قلب و اعماق روح خود پی ببرد، نور الهی و توحید که درون فطرت او است، بر او آشکار می شود و از معرفةالنفس به معرفة اللَّه می رسد، بی آن که نیازی به دلیل و استدلال باشد. 5 - حدیث می تواند ناظر به صفات خدا باشد، به این معنا که هر کس خویشتن را با صفات ویژه ممکنات و مخلوقات که در او است بشناسد، به صفات پروردگار پی خواهد برد و از محدودیت خویش پی به نامحدود بودن حق تعالی می برد، چرا که اگر او هم محدود باشد مخلوق است و از فنای خویش پی به بقا او می برد، چه اگر او فانی می شد، مخلوق بود نه خالق، و از نیاز خویش پی به بی نیازی او و از ضعف خویش پی به قدرت او می برد. این همان مطلبی است که امیرالمؤمنین (ع) در نخستین خطبه نهج البلاغه به آن اشاره کرده است: نهایت ایمان خالصانه به خداوند آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته بدانند. 6 - حدیث ممکن است اشاره به فقر وجودی انسان باشد که طبعا وابسته به وجود غنی مطلق دارد. وجودی که از هر جهت فقیر و محتاج است، طبعاً فریاد می زند که من به غنی علی الاطلاق وابسته ام. نتیجه: مقصود از خودشناسی عبارت است از تفکر و مطالعه در خلقت و صفات و کارهای جسم و جان و روح و روان خویشتن مانند تدبر در نظم حاکم بر بدن، نیازمند بودن، مخلوق و معلول بودن، کمال خواهی که تفکر در هر یک از موارد راهی است برای خداشناسی، افزون بر این وقتی انسان خود را شناخت، می فهمد که سعادت و شقاوتش در چیست و با انتخاب راه سعادت خوشبختی خود را فراهم می کند. پی نوشت ها: 1 . غرر الحکم ،ج 5، ص 194، ماده عرف. 2 . ناصر مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج 2، ص 437. 3 . ناصر مکارم شیرازی، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 328 - 330. 4 . نهج البلاغه فیض الاسلام، خطبه 1، ص 14 منبع:فارس
جمعه ، ۱۰مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عقیق]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 17]