تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 6 فروردین 1404    احادیث و روایات:  امام علی (ع):منافق، نيرنگباز، زيانبار و شكّاك است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

سررسید 1404

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

دستگاه آب یونیزه قلیایی کره‌ای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1870647788




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

علی زند وکیلی: بازخوانی تصنیف های قدیمی راه رفتن بر لبه تیـغ است


واضح آرشیو وب فارسی:صدای ایران: صدای تصنیف «مرغ شب» در یک روز دمِ پاییز، در آموزشگاه موسیقی «ناردونه» طنین انداز است؛ جایی که نام آن از تصنیفی ساخته «علی زند وکیلی» برگرفته شده است. از زند وکیلی به تازگی آلبوم «یادی به رنگ امروز» که بازخوانی ١١ تصنیف قدیمی است، روانه بازار موسیقی شده است. در فضای امروزین آموزشگاه، با لباس های امروزی و چهره ای که با محاسن بلندش، رستم دستان را به یاد آدم می آورد، کنار پیانوی اتاق تدریس به سوال هایم پاسخ می دهد. او می گوید: «بازخوانی تصنیف ها و ترانه های قدیمی، راه رفتن روی لبه تیغ است. من تصنیف هایی را بازخوانی کرده ام که چند نسل با آنها خاطره دارند. هدف ما این بود که تغییر رنگ در تنظیم ها بتواند برای مخاطب امروز جذابیت ایجاد کند. نام آلبوم هم «یادی به رنگ امروز» است یعنی یادی با زبان امروز. تلاش کردیم تنظیم ها هم به رنگ امروز باشد.» گفت وگوی «اعتماد» با علی زندوکیلی را بخوانید. چرا برای آلبوم یادی به رنگ امروز قالب تصنیف را انتخاب کردید؟ این انتخاب برمی گردد به موسیقی- نمایش «ترانه های قدیمی» در سال ١٣٩٠ و آشنایی من با «محمد رحمانیان» و «فردین خلعتبری». این مجموعه یک موسیقی و نمایش بود و بر حسب اینکه مردم آن را پذیرفتند و دوست داشتند، این کارها را در این قالب جمع آوری کردیم. همان تصنیف ها کار شد یا چیزی هم به آنها اضافه شد؟ «گلنار»، «غروب کوهستان» و «زهره» به آنها اضافه شد که آخری، عنوان بندی مجموعه «شاهگوش» بود. تاثیر این موسیقی- نمایش و اجراهای بعدی روی شما چه بود؟ امروز موسیقی فاخر و ادبیات فاخر ما و حتی گفتمان فاخر ما خیلی کمرنگ شده است. در معاشرت ما هم برخوردها خالص نیست. با خواندن این آثاری که خودشان ذاتا پاک و بی آلایش هستند و حالی در آنها هست که واقعیت است و دور از این نیست، این خالص بودن را احساس کردم. اگر به من بگویند چه موسیقی و چه ادبیاتی را انتخاب می کنی، می گویم ادبیاتی را انتخاب می کنم که تفکر پشت آن است و این تفکر خالص است و پشت آن هیچ سیاستی نمی بینید. در هنر سیاست نداریم. سیاست مال کسانی است که حکومت دار هستند اما موسیقی و هنر مرزی ندارد. می توانید خالص بودن را در ترانه های ایرانی، ترانه های محلی و در هر ادبیاتی که عشقی در آن است و از درد و غم و شادی و... می گوید و تصویر دارد، مشاهده کنید. احساس می کنم که بازتاب آن، چه در نمایش و چه در کنسرت خوب بود. مخاطب خیلی خوب بود. خودتان بهتر می دانید که بازخوانی تصنیف ها و ترانه های قدیمی راه رفتن روی لبه تیغ است. من تصنیف هایی را بازخوانی کردم که چند نسل با آنها خاطره دارند. از سال ١٣٢٠ گرفته تا سال ١٣٦٠. خب زمانی که برای چند نسل کار می کنی، این اتفاق باید به بهترین شکل ممکن بیفتد. اگر بچه ای که ١٤ سال دارد و اقتضای سنی اش این است که هر موسیقی ای گوش بدهد، جذب این ژانر بشود، برای من جذابیت دارد. پس تصمیم گرفتم این کارها را انتخاب کنم تا به طرز تر و تمیز و مرتبی تنظیم و جمع آوری شده و به مخاطب ارایه شود. خاطراتی که نسل ما و نسل پیش از ما با این تصنیف ها دارند، با داستانی که نسل جدید الان در موسیقی با آن مواجه هستند، قابل مقایسه نیست. به نظر خودتان جوان های امروز با سبک و سیاق موسیقی ای که می پسندند، واقعا تا چه حد می توانند با تصنیف ارتباط برقرار کنند؟ این برمی گردد به معرفی از طرف راهبر یا کسی که راوی یک اثر است. همان طور که من مدرس یا معلم در تدریس روشی دارم، برای معرفی موسیقی به نسل امروز هم باید طوری عمل کنم که برای مخاطب جذابیت داشته باشد. خیلی از هنرجوهای من فکر می کردند که پاپ خواندن همین است که بیایی و بخوانی! اما آن کار هم اصولی دارد. خوراک را برای هر مخاطبی باید به روش خاصی ارایه کنی. اینجا پرانتز را باز کنم و بگویم این را برای مخاطبی می گویم که می خواهد با ادبیات و موسیقی فاخر آشنا بشود. ادبیات فاخر ما این است، ترانه های ما این است. وقتی من ترانه سراها یا آهنگسازان این آثار یا فرزندان آنها را دیدم، متوجه شدم که هیچ کدام از این کارها همین طوری ساخته نشده و پشت همه آنها یک اتفاق هست. این اتفاق برای نسل امروز به نظر من یک سری حواشی است که از عشقی نشأت می گیرد که معلوم نیست ته آن چیست. یعنی تا پس زمینه و راهنمایی وجود نداشته باشد، نمی توان از اثرگذاری این نوع موسیقی مطمئن شد؟ دقیقا همین طور است. الان اوضاع خیلی متشنج شده است. وقتی تکنولوژی ای به نام موبایل می آید و مرا از معاشرت با دیگران دور می کند، من سر کلاس هم درگیر موبایلم هستم، در جلسه درگیر موبایلم هستم، در خانه هم به جای معاشرت با مادرم درگیر موبایلم هستم. این درگیری دیگر به من اجازه نمی دهد بفهمم داستان یک ترانه یا ملودی چیست. «ناردونه» فقط یک تصنیف نیست، یک داستان است که خیلی ها در آن شریک بوده اند. یک غم کهنه من، که از دست رفتن یک عزیز بود، برای من داستانی به نام ناردونه را شکل داد. ترانه سرا آمد، تنظیم کننده آمد، نوازنده ها آمدند و امروز موسسه ای به نام ناردونه تاسیس شده است و این روند ادامه خواهد داشت. پس جوانان امروز را باید با زبانی که پر از مهر و حقیقت است- که امروز متاسفانه کمتر دیده می شود ولی در گذشته در همه اتفاق های هنری ما موجود بوده- به سمت آثار فاخر جذب کرد تا از آن لذت ببرند. چینش کارهای این آلبوم حرف شما را تایید می کند، چون به نظر می رسد در تنظیم و بیان شما در اجرای کارها، از سبک های مختلفی استفاده شده. سعی کردم بیان خودم را در این کارها داشته باشم اما در تنظیم، مثلا «زندگی خوب»، کاملا ریشه جز دارد. «دامن کشان» که بازخوانی یک ملودی محلی آذری یا ارمنی است، باز حال و هوای دیگری دارد. «رفته» با پیانوی سامان احتشامی حال و هوای تازه ای دارد و «زهره» فقط با سازهای قدیمی اجرا شده. زهره تنها کاری است که حال و هوای قدیمی آن کاملا حفظ شده که فکر می کنم به خاطر حال و هوای داستان واقعی زندگی داریوش رفیعی و حکایت زهره باشد. به خاطر اینکه زهره را واقعا نمی شد کاری کرد. زهره همان است که بود! تنظیم «به سوی تو» که آقای سرهنگ زاده خوانده اند، به خاطر بازگشت های بی موردی که در انتهای جملات کار هست، با وجود صدای عالی آقای سرهنگ زاده، خیلی تنظیم دلپذیری نیست... ما می خواستیم این روند را داشته باشد و از تکرارهایی که گوش شنونده را آزار می دهد، خودداری کنیم. به کسی که بیهوش است، سیلی اول را باید در ٣٠ ثانیه یا یک دقیقه اول بزنی! در مواجهه مخاطب با اثر هم همین مساله مطرح است. اگر مخاطب آن را گرفت، کار موفق است. هدف مان این بود که این تفاوت و تغییر رنگ در تنظیم ها بتواند برای مخاطب امروز جذابیت داشته باشد. نام آلبوم هم «یادی به رنگ امروز» است؛ یعنی یادی با زبان امروز. تلاش کردیم تنظیم ها به رنگ امروز باشد. از داریوش رفیعی سه کار در این آلبوم هست. این مساله دلیل خاصی دارد؟ گلنار، زهره و به سوی تو کارهایی است که «مجید وفادار» ساخته و نخستین بار، داریوش رفیعی آنها را خوانده است. آقای «سرهنگ زاده» تعریف می کند که وقتی داریوش رفیعی در آن سن کم از دنیا رفت، من عاشق او بودم و در رادیو از من خواستند کارهایش را بخوانم و من تمام آثارش را خواندم. وجود سه کار از رفیعی در این آلبوم دلیل خاصی نداشت، به جز اینکه دوستش داشتم و این آثار، در ذهن مردمی که با این کارها خاطره دارند، جاودانه است و خودم هم با این کارها زندگی کرده ام. شهزاده رویا در چند سال اخیر خیلی مورد توجه قرار گرفته و همه هم در خواندن آن طبع آزمایی کرده اند! فکر نکردید این کار تکراری باشد؟ هشت ترکی که با «شب های تهران» شروع می شود و به «تا بهار دلنشین» ختم می شود، فقط به خاطر آن نمایش است. حین اجرای نمایش کسی دست نمی زند و کسی بازیگر را تشویق نمی کند. اما وقتی ترانه ها را می شنیدند، بلند می شدند، دست می زدند و همخوانی می کردند. این نمایش با همراهی موسیقی، تصاویری برای مخاطب ایجاد می کرد. ٢٠ هزار نفر در تهران، شیراز و مشهد این موسیقی- نمایش را دیدند و تکراری بودن یک سری تصنیف ها در این آلبوم، فقط به خاطر آن نمایش است. کمااینکه «زندگی خوب» را هم «علیرضا قربانی» به شکل خیلی عالی بازخوانی کرده است. بازخورد کارها در کنسرت تان چطور بود؟ در کنسرت همه می خواندند. ٣٤٠٠ نفر با من می خواندند! کارهایی را که خودم ساخته بودم هم در آن کنسرت اجرا کردم. یکی از کارها از نظر ریتمیک خیلی سخت است. اما همه آن را می خواندند. آن شب «همایون شجریان» در سالن نشسته بود. خواندن جلوی او خیلی سخت است. خیلی ها می پرسیدند چطور خواندی؟ گفتم: فقط به او نگاه می کردم و با او ارتباط برقرار می کردم. آن شب وضعیت صدای سالن مرا اذیت می کرد و از این نظر یکی از بدترین اجراهای زندگی ام بود. بعد از اجرا شنیدیم که پنج سال است سه تا از باندهای طبقه بالا سوخته!نگاه کردن به مخاطب ها، باید روی خواننده تاثیر بگذارد. من مدام در زمان اجرا به همایون شجریان،آقای «ملک مطیعی»، آقای رحمانیان و دیگران نگاه می کردم. طیف مخاطبان در جشن امضای نشر ثالث چگونه بود؟ طیف متنوعی از آدم ها بودند. مثلا پسری آمد و گفت من پاپ کار می کنم، اما این آثار را دوست دارم. مخاطب دیگری می گفت من از صبح تا شب موسیقی رپ گوش می دهم اما از این کارها خوشم می آید. من خدا را شاکرم. همین. همان اندازه که ممکن است به من توهین شود و به خیلی ها بربخورد که من بازخوانی انجام داده ام، از این اتفاق ها هم خوشحال می شوم. چون در ایران متاسفانه این طور است که یا می چسبید به سقف، یا می افتید زمین و آن وسط ها نمی ایستید! ولی خوشحالم که نسل امروزی آمدند و استقبال کردند. کسانی از اهواز، مشهد، اردبیل و... برای این جشن آمده بودند. امیدوارم لیاقت این اتفاقات را داشته باشم. این آلبوم خیلی سخت بود و دو سال روی آن کار کردیم. مدام فکر می کردم آیا آن را بیرون بدهم یا نه. تا همین یک ماه پیش هر جا که می رفتیم، به بن بست هایی برمی خوردیم. به خدا، به جایی رسیدم که گفتم ای کاش اصلا این کار را نکرده بودم. اما فکر می کنم که این آثار را باید ١٠ یا ٢٠ سال دیگر هم دوباره زنده کرد. برای من خیلی آسان تر است که خودم آهنگی بسازم، ترانه سرا برای آن ترانه بگوید و گروهم آن را تنظیم و اجرا کنند. همه چیز هم مال خودم است و می توانم از آن دفاع کنم. ولی دفاع کردن از بازخوانی واقعا سخت است. خیلی ها می گویند یعنی چه که این کار را می کنی؟ کسی زنگ زده بود و می گفت خجالت نمی کشی با خاطرات مردم بازی می کنی؟! باز هم خوشحالم که می گویند! خیلی ها از تیپ و صدای من بدشان می آید و می گویند اصلا خواننده نیستم. ولی هدف من فقط معرفی آثاری است که کارکردن روی آنها را وظیفه خودم می دانم. همین اندازه که افراد از راه های دور می آیند و با مهر و صمیمیت از من تشکر می کنند، برایم کافی است. چیزی که در کنسرت شما مشاهده شده، مردم داری شماست و تقدیری که از ترانه سراها، خواننده ها و بازماندگان آنها کرده اید. این نوع مردم داری در موسیقی ای که قرار است با مخاطب ارتباط صمیمی برقرار کند، می تواند تاثیر زیادی داشته باشد. خودتان فکر می کنید این منش روی مردم چه اثری دارد؟ این آثار مال نسلی است که شاید امروز کسی آنها را نشناسد. شاید امروز کسی نداند که امثال «معینی کرمانشاهی»، «اردلان سرافراز» و «ایرج جنتی» چه کرده اند؟ آن شب وی آی پی های من بیشتر از صد نفر بودند و وظیفه خودم دانستم که از آنها تقدیر کنم. وظیفه خودم دانستم تمام آن آدم ها را دعوت کنم. ما نسلی هستیم که ادعا می کنیم خیلی سواد داریم. با اینکه اینترنت، فضاهای مجازی و... در زندگی ما نقش دارند و می توانیم اطلاعات متنوعی را به دست بیاوریم، ولی در عین داشتن تمام این موقعیت های عالی، هیچ چیز نمی دانیم. اما آن نسل همه چیز را می دانند. من در تصنیف ضبط شده «رفته»، خوانده بودم: «زیر لب بخندد به مرگ و پرپر من». زمانی که با پسر آقای معینی کرمانشاهی صحبت کردم، متوجه شدم که اشتباه خوانده ام. ایشان می گفت خانم الهه هم اشتباه خوانده و «به هر چه باور من» درست است. به هر حال، حضور این آدم ها در کار، تو را بزرگ می کند. کمی دور شویم از فضاهای چشم و هم چشمی و تظاهرهایی که داریم. امیدوارم این اتفاق در نسل امروز بیفتد که فکر نکنند با کلاس رفتن و هزینه کردن می شود جاودانه شد. کسی مثل «سعدی» سال ها سفر می کند و هزاران حکایت خلق می کند، اما ما همه چیز داریم و هیچ چیز نداریم. یاد کردن از این آدم ها، فقط به این دلیل بود که برخی از آنها هنوز زنده اند و هنوز می توانند خدمت کنند. یادمان نرود که اینها، گنجینه های ما هستند. امروز ما داستان نمی سازیم و سوژه مان در هر موسیقی این شده است که بگوییم رفتی، برو، بهتر! اما آن نسل هنوز همین طور است و می گوید اینها را از دست ندهید. امیدوارم این رنگ و لعاب، حالی به خود بگیرد و این وضعیت جانی بگیرد. خود من هم مثل همه آدم ها درگیر موبایل و حاشیه و مطالعه نکردن هستم. کاشکی یاد بگیریم. امیدوارم همه مان در هر عرصه ای که قدم برمی داریم، آن ثمره را به دست بیاوریم و از خودمان اسمی به جا بگذاریم و کاری کنیم که ١٠ نفر هم باور خودمان، این حال را به وجود بیاورد. من هم امیدوارم شما همیشه همین طور مثبت نگر باقی بمانید! امیدوارم.


جمعه ، ۱۰مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: صدای ایران]
[مشاهده در: www.sedayiran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 25]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن