تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 8 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):همانا نفرت انگیزترین مخلوق خدا بنده ای است که مردم از شرّ زبان او پرهیز می کنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819101019




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خبر شهادت پسرم را در خواب شنیدم/ خدا را شکر به آرزویش رسید


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: روایتی از ۱۴ سال چشم انتظاری یک مادر؛
خبر شهادت پسرم را در خواب شنیدم/ خدا را شکر به آرزویش رسید

دیدار رئیس سازمان تبلیغات اسلامی با نماینده ولی فقیه در استان سمنان


شناسهٔ خبر: 2927079 - سه‌شنبه ۷ مهر ۱۳۹۴ - ۱۳:۳۶
استانها > سمنان

سمنان - هفته دفاع مقدس شاید فرصت مناسبی برای دیدار از خانواده های شهدا باشد. به همین مناسبت لحظاتی را میهمان مادر شهید روحانی، حمیدرضا میلانی که خبر شهادت فرزندش را در خواب شنید بودیم. خبرگزاری مهر، گروه استان ها: قصه مادر نخستین شهید روحانی امام زاده یحیی(ع) سمنان ما را راهی پیچ و خم خیابان ها و کوچه های محله غدیر آباد سمنان می کند و ابتدای کوچه ای باریک و بن بست آغاز راهمان در این دیدار می شود.خودرو توقف می کند. انتهای کوچه بن‌بستی که روبه‌رویمان قرار دارد با درب کوچک نیمه‌باز مواجه می‌شویم. اینجا منزل شهید روحانی، حمیدرضا میلانی است شهیدی که همیشه دوست داشت اولین باشد و در نهایت نخستین شهید روحانی امام زاده یحیی(ع) سمنان لقب گرفت.راه پله‌ای باریک مارابه طبقه دوم می رساند، خانه ای کوچک، ساده اما پر از نور، مادر شهید در حالی که گرد پیری بر چهره دارد و با گوشه دندان چادر خود را چسبیده با لهجه شیرین سمنانی خوش آمد می گوید.پس از ورود لحظه ای سکوت و بازهم مادر شهید میلانی که با اشتیاق خاصی به میهمانان که مدیران کل تبلیغات اسلامی و بنیاد شهید استان سمنان هستند، خوش آمد می گوید شاید این میهمانان را نمی شناسد اما تبلور بزرگواری و میهمان نوازی مرسوم در بین همه زنان ایرانی در وجودش باعث می شود تا سفره دل را بگشاید.خانه ای ساده دارد به سادگی دل پاکش و برایش از این دنیا دو دختر و یک عکس از تنها پسرش مانده که همه دلخوشی اش هستند و یک دنیا خاطره که گویی از گفتنشان خسته نمی شود پیش از ورود شنیده بودیم خاطرات این مادر شهید باور نکردنی است و برای شنیدنشان لحظه شماری می کنیم.درباره فرزندش می گوید: «حمیدرضا شب چله سال ۴۲به دنیا آمد آن شب، شب وفات امام هفتم شیعیان و پدر امام رضا(ع) بود و به همین خاطر نامش را حمید رضا گذاشتیم در همین غدیر آباد بود چشم بر دنیا گشود و در همین غدیر آباد بود که برای همیشه رفت و دیگر نیامد.»لحن صحبت و ادای تند تند کلماتش وقتی با گویش سمنانی در می آمیزد برایمان درک سخنانش را کمی دشوار می کند اما آنقدر شیرین حرف می زند که لازم نیست با گوش سر به استقبالش بروی، کافی است به صحبت هایش تنها توجه کنی می توانی به راحتی اخلاص و عشق مادر به فرزند را از میان کلماتش درک کنی و اینجاست که در نوشتن می مانی و با خود می گویی چگونه توصیف کنم این همه زیبایی، عشق، شور، حرارت در گفتار و البته ایثار مادرانه برای زنی که ۱۴سال پیکر پاک فرزندش را ندید و در این مدت یک رویا، یک خواب، یک الهام الهی به او فهماند، فرزندش خدایی شده است.درباره شهید بیشتر توضیح می دهد: «از سه سالگی قرآن آموزی را فراگرفت خیلی زود و در پنج سالگی مکبر مسجد بود بعد از دوران راهنمایی بود که به قم رفت تا درس طلبگی بخواند با شروع جنگ هشت بار داوطلبانه به جبهه های حق علیه باطل رفت و سر انجام هفت روز مانده به نوروز ۶۴ و در جریان عملیات بدر، به شهادت رسید.»به اینجای سخن که می رسد لحن خود را تغییر می دهد، سعی می کند بلندتر و با اطمینان بیشتر سخن بگوید تا ما درس بگیریم از او این همه ایستادگی و مقاومت را ...
دیدار رئیس سازمان تبلیغات اسلامی با نماینده ولی فقیه در استان سمنان
۱۴سال چشم انتظاری مادر برای دیدن جنازه حمید رضاحاجیه خانم میلانی نکته برای گفتن بسیار دارد چند بار در سخنانش تاکید می کند «که ۱۴سال بود که جنازه حمیدرضا را نمی یافتند و بچه ها همه امیدوار بودند که او زنده است اما من شبی در خواب دیدم که چند ساک ورزشی در اتاقی قرار دارد و مادران، خواهران و خانواده های بسیاری از رزمندگان برای خوش آمد گویی به رزمنده شان می آمدند. تا اینکه سربازان سپاه اسلام یکی یکی ساک هایشان را گرفتند و رفتند و ماند یک ساک... صدا زدم پس این ساک لوازم شخصی مال کیست؟ و صدایی را شنیدم که گفت: صاحب این کیف شهید شده، نامش میلانی است صبح که بیدار شدم فهمیدم حمیدرضا شهید شده و به بچه ها گفتم دیگر من و خودتان را آزار ندهید حمید رضا شهید شده من می دانم، دیشب در خواب دیدم پس دنبالش هم نگردید.»عرق از چهره پاک می کند. چادر سفیدش را با یک دست گرفته و لحظه ای از سخن گفتن باز نمی ایستد خطوط پیشانی و صورتش نشان از سال ها سختی می دهند و انگشتانی که بر تسبیح بلند آبی می ساید را گاهی رو به بالا می گیرد و می گوید: «هرچه خدا بخواهد ... راضی ام به رضایش ...»درباره خاطراتش از شهید می پرسیم شهیدی که به مادرش گفته بود: «مادر نکند بعد از شهادتم ناشکری کنی که به خدا قسم اگر بعد از بیست سال دیگر از دنیا بروی تا تو را جلو نیندازم، خود وارد بهشت نمی شوم».مادرم راضی باشد شهید می شوممادر شهید میلانی که عمه دو شهید برادر جعفر پناه هم هست، مدام از دین و ایمان حمیدرضا می گوید اعتقاد دارد او برای شهادت آماده بود و هفت بار پیش از شهادتش که به منزل باز می گشت مدام می گفت: «مادر حتما تو راضی نیستی که من شهید نمی شوم» برای همین بار هشتم مادر و پدر را مجبور می کند تا رضایت نامه ای مبنی بر اعزام به جبهه برایش امضا کنند.روایت مادر شهید میلانی از این رضایت نامه شنیدنی است: «حمیدرضا مدام می گفت این بار باید رضایت خود را از جنگ رفتنم کتبا اعلام کنید، پدرش خدا بیامرز توپ را می انداخت توی زمین من و می گفت برو هرچه مادرت گفت من هم اگر امضا می کردم نمی دانستم جواب حاجی را چه بدهم اگر امضا نمی کردم می ترسیدم آن دنیا نتوانم جواب فاطمه زهرا(س) را بدهم خلاصه وضعیت بدی بود تا در نهایت و پس از صحبت های فراوان پدرش راضی شد و همین رضایت بود که رفت و دیگر نیامد انگار راست می گفت ما راضی نبودیم که هفت بار پیش از شهادتش، به آروزی خود نمی رسید و...».
دیدار رئیس سازمان تبلیغات اسلامی با نماینده ولی فقیه در استان سمنان
خدا را شکر به آرزویش رسید خواهر شهید هم حرف برای گفتن زیاد دارد. وی می گوید «حمیدرضا همیشه به امامزاده یحیی(ع) می رفت و عکس شهدا را که می دید می گفت نگاه کنید همه قشری شهید دارد این امامزاده، بسیجی، کاسب، دانشجو، دانش آموز، سپاهی و ... فقط شهید روحانی ندارد، ان شاالله خدا عنایت کند، می دانم که نخستین شهید روحانی امامزاده می شوم ... که درست همین اتفاق نیز افتاد و حمیدرضا میلانی نخستین شهید روحانی امامزاده یحیی(ع) سمنان لقب گرفت». اینجا مادر می گوید همیشه دنبال اولین ها بود.قلبم را عمل کردند به دیدارم آمدخیلی دوست دارم به خاطره ای اشاره کند که دلیل آمدنمان به این منزل است، خاطره باور نکردنی و پر از احساس که نمی دانم چگونه آنرا توصیف کنم مادر شهید میلانی با همین لهجه بی ریای خود می گوید: «قلبم درد می کرد قرار بود عملم کنند همین نزدیکی ها همین چند سال پیش در بیمارستان بستری شدم روزها و شب ها دعا می کردم شاید قرار است بروم پیش حمید رضا ... نمی دانستم چه بر سرم خواهد آمد تا اینکه آن واقعه به وقوع پیوست و آرامشی خاص به من داد...»کمی رساتر سخن می گوید درست است که لهجه سمنانی کمی درک بیانش را سخت می کند اما موضوع آنقدر عاشقانه است که راحت می توان آنرا درک کرد: «عملم تمام شده بود و در بیمارستان بستری بودم دکترها راضی بودند تا اینکه یکروز پزشکی به اتاقم آمد و گفت خوب مادر جان می بینم که امروز بهتری، آقا پسرت را هم که دیدی و دیگر وقتش است که مرخص شوی ... جا خوردم ... من که پسری ندارم جز حمیدرضا...»به اینجا که می رسد از دخترش هم برای بیان کمک می گیرد «مادر بستری که بود دکترها گفتند مردی با صورتی آراسته، ریشی زیبا آمده بود بیرون درب «سی سی یو» مدت ها می ایستاد جویای حالش بود و حتی دکتر به او اجازه ملاقات مادر را هم برای دقایقی داده بود...»با اشتیاق خاص گویا دوست دارد خودش خاطره را تمام کند، می گوید: «من به دکتر گفتم آقا من پسری ندارم حمیدرضا شهید شده است و دکتر قسم می خورد که من خودم دیدم پسرتان را آمد داخل... جویای حالتان بود ... مردی رشید با ریشی مرتب... زیرلب خدایش بیامرزد گفتم. می دانستم آمده است...»
دیدار رئیس سازمان تبلیغات اسلامی با نماینده ولی فقیه در استان سمنان
تبلیغ به خاطر پول نمی کنمخواهر شهید خاطره ای دارد که اصرار می کند بیان شود درباره روزهایی است که حمید رضا برای تبلیغ می رفت گویا پول خوبی برای تبلیغ در مکانی به او می دادند، او هم رفت تا اینکه سال دیگر باز همان پیشنهاد به وی شد و این بار نپذیرفت همه به او گفتند چرا نمی پذیری پولش که خوب است بیا و برو...می گوید: «به حمیدرضا خیلی اصرار می شد و حتی برخی به او می گفتند چرا نمی روی؟ دلیلش را توضیح نمی داد تا اینکه یکروز مارا به کناری برد و گفت دست از سرم بر دارید، پارسال رفتم برای رضای خدا بود، امسال بروم برای پول رفته ام پس نیتم کجا رفته؟ »خواهر شهید می گوید: «آنچنان قانع شدیم که دیگر درباره آن پیشنهاد خوب با حمیدرضا سخن نگفتیم. شهید تا این حد به معنویات نزدیک بود و اصرار داشت همیشه راه انبیاء و اولیاء الله را پیش بگیرد و برود.»طواف شمس الشموس(ع) نصیبش شدمادر شهید ادامه می دهد: «از وقتی بلیط می خرید تا برود مشهد از همان داخل قطار گریه می کرد تا زمان بازگشت، عاشق امام رضا(ع) بود وقتی هم که شهید شد با چند تن از شهدای دیگر قرار بود در حرم حضرت معصومه طواف داده شوند... خیلی خوشحال بودم اما کاش می توانست طواف امام هشتم(ع) را هم بچشد.اشک میهمان گوشه چشم حاضران در این دیدار می شود، به سختی می گوید: «شد ... شد ... نمی دانم چطور ولی یکباره گفتند شهدای آن روز را بردند مشهد برای طواف امام رضا(ع) آخر هم در امامزاده یحیی(ع) سمنان دفن شد آنجا که دوست داشت نخستین روحانی شهیدش شود و آخر به آرزویش رسید اما چگونه رفت مشهد نمی دانم.»چقدر کرامت دارند این سبک بالان عاشق که حتی پیکرشان هم می رود آنجا که دلشان همیشه برایش پر می گشوده است نمی دانم این چه شوری و عشق بندگی است که نمی شود آنرا توصیف کرد مادر بازهم ادامه می دهد: «جالب است دوست داشت آیت الله شاهچراغی نمازش را بخواند و اگر پس از طواف در قم مقدس به سمنان می آمد این امر محقق نمی شد چون آن روز آیت الله شاهچراغی در سمنان نبود آنقدر پیکر پاکش در مشهد ماند تا ایشان آمدند و در نهایت آخرین خواسته اش هم به تحقق پیوست و نمازش را آیت الله شاهچراغی خواند».حمیدرضا میلانی همه کارهایش را انجام داده بود و همه چیزش را برای شهادت برنامه ریزی کرده بود حتی چه کسی نمازش را بخواند، کجا طواف شود، دیدار مادرش در بیمارستان را میان برنامه هایش بگذارد و در امامزاده یحیی نخستین شهید روحانی باشد.
دیدار رئیس سازمان تبلیغات اسلامی با نماینده ولی فقیه در استان سمنان
شهدا زنده هستند و ما براین اصل پایبندیماین همه آمادگی برای شهادت برای جوانی که هنوز به دهه سوم زندگی اش نرسیده در فکر نمی گنجد ... درک این کمالات فقط چشمی می خواهد از نوع چشم دل، از آن چشم ها که حاجیه خانم میلانی دارد.چقدر زود تمام شد دیدارمان و برایمان از آن جمع تنها ماند یک عکس یادگاری از مادری به جنس نور و شاید چند کلامی از مدیرکل تبلیغات اسلامی استان سمنان درباب شهادت: «شهدا زنده اند و ما مسلمانان این مهم را علمی و معنوی قبول داریم».حجت الاسلام علی شکری در این دیدار بیان می کند «در آیات و روایات فراوانی آمده که شهدا زنده اند و زندگی پر از عشق حاجیه خانم میلانی با فرزندش شهیدش نمونه بارز این زنده بودن است».وی تاکید می کند: مردان خدا آنقدر برای شهادت آماده بودند که برای وصال یار لحظه شماری می کردند و این وظیفه امروز ماست که این فرهنگ ایثار و شهادت را در بین نسل جوان جامعه، اشاعه دهیم تا بتوانیم در آینده نسلی با صلابت، اقلابی و متاثر از فرهنگ ایثار به جامعه تحویل دهیم لیکن این مهم جز در سایه هم افزایی فرهنگی و نشر تولیدات فاخر فرهنگی بدست نمی آید.همان کوچه باریک و بن بست آخرین سکانس دیدار ما با خانواده شهید روحانی، حمیدرضا میلانی است شهیدی که زندگی کوتاهش پر است از خاطره و عشق به مادر، خانواده و ائمه اطهار(ع) شهیدی که امروز در بین ما نیست اما یاد و خاطرش مانند سایر پرستوهای عاشق زنده است.خبرنگار: محمدحسین عابدی









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن