تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا توكل كند، خداوند هزينه او را كفايت مى كند و از جايى كه گمان نمى برد ب...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827536683




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

امام(ره) به برادرم گفته بود اگر کشور نداشته باشید، تحصیلتان به درد می خورد؟


واضح آرشیو وب فارسی:ایکنا: کانون خبرنگاران نبأ: شیدا جدلی در بخشی از خاطرات خود به ملاقات برادرش که برای تحصیل به خارج از کشور رفته بوده با امام (ره) در فرانسه اشاره کرده و می گوید: من به فرانسه رفتم و از امام (ره) پرسیدم که اگر ما ایران باشیم بهتر است یا اینجا ادامه تحصیل بدهیم؟ امام (ره) با حالت سؤالی فرمودند اگر کشور نداشته باشید، تحصیلتان به دردتان می خورد؟ که من تصمیم گرفتم از فرانسه با امام (ره) برگردم.به گزارش کانون خبرنگاران نبأ وابسته به خبرگزاری ایکنا ، بانوی فعال اجتماعی کشورمان، مریم جدلی معروف به شیدا جدلی را این روزها با نام یک بانوی انقلابی و رزمنده می شناسند، وی کودکی و نوجوانی اش را در محله قلهک گذراند، فارغ التحصیل کارشناسی ارشد رشته علوم ارتباطات است، شغلی که انتخاب کرد نیز مقداری با رشته اش مرتبط است، چرا که کار فرهنگی انجام می دهد، کار فرهنگی را بیشتر در بخش ارتباطات انجام داده است، مدتی نیز نشریه ای برای مناطق محروم تهیه می کرد. وی در گفت وگو با کانون نبأ در رابطه با خود می گوید: من داخل تهران هستم، ولیکن برای مناطق محروم فعالیت می کنم، در حال حاضر بیش از 170 کتاب به چاپ رسانده ام که خوشبختانه کتاب های موفقی در جامعه بوده است، دو دوره جایزه برترین کتاب را داشته است، باتوجه به انگیزه فرهنگی ام، انجمن فرهنگی هنری زنان ناشر را به اتفاق یکی از دوستانم پایه گذاری کردم، این انجمن بیش از 80 عضو دارد، اعضای آن، بانوان ناشر هستند، مجوز نشر به نام خودشان و حدود 80 بانوی دیگری است که در عرصه نشر فعالیت می کنند. دریافت خیلی از الگوهایم را از مادرم گرفتم وی افزود: من فرزند چهارم خانواده هستم؛ دو برادر و یک خواهر دارم؛ کودکی و شخصیت من به واسطه مادری شکل گرفت که زمان بسیاری برای خانواده می گذاشت، من خیلی از الگوهایم را از مادرم گرفتم، در عین حال که زنی بسیار با سلیقه و هنرمند بود، اعتقادات قلبی بسیار محکمی داشت؛ من در خانواده نسبتاً مرفهی به دنیا آمدم، کار پدرم آزاد بود، مادرم در زمینه فعالیت های اجتماعی فعالیت می کرد، زن پر دل و جرأتی بود، زمانی که من بچه بودم هرکسی مشکلی داشت، مادر مرا خبر می کردند، ایثار و گذشتش بسیار زیاد بود، در مراحل مختلف، همه این ها را می دیدم. این فعال فرهنگی ادامه داد: من کلاس اول یا دوم دبستان بودم که مادرم به من گفت می خواهم تو را به کلاس قرآن ببرم؛ یک خانم نابینا بود که قرآن یاد می داد، ما از آن خانم قرآن یاد می گرفتیم، وی حافظ قرآن بود، ما حافظ نشدیم اما همین که می دیدم آن خانم با اینکه نابینا هستند، چقدر زیبا قرآن را حفظ کردند، برای من خیلی جذاب بود؛ تنها کلاسی که دوران کودکی می رفتم همان بود، در سن چهارده پانزده سالگی مرا یک کلاس دیگری نوشتند که با خانه ما خیلی فاصله داشت، خانه ما خیابان یخچال قلهک بود اما آن کلاس طرف کوچه اسدی، بالای پل دوگل که الان روی شریعتی خورده است و نرسیده به تجریش بود، قرار داشت، این کلاس را من به ندرت اتفاق افتاد که با تاکسی بروم، من و یکی از دوستانم معمولاً پیاده می رفتیم و پیاده برمی گشتیم. خانم مینو فرهنگ دوست دراین کلاس ها، قرآن و تفسیر تدریس می کرد؛ گاهی دوره نهج البلاغه نیز داشتیم؛ صحبت های روز نیز به مناسبت های مختلف بود، کلاس برایم خیلی جذاب بود چراکه کسانی که به کلاس می آمدند همسن های خودم بودند، من در این کلاس دو یا سه سال شرکت کردم. دریافت وی در ادامه با اشاره به سال های انقلاب اسلامی و حوادث آن سال ها اظهار کرد: دوران انقلاب شد، پدرم مخالف حضور ما در تظاهرات بود با اینکه خودش در این تظاهرات شرکت می کرد اما به ما می گفت نروید؛ مادر اما همراه ما می آمد، یک شب که حکومت نظامی بود مادرم همراه من و دوستم به تظاهرات آمده بود، آن شبی بود که امام (ره) فرموده بودند که حکومت نظامی را بشکنید و به خیابان ها بروید، ما از طرف خانه به طرف میدان میرداماد آمدیم که نظامی ها با ماشین هایشان آمده بودند و در خیابان ها ریخته بودند و مادر برای مراقبت از ما، ما را همراهی می کرد. این بانوی فعال فرهنگی ادامه داد: پدرم همیشه قرآن می خواند به خصوص شب های جمعه و در ماه رمضان این برنامه تلاوت را قطع نمی کرد، با صدای بلند نیز قرآن تلاوت می کرد، پدرم خیلی فرد شوخی بود، بسیار به روز بود یعنی شاید اگر آن موقع ها ما می گفتیم حجاب نداشته باشیم می گفتند خب نداشته باشید، خودتان می دانید، یعنی اصلاً تعصب به خرج نمی داد، حتی مادرم اگر چنین شرایطی برایش پیش می آمد اصلاً تعصب دینی نداشتند یعنی ما در تصمیم گیری فردیمان خیلی آزاد بودیم. امام(ره) به برادرم گفته بود اگر کشور نداشته باشید، تحصیلتان به درد می خورد؟ این رزمنده دفاع مقدس افزود: دو برادر دارم که یکیشان در آمریکا تحصیل کرد، چهار سالی آنجا بود، زمانی که انقلاب شد به ایران برگشت، من داشتم به تظاهرات می رفتم دیدم امیر یک کیف کوچک دستش است و سر کوچه در حال دویدن است، گفتم تو اینجا چکار می کنی؟ تو که آمریکا بودی؟ بعد گفت من به فرانسه رفتم و از امام (ره) پرسیدم که اگر ما ایران باشیم بهتر است یا اینجا ادامه تحصیل بدهیم؟ امام (ره) با حالت سؤالی فرمودند اگر کشور نداشته باشید، تحصیلتان به دردتان می خورد؟ که من تصمیم گرفتم از فرانسه با امام (ره) برگردم که البته با هواپیمای امام (ره) نتوانستم. وی ادامه داد: امیر وقتی به خانه رسید بلافاصله ساکش را زمین گذاشت تا به تظاهرات برود که سر قلهک ماشین های نظامی تیراندازی می کردند، مادرم دنبالش دوید که کجا می روی؟ بگذار از راه برسی، امیر گفت مادر، جلوی مرا نگیری، من فقط برای انقلاب آمده ام، این را می خواهم بگویم کسی که آمریکا تحصیل کرده و تمام شرایط خلاف کردن بدون حضور خانواده در اختیارش بود، چرا برای انقلاب برگشت؟ مادرهای دوستانش می گفتند تا وقتی امیر با بچه های ما بوده ما خاطرمان جمع بوده اما حالا نگران هستیم، یک مجمع قرآنی بود که امیر از 15 سالگی به آن مجمع می رفت، اگر ما می گفتیم مهمانی می خواهیم برویم، به او می گفتیم می گفت من مجمع قرآنی دارم؛ امیرتمام مدت در انقلاب حضور داشت و بعد که می خواست به آمریکا برگردد تا مدرکش را بگیرد ابتدا به ژاپن رفته بود که آنجا گفته بودند باید ریشت را بزنی تا بتوانی آمریکا بروی که به ایران برگشت، به برادرم گفتیم خب ریشت را می زدی، گفت من ممکن است ریشم را بزنم و می زنم ولی اینکه آن ها بخواهند مرا تحقیر کنند که بخاطر مدرک ریشم را بزنم، نمی زنم، اتفاقا اینجا آمد سربازیش را پای آن دوره که باید مدرکش را می گرفت حساب کردند و مدرک مهندسیش را دادند. می خواهم بگویم از مجامع و محافل قرآنی همیشه افرادی بیرون آمدند که اکثراً جاهایی که واقعاً نیاز داشتند، قرآن بهشان قوت داده است. قرآن بهترین تذکر است جدلی در ادامه توضیح داد: خود من همینطور بودم، یعنی جاهایی که واقعاً احساس ترس می کردم فقط به خدا متوسل می شدم و آیه های قرآن را تلاوت می کردم، حتی یکبار شده بود که در ایلام بودیم و عراق حمله کرده بود. شدت حمله خیلی زیاد بود، هر لحظه احساس می کردیم الان بیمارستان امام خمینی(ره) را می گیرند، ما مجروح ها را به زیرزمین بیمارستان برده بودیم، صدای انفجارها که می آمد من و همراهم تهمینه دستمان را در دست همدیگر گذاشته بودیم و اشهدمان را می خواندیم، می گفتم تهمینه زود است، ما خیلی کاری انجام ندادیم، می گفت پس شیدا بیا قرآن را باز کنیم، دستمان می لرزید، قرآن کوچکی داشتیم، یکی او داشت و یکی من داشتم که قرآن او را بعد از آنکه او شهید شد من یادگاری نگه داشتم، این ها را درآورده بودیم با همدیگر نذر می کردیم این حمله فروکش کند و ما دوباره بتوانیم در بیمارستان کمک کنیم، اینکه دوران کودکی من به این صورت گذشت و هرچیزی که یادگرفتم مادرم کمک کرده بود. دریافت این فعال فرهنگی خاطرنشان کرد: دخترم به همان سن 15 سالگی رسیده است، کلاس قرآن که خواستم اسمش را بنویسم دیدم مخالفت می کند که به زور می خواهید مرا کلاس مذهبی ببرید، من دوست ندارم، گفتم خودت تصمیم بگیر، دو کلاس معرفی کردم یکی خیابان دولت و یکی شهید عراقی که نزدیک منزلمان است، کلاس اول را که رفت وقتی آمد بهش گفتم چطور بود؟ چون گفته بود نمی خواهم بروم یک مقداری موضع گرفت، گفتم دوست داشتی؟ گفت بله، جالب بود، آن خانم قرآن از ما که سؤال کرد چه چیزی باعث شد به کلاس بیایید همه به اتفاق گفتیم پدر و مادرهایمان زورمان کردند، گفتم که عطیه زهرا زمانی می رسد که من به تو خواهم گفت امروز کاری داریم کلاس نرو و تو خواهی گفت حتماً می خواهم کلاسم را بروم، کلاس دوم هم گذاشتمش، از محیط دومی بیشتر خوشش آمد، جذابیتش برایش بیشتر بود، حالا هر پنجشنبه که می شود خودش می گوید کلاسم پیامک دادند ساعتش تغییر کرده است، شما می توانی مرا ببری؟ یعنی واقعاً جذب شده است چون قرآن ، کششی بی همتا دارد. ما تنها برای جوانانمان مشوق هستیم، خودمان نیز خیلی احتیاج داریم، من احساس می کنم آدم در هر مقطعی نیاز به تذکر دارد و آن تذکر را اگر از وحی و قرآن بگیرد خیلی بهتر از این است که حتی از زبان دیگری باشد. وی افزود: من بارها شده است جلساتی رفته ام که می خواستم آن مطلب قرآن را بگیرم ولی دیدم در دو ساعت من استفاده ای که از آن جلسه کرده ام مطابق این بوده است که خودم نیم ساعت وقت بگذارم و قرآن را بخوانم، بسیاری از مبلغان ما خیلی خوب سخنرانی می کنند ولی بعضی مواقع تسلطی که باید بر روی مطالب داشته باشند ندارند و من فکر می کنم این گناه بزرگتری است که آدم عده ای را بنشاند و نتواند مطلبی را که باید ارائه بدهد و من ترجیح دادم خودم یک صفحه کتاب، یک مطلبی را یا قرآن را بخوانم و حتی زیرخوانی کنم و زیرنویس قرآن را بخوانم و مطلب را بگیرم. وی افزود: به هر حال همین حرکت که مادر من برایم کرد را من شاید با کمی تأخیر برای دختر خودم انجام دادم و واقعاً احساس می کنم تأثیر زیادی در روحیه کودک و نوجوان دارد؛ اینکه فرزندم می گوید که بچه های مسجدی بچه های خوبی درمی آیند، یعنی شما اگر بچه را عادت دادی که مثلاً نمازش را در مسجد بخواند خودش خود به خود خوب می شود، یعنی در یک جوی قرار می گیرد که خطا نمی کند، من خودم مدرسه که می رفتم مدرسه ما اسلامی نبود ولیکن ما در 35 دختر کلاسمان فقط شش دختر بودیم که محجبه بودیم، یعنی چادری بودیم، در مدرسه هم معلم مرد که داشتیم مانتو روسری می پوشیدیم، بچه ها خود به خود جذب می شدند و من یادم است، آن سال حدود 16 روسری برای 16 نفر گرفتم، از تجریش روسری ساده ای گرفتم که رنگارنگ بود، 16 نفر را محجبه کردم، حالا چقدرشان مانده باشند را کاری ندارم، می خواهم بگویم بچه های مذهبی اگر از لحاظ رفتاری خوب عمل کنند روی بچه هایی که خیلی اعتقادات مذهبی ندارند تأثیرگذارند، من بچه بودم می دیدم یکی از اقوام نزدیکشان حجاب ندارد ولی مادر من همیشه مقابل مرد نامحرم حجابش را رعایت می کرد؛ به هر صورت از لحاظ رفتاری خانواده در شکل گیری موقعیت فرزندان خیلی تأثیرگذار است. پسرم گفت: می خواهم به حوزه علمیه بروم وی در ادامه گفت: من پسر دومم به شدت درسخوان و منضبط بود، یعنی هیچ شبی نمی شد این کیفش دم در حاضر نباشد که صبح می خواهد برود، رشته شیمی شهید بهشتی خواند، داشت به شدت برای فوق لیسانس می خواند که یکدفعه گفت من می خواهم به حوزه علمیه بروم، گفتم چطور حوزه علمیه؟ گفت من می خواهم اعتقاداتم آنقدر قوی باشد که در محیط دانشگاه هم قرار می گیرم بچه هایی که از من سؤال می کنند بتوانم رویشان تأثیرگذار باشم، من اگر تا دکتری این رشته نیز بروم ولی اعتقادات مذهبی خودم را قوی نکرده باشم هیچ چیزی به دست نیاورده ام، من یک مقدار زیادی اولش مخالفت کردم که نه، تو خیلی درسخوان هستی، درست را ادامه بده، درست را بخوان؛ بعد دیدم که نه، پنج شش بار با پدر قم رفتند با علماء صحبت کردند، نتیجتاً تصمیم خودش را گرفت و خیلی هم تأکید داشت که من حتماً باید همسرم را انتخاب کنم، می گفتم حالا زود است، می گفت نه، وقتی خود خدا گفته است شرایط را برای شما مهیا میکنم قطعاً خودش اینکار را می کند. دریافت این فعال فرهنگی افزود: من بعد از ازدواجم فعالیت اجتماعی ام خیلی زیاد بوده ولی سعی کرده ام زمانی که بچه ها در خانه هستند حتماً حضور داشته باشم، اگر خیلی نیز خسته بودم، سعی کردم آن پیراستگی مادری که در خانه هست را داشته باشم، همچنین سعی کرده ام اگر او رسیده است بعد من با او رسیده ام آراستگی را داشته باشم که او وقتی به خانه می رسد مرا در آرامش ببیند ولیکن در ایران فعالیت اجتماعی بانوان بر خانواده بی تأثیر نیست، تا جایی که ممکن است آدم باید برای جلوگیری از لطمه خوردن به زندگی خانوادگی اش تلاش کند، اگر جایی دید که لطمه ای دارد به زندگی خانوادگی اش وارد می شود آنجا خانواده بر فعالیت اجتماعی اش اولویت دارد. صوت قاریان در خانه خدا برایم خیلی جذابیت داشت وی خاطرنشان کرد: من اولین باری که صوت و تلاوت قرآن را گوش دادم و واقعاً لذت بردم، زمانی بود که مصر رفته بودم، خواهرم و شوهرش برای ادامه تحصیلشان مصر رفته بودند، من به اتفاق پدر و مادر برای دیدن آن ها رفته بودیم.، تمامی صبح ها که بلند می شدیم شوهر خواهرم رادیو روشن می کرد و منشاوی ترتیل می خواند، من تا آن روز اصلاً صوت را گوش نداده بودم خصوصاً که از رادیو باشد، صبح های زود رادیو را روشن می کرد و تلاوت منشاوی بود که آیات قرآن را می خواند، من تقریباً 15 سالم بود، برایم خیلی جذاب بود هر روز این صدا را گوش می دادم، وقتی به ایران برگشتم از شوهر خواهرم خواستم که نوار منشاوی را برایم ضبط کنند و بیاورند، ایشان منشاوی و بعد عبدالباسط را ضبط کردند، به واسطه ایشان نوارهای قرآن را گوش می دادم،و هنوز نیز آن نوارهای قدیمی را نگه داشتم، نوارهایی که خراب می شد با خودکار میچرخاندیم تا درستش می کردیم و در ضبط صوت می گذاشتیم، الان شاید به بچه هایمان آن نوارها را نشان بدهیم هیچ تصوری نداشته باشند، به هر حال آن نوارها را گوش می دادم و واقعاً برایم جذاب بود. این بانوی انقلابی در ادامه گفت: یک ضبط صوت بزرگی داشتم که وقتی انقلاب شد در تظاهراتی که با شهید تهمینه اردکانی می رفتم این ضبط را با خودم می بردم، معمولاً تظاهرات که اوج می گرفت می دانستیم که بهشت زهرا(س) خبری است و خودمان را سریع به بهشت زهرا(س) می رساندیم، ضبطم را که می بردم هر شهیدی را که می بردند من یکی از نوارهای قرآن را در ضبطم می گذاشتم و صدایش را بلند می کردم، آن موقع مثل الان نبود که برای کسی که مراسم تشییع را بجا می آورند بلندگو بگذارند، آنقدر پشت سرهم شهید می آمد که وقت این کارها نبود، ضبطم مثل بیسیم های نظامی بزرگ بود، روی دوشم می انداختم و جاهایی که تظاهرات بود ضبط می کردم که هنوز هم دارم ولی بهشت زهرا که می رفتم، نوار را که می گذاشتم خیلی برای همه جالب بود که این نوار این موقع از کجا آمده است؟ ولی در خلوت خودم نیز آن زمان خیلی نوارها را گوش می دادم و برای بچه هایی که دوست داشتند تکثیر می کردم چون جایی نبود که ما این چیزها را مثل الان تهیه کنیم، نوار قرآنی نبود، دست به دست معمولاً پخش می کردیم. وی افزود: حالا نیز همسرم خیلی علاقمند است و خودش صوت و لحن بسیار زیبایی دارد، جزو کسانی بود که از مرحوم روزبه به عنوان کسی که رتبه یک مدرسه علوی را برای خواندن قرآن گرفت، قرآن هدیه گرفته است و آن قرآن را روزی که ازدواج کردیم به من هدیه داد و من آنقدر از این قرآن استفاده کردم که ورقه هایش کهنه شده است، برایم خیلی جالب است که او در سن 12 سالگی آن را گرفته و الان نیز هروقت در ماشین می نشینم می بینم که موج رادیو روی رادیو قرآن است، من خودم معمولاً رادیوهای دیگر را می گیرم ولی ایشان واقعاً از گوش دادن قرآن ، لذت می برد و من هروقت می نشینم، می بینم روی موج رادیو قرآن است من نیز ادامه آن را گوش می دهم و خودم نیز دوست دارم بچه هایم نیز اینطور عادت کنند. دریافت وی همچنین توضیح داد: وقتی ما برای دیدن خواهر و شوهر خواهرم به مصر رفتیم از آنجا شرایطی پیش آمد که خیلی راحت برای مکه گذرنامه می دادند، ما در واقع یک سفر سیاحتی و دیداری رفته بودیم چون آن ها از وقتی ازدواج کرده بودند ایران نیامده بودند و ما آنان را ندیده بودیم، از آنجا شرایط مهیا شد و ما به مکه رفتیم، در واقع خدا توفیقی داد که یک سفر سیاحتی به یک سفر زیارتی و معنوی تبدیل شد. جدلی ادامه داد: من وقتی خانه خدا می رفتم این قاریان عرب را که در خانه خدا می دیدم که قرآن را با صوت می خواندند برایم خیلی جذابیت داشت، الان نمی دانم چطور است چون خیلی سال است که سفر حج نرفته ام ولی آن موقع خیلی برایم جذابیت داشت چون در ایران ما اصلاً رادیو نداشتیم که صوت قرآن داشته باشد؛ حتی قبل از اذان نیز من یادم نمی آید که در تلویزیون زمان شاه، قرآن تلاوت می شد یا نه؛ به هر حال مسافرت بسیار خوبی بود، سفر معنوی خوبی بود، ما نتوانستیم آنجا وارد هیچ کاروانی شویم چون از پیش برنامه ای نداشتیم، خودمان جا گرفتیم و خوشبختانه زمان کامل برای رفتن به زیارت داشتیم، البته من آنجا یک بیماری شدید گرفتم چون از مصر به مکه رفته بودیم حالا یا گرمایش اذیتم کرده بود یا هرچه بود تب های شدید می کردم که وقتی برمی گشتیم همیشه می گفتم من با اینکه مریض بودم خیلی از آن سفر معنوی استفاده کردم، مخصوصاً در آن سن خیلی برایم جذابیت داشت، یادم است وقتی آمدم و به مدرسه رفتم آن موقع چهار ثلثه بود، من چون مریض شده بودم یک ثلث امتحان را نتوانستم بدهم، رفتم سر کلاس، بچه ها همه دم در ریخته بودند که حاجی شدی آمدی، خب، آنموقع خیلی به ندرت اتفاق می افتاد که کسی با سن کم به مکه برود، می خواستند برایشان تعریف کنم که چه بود و چطور بود، برای خودم جذاب بود که برایشان تکرار می کردم، خیلی بچه هایی که گرایش های مذهبی داشتند علاقه مند شدند. ادامه دارد... شهریار شریعت


سه شنبه ، ۷مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ایکنا]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن