واضح آرشیو وب فارسی:استان کهگیلویه و بویراحمد: الا ای خریدار مغز سخن دلت برگسل زین سرای کهن که او چون من و چون تو بسیار دید نخواهد همی با کسی آرمید سال 59 بود . در کمیته ی فرهنگی جهاد سازندگی کهگیلویه کار می کردم . چند نفر از دوستان جهاد سازندگی چند ماهی دوره عقاید و احکام و اخلاق در تهران گذرانده و برگشته بودند تا به کار فرهنگی در جهاد سازندگی مشغول شوند . آقای حبیب الله پیشوا که اکنون وکیلی برجسته و مدرس دانشگاه و سیاستمداری اصولگرا و متدین است یکی از این افراد بود . آقایان ارجمند و عباسی هم بودند . یکی از این عزیزان ابراهیم جباری فر بود . فضای آن روزگار فضای اخلاص و صداقت و یکرنگی و کار و فداکاری بود . جهاد سازندگی در آن آیام محیطی سرشار از فضائل اخلاقی بود که هر کس وارد آن می شد درس فداکاری و وارستگی می آموخت . ابراهیم از همان نوجوانی که وارد جهاد شد خصائل پسندیده ای داشت . سرنوشت ، بعضی از ماها را گویی به هم پیوند می زند . ابراهیم در رشته ی دندان پزشکی و در دانشگاهی قبول شد که یک سال بعد من در رشته ی تاریخ در همان دانشگاه قبول شدم . دانشگاه شهید بهشتی تهران . هر دو بی خبر از یکدیگر عضو جهاد دانشگاهی شدیم . هم خوابگاهی شدیم . دکتر فریدون پوردانش و آقای علی پوزش هم در آن خوابگاه بودند . سه سال در آن خوابگاه کوچک همراه بودیم و بچه ها از رشته های مختلف در آن خوابگاه و بحث های علمی و سیاسی داغ. ابراهیم فارغ التحصیل شد و بعد تخصص و ازدواج و استاد دانشگاه در اصفهان شد. امروز خبر درگذشت او را در مکه شنیدم. یکه خوردم. خسارت جبران ناپذیری ست. تخصص او مهم بود اما مهمتر انسانیت او بود. فروتن بود. ذره ای تکبر در او ندیدم. صادق بود چنانکه صداقت را از چهره و چشمان و تمامی سخنان و رفتار و کردارش به روشنی احساس می کردی. فداکار بود. در کوچک ترین تا بزرگترین کارها. اوج فداکاری آن زمان حضور در جبهه ی جنگ بود که جان را به قربانگاه می بردند. و او بارها همزمان با تحصیل در جبهه ی جنگ حاضر شد. به راستی که حضور در جبهه ی جنگ سرحد فداکاری و رویارویی مستقیم و واقعی با مرگ در ان زمان بود. گفته اند که در زندگی سه حادثه مهم است. تولد و رویارویی با عشق و مرگ. در برابر عشق و مرگ اگر قرار گرفتی خود را به خوبی خواهی شناخت. وجودت وسعت پیدا خواهد کرد. از اسارت های رنگارنگ دنیا آزاد خواهی شد. عشق تو را به فراتر از خود و وادی امن از خود گذشتگی و پارسایی خواهد کشاند. اما مزمزه کردن مرگ و مرگ آگاهی ، دروازه ی وجود و هستی و حقیقت را بر تو خواهد گشود . ابراهیم متدین بود . بعنوان یک روستایی زاده ای که وارد تهران بزرگ و پر هیاهو ، با افکار گوناگون و جلوه ها و زرق و برق های آنروز تهران شد ، دین خود را نباخت . دگم نبود . اما هرهری مذهب هم نبود . نماز و روزه اش سرجای خود بود . نماز مستحبی هم زیاد می خواند . چهره ای باز و خندان همراه با آرامشی ناشی از یقین داشت . در بحث های علوم انسانی بچه های خوابگاه گوش و شرکت می کرد . پرکار و پر مطالعه بود نه تنبل و تن پرور و پرمدعا . نرمخو و شیرین زبان و مودب و باحیا و حرمت نگهدار بود نه ستیزه جو و پرخاشگر و هتاک و بددهن و طلبکار عالم و آدم . از جمله آدم هایی بود که براستی در همنشینی با او یاد خدا و معنویت می افتادی نه فرو غلتیدن در فسق و ریا و تزویر و خودخواهی و آشفتگی و درهم ریختگی ذهن و فکر و زبان و اخلاق . این آدم ها شوربختانه همیشه کم اند . اینانند که بی طمطراق و تبلیغات و بوق و کرنا و اسم و رسم و شهرت و پست و مقام ، پاسدار انسانیت و خصائل انسانی در تاریخ بشریتند و نور امید و روشنایی را از خود بر دیگران می تابانند تا شاهدی باشند بر اینکه می توان در هر شرایطی انسانی سالم و درستکار و نیکوکار و اخلاق مدار و مفید بود و همچون چراغی روشنی بخشید و باری از دوش جامعه برداشت و در زندگی فرجامی نیکو داشت . ابراهیم برای همه ی ما ، به ویژه جوانان یک الگوی انسانی ، دینی و شیعی تمام عیار بود . عجیب نیست که در کنار کعبه ، خانه ای که به خدایش عشق می ورزید و شهر مکه که بر تقدسش ایمان داشت جان به جان آفرین تسلیم کرد . حدود 50 سالی زندگی کرد . اما طول زندگی مهم نیست . هر چه زندگی به درازا بکشد آخرالامر روزی آن را پایانی ست . تاثیر مثبت در جامعه و بر اطرافیان و کار نیک و خیر ، در عرض زندگی مهم است . به همه دوستان مشترک تسلیت می گویم . حق مطلب را در باره ی او با نوشتن نمی توان به جا آورد . به خانواده ی گرامی اش تسلیت می گویم . باید به همه استان تسلیت گفت و البته به هر که انسانیت را ارج می نهد . می دانم که از مرگ در چنین مکانی راضی بود . خدایش بیامرزد. روانش شاد.
دوشنبه ، ۶مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: استان کهگیلویه و بویراحمد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 14]