واضح آرشیو وب فارسی:تیتر1: جنگ همان جایی ست، که نمیدانند کجایی! نمیدانند در چه حالی و منتظر خبرند و تنها یک پلاک که نام رویش نام توست.گروه فرهنگی « تیتریک »، به نقل از نگارانه؛ صدای توپ و خمپاره و تق تق تق دوشکا در ذهنشان پیچیده است! بعضی ها هم… صدای انفجار تانک دقیقا از بالای سرشان. وقتی شهید میشی میخندی! مردونگی به دله نه به ظاهر. برای خاک و ناموست بجنگ مشتی، چیکار داری بعد جنگ به کجا برسی! آقا… من هشت سال جنگیدم شهید نشدم حالا نمیشه عادی بمیرم یه مهر شهادت بزنی پای برگمون! خواهرمو دفن کردم توی حیاط خونه، بهش گفتم بعد سه روز میرم دنبالش! دنبال پسرمم، میگن مفقود شده؛ یا شهیده یا اسیر… پدرم جانبازه، ولی اصلا باهاش حال نمیکنم، بابا یه جنگ رفتیا!!! "میکشی بکش… تهدید نکن” "تاحالا فکر میکردم جواب خانوادشو چی بدیم الان میگم جواب زن جوونشو چی بدیم!” به جز دو جمله آخر که عینا دیالوگ فیلم اتوبوس شب است جملات دیگر شبیه دیالوگ هاییست که در گوش من از سنی که فهمیدم تا به امروز پیچیده است! من یک دهه هفتادی هستم؛ جنگ در دهه شصت بود… هیچ خاطره ای از جنگ ندارم جز… روایات راویان دفاع مقدس. از بردن نام فیلم ها و سریال ها پرهیز میکنم و تنها به این میپردازم که به طور کلی سینمای دفاع مقدس تا چه حد برای جوانان پس از سال 68 تاثیرگذار بوده است؛ چه از لحاظ درک موقعیت جنگ و وضع زمان جنگ و چه از نظر حس و حال هنگام جنگ در خود جبهه… جنگ همان جایی ست، که ناگهان دانشجویی از بالای شهر پایتخت برمیخیزد و به سمتش حرکت میکند و نا امیدی پدر مادرش… اما عشق دانشجو برای راندن دشمن از خاک سرزمین مهار ناشدنی ست. جنگ همان جایی ست، که لات محله ای و بیخبر از هیچ تنها برای جلب توجه دل دختر همسایه ات و پدرش برمیخیزی و به سمتش میروی، با خود میگویی بماند که چه شود… میروی و بازمیگردی. لیک وقتی میرسی… وقتی لوتی گری واقعی را میبینی… کو دل بازگشتن! کو دل زنده بازگشتن! شهادت… جنگ همان جایی ست، که نمیدانند کجایی! نمیدانند در چه حالی و منتظر خبرند و تنها یک پلاک که نام رویش نام توست. جنگ همان جایی ست، که تو آنجایی و دلی با تو ست… عاشقی دلداده در شهر تنها ست و تو میتازی و میتازی و میتازی… و دلی با تو ست… که برگرد. که نمیخواهم نامت نام کوچه ها باشد نام تو بر دل من حک شده است؛ و صدای تیر… من از جنگ چه ها که نفهمیدم… شاید چند وقتی ست که گاهی بهانه راویان دفاع مقدس خنداندن مردم است… شاید من تنها بازتابی دیده ام از آنچه روزی پدران و مادرانمان دیده اند! شاید گاهی روایت غیر واقعی بوده است، شاید روایت از روی تعصب بوده است، شاید روایت تلفیقی از عشق و جنگ یا بزم و جنگ یا هرچه و جنگ بوده است؛ اما کسانی هستند که میخواهند من و امثالم بدانیم، بر آنان که جهاد کردند چه گذشته است و روایت میکنند… "راویان آنچه نامش عشق است!”
یکشنبه ، ۵مهر۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تیتر1]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 9]