تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 26 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):هرگاه بنده اى بخواهد چيزى بخواند و يا كارى انجام دهد و بسم اللّه  الرحمن الرحيم بگويد...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1830125381




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

روایت تلخ زندگی یک خانواده زندانی/ مهدیه و محمدرضا هیچ وقت نمی خندند


واضح آرشیو وب فارسی:مهرخانه: ساعت حدود ۹ شب یک شماره همراه ناشناس چندین بار تماس گرفت. بعد هم پیامک داد: من یک خانواده زندانی هستم لطفا پاسخ دهید! وقتی تماس گرفتیم گفت: یک ماه است خانه نداریم و هر شب باید خانه یکی از اقوام شب را روز کنیم... دو فرزند به نام محمدرضا ۱۳ ساله و مهدیه ۸ ساله دارم که باید مدرسه بروند اما به کدام آدرس؟ ...مهدیه و محمدرضا هیچ وقت نمی خندند حتی هدیه های ما هم نتوانست لبخندی بر لبان این کودکان بیاورد با این حال یکی پدرش را طلب کرد و دیگری آرزو داشت خانه ای داشته باشند. به نقل از مهر، مهدیه خیلی سرد ما را به خانه دعوت کرد بدون هیچ لبخند یا حرفی ... فقط با دست اشاره کرد بفرمائید بالا .... خجالت می کشید اما از او خواستیم چند دقیقه ای کنار ما بنشیند... گفتیم: کلاس چندمی؟ گفت: دوم ابتدایی ... کتاب و دفتر خریدید؟ فقط کتاب و کیف خریدم و بعد رفت آورد تا ببینیم .... وقتی هم بسته کامل لوازم التحریر فانتری همراه با دفتر و مداد و جا مدادی و قمقمه و غیره را به او هدیه دادیم خیلی خوشحال شد اما باز هیچ لبخندی روی لبانش نبود! ساعت حدود ۹ شب یک شماره همراه ناشناس چندین بار تماس گرفت. بعد هم پیامک داد: من یک خانواده زندانی هستم لطفا پاسخ دهید! وقتی تماس گرفتیم گفت: یک ماه است خانه نداریم و هر شب باید خانه یکی از اقوام شب را روز کنیم... دو فرزند به نام محمدرضا ۱۳ ساله و مهدیه ۸ ساله دارم که باید مدرسه بروند اما به کدام آدرس؟ ... قول دادیم برای شنیدن داستان زندگی این خانواده زندانی میهمان شان باشیم. آنها خانواده ای ۴ نفره بودند که پدرخانواده به دلیل جرمی که مرتکب شده باید ۱۵ سالی را در زندان بماند. سالهای اول اوضاع بدنبود و آنها در خانه پدرشوهر زندگی می کردند اما فشاراقتصادی موجب شد تا از آنها بخواهند خانه را ترک کنند چون برای معاش باید اتاق را به مستاجری که کرایه می دهد می دادند. این خانواده ۳ نفره اسباب و اثاثیه را گذاشته و خانه را ترک کردند. یک شب خانه خواهر، یک شب پدر و یک شب هم اقوام یا آشنایان ... اما زندگی به این روش بسیار سخت بود تا اینکه فصل مدرسه ها آغاز شد و این یعنی افزایش مشکلات یک خانواده زندانی ... همسر این زندانی می گوید: پدرم هم اکنون با همسر دومش زندگی می کند که از آن هم یک پسربچه ۱۰ ساله دارد. حالا وقتی من و فرزندانم در این خانه ۵۰ متری هستیم کمی شرایط سخت است و هر دو باید هم را تحمل کنیم. قبلا در پاکدشت زندگی می کردم برای همین می توانستم کار کنم و معمولا در خانه نگین کفش می زدم اما بعد از زندانی شدن همسرم آواره شدم و چند جایی هم برای کار اقدام کردم که به دلیل اینکه باید صبح ها فرزندانم را کیلومترها به مدرسه برسانم کمی دیر به سرکار می رسم و همین موجب شده کار مناسب پیدا نشود. مادر مهدیه و محمدرضا می گفت: پدرم راننده تاکسی است اما به دلیل بیماری که دارد زیاد نمی تواند کار کند. خرج زندگی ما همان ۱۸۰ هزارتومان یارانه و ماهانه ۷۰ هزارتومان کمک هزینه کیمته امداد است. قبلا ماهانه ۱۵۰ هزار تومان انجمن حمایت زندانیان هم کمک می کرد اما بر اساس قانون انجمن بعد از یک سال کمکها قطع شد. برای همین از این ماه دیگر همین ۱۵۰ تومان هم نداریم. مشکلات مالی این همسرزندانی موجب شده فقط سالی ۲ بار برای ملاقات با همسرش از تهران به زندان اراک برود. این بانوی خودسرپرست ۳۵ ساله تنها خواسته ای که داشت کار و خانه بود. می گفت: حتی یک زیر زمین هم باشد راضی هستیم چرا که حضور ما در خانه کوچک پدر موجب اذیت همسر پدرم می شود و بچه ها با هم درگیر هستند. از مهدیه خواستیم با ما بیشتر صحبت کند. گفتیم چه آرزویی داری؟ سکوت کرد ... گفتیم: هنوز خجالت می کشی؟... بالاخره به هر زحمتی بود قلم و کاغذ به این دختر خانواده زندانی دادیم تا آرزویش را بنویسد. او نوشت: من دوست دارم بابام بیاد. کمی در مورد وقوع جرم و اجرای قانون با محمدرضا و مهدیه صحبت کردیم و از آنها خواستیم تا بیشتر هوای مادرشان را داشته باشند و سعی کنند بیشترین توان خود را صرف تحصیل کنند. اما محمدرضا آرزوی متفاوت داشت و گفت: به اعتقاد من الان خانه برای ما خیلی اهمیت دارد. هرچند که به آنها قولی ندادیم اما گفتیم که شاید روایت زندگی شما موجب کمک خیرین شود با این حال توکل به خدا گره گشای تمام مشکلات است. لحظه آخر هر دو خواهر و برادر را روی پله های حیاط نشاندیم تا عکس یادگاری از آنها داشته باشیم که دخترک گفت: به مادرم کمک کنید چون خیلی گریه می کند. انتهای پیام/930610


شنبه ، ۴مهر۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهرخانه]
[مشاهده در: www.mehrkhane.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 12]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن