تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 19 آبان 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه براى من است و من پاداش آن را مى‏دهم.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827595368




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

شبنم مقدمی و برادرش رازدار یکدیگرند!


واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: اگر پای صحبت‌های شبنم مقدمی و برادرش، بهنام مقدمی بنشینید متوجه خواهید شد كه ارتباط آنها با هم چقدر مستحكم و دوست‌داشتنی و دنیاهای‌شان با وجود داشتن بیش از یك دهه اختلاف سن تا چه حد به هم نزدیك است.
شبنم مقدمی و برادرش بهنام شاید اینطور به نظر برسد كه ارتباط دو خواهر یا دو برادر باهم زیباتر و مستحكم‌تر از ارتباط یك خواهرو برادر است چرا كه داشتن جنسیت مشترك، احساسات، عواطف، دنیاها و حرف‌های مشترك را هم به دنبال خواهد داشت اما اگر پای صحبت‌های شبنم مقدمی و برادرش، بهنام مقدمی بنشینید متوجه خواهید شد كه ارتباط آنها با هم چقدر مستحكم و دوست‌داشتنی و دنیاهای‌شان با وجود داشتن بیش از یك دهه اختلاف سن تا چه حد به هم نزدیك است.

شبنم مقدمی و برادرش روزگار نوجوانی و جوانی‌شان را با هم و در كنار هم سپری كرده‌اند و به گفته خودشان برای یگدیگر بهترین حامی، رفیق و تكیه‌گاه محسوب می‌شوند. پای صحبت‌های این خواهر و برادر دوست‌داشتنی نشستیم و از آنها درباره علت موفقیت‌آمیز بودن ارتباط‌شان سوال كردیم و درباره خاطرات مشترك و بامزه و جذاب‌شان گپ زدیم.

ارتباط‌مان محكم و شیرین است شبنم مقدمی: من و بهنام حدود 11سال اختلاف سنی داریم ولی با این وجود ارتباط‌مان یكی از بهترین ارتباط‌های خواهر و برادری است كه بین آشنایان و فامیل می‌بینم. حتی كسانی هستند در اطرافیان‌مان كه این اختلاف سن و شاید بتوان گفت فاصله نسلی را ندارند اما نوع ارتباط‌شان به اندازه من و برادرم شیرین و صمیمی نیست.

شبنم مقدمی و برادرش
شبنم مقدمی و برادرش   من از نوجوانی كودك درونم بسیار زنده و فعال بود (می‌خندد) و كمی هم اخلاق‌ و تخسی‌های پسرانه داشتم و همین موجب می‌شد بتوانم به برادرم نزدیك‌تر شوم. از یك سنی به بعد هم این بهنام بود كه سعی می‌كرد به من نزدیك‌تر شود. برادرم سعی كرد زود بزرگ و با اخلاق‌ افراد بالاتر از سن خودش آشنا شود. شاید بتوان اینطور گفت كه در سن و سالی بهنام پله‌های رشد را دوتا یكی طی كرد تا به من نزدیك‌تر شود و از آن سن و سال به بعد نوع ارتباط ما بسیار صمیمانه و دوستانه تر شد؛ آنقدر كه تا قبل از اینكه من ازدواج كنم وقت‌مان را مرتب با هم می‌گذراندیم. كلی از سفرهای ایرانگردی‌مان با هم بود و حتی به نوعی همكار هم بودیم.

بهنام مقدمی: شبنم نقشی بسیار ویژه در رشد من داشت. درست در سنینی كه شخصیت من شكل می‌گرفت، همیشه كنار خواهرم بودم و اوقات‌مان را با هم سپری می‌كردیم. من سعی می‌كردم بزرگ‌تر از سنم رفتار كنم و به این قضیه دامن می‌زدم تا از نظر رفتاری و شخصیتی به خواهرم و سن ایشان نزدیك‌تر شوم. بودن در كنار خواهرم و زندگی در فضای هنرمندانه‌ای كه او دوست داشت و دارد، همواره برایم لذتبخش بوده و هست.

شبنم نقشی حمایتگر دارد بهنام مقدمی: دركل شبنم همیشه در ارتباطاتی كه دارد، به نوعی نقش حمایتگر داشته و دوست دارد به دیگران محبت و از آنها حمایت كند كه این موضوع در مورد من كه برادر كوچك‌تر بودم بسیار پر رنگ بود و همچنان هم می‌توانم همیشه روی محبت و پشتیبانی او حساب كنم؛ به‌طوری كه اگر مشكلی برایم ایجاد شود، شبنم اولین كسی است كه با او تماس می‌گیرم.

شبنم مقدمی: من هم دقیقا چنین حسی نسبت به بهنام دارم. اینكه می‌دانم كسی در زندگی‌ام هست كه هر كاری از دستش بربیاد بی‌دریغ و منت برایم انجام می‌دهد، واقعا زیباست و داشتن این حس خوب در زندگی هر كس یك غنیمت بزرگ است. ما به تازگی پدرمان را از دست داده‌ایم و همین موضوع شاید باعث شده ما قدر هم را بیشتر بدانیم. البته هر كدام از ما ارتباطات خودمان را داریم. هر دو ازدواج كرده‌ایم و زندگی مستقلی داریم اما واقعیت این است كه ارتباط قلبی محكمی كه ما با هم داریم باعث می‌شود هرگز احساس تنهایی نكنیم و بدانیم همیشه كسی هست كه می‌توانیم به او تكیه كنیم.

به برادرم حسادت می‌كردم شبنم مقدمی: وقتی مادرم بهنام را باردار بود، من به همه می‌گفتم كه دوست دارم خواهر‌دار شوم. بعد كه مشخص شد بچه پسر است، پدر و مادرم جرات نمی‌كردند این موضوع را به من بگویند اما در صحبت‌های‌شان مدام تاكید می‌كردند كه «داداشی داشتن هم خوب است» به این ترتیب شستم خبردار شد كه از خواهر خبری نیست. (می‌خندد) تا اینكه برادرم به دنیا آمد و من كه حدود 10 سال كانون توجه والدین و فامیل بودم با وجود همه ملاحظات خانواده از مركز توجهات خارج شده بودم و این موضوع در آن سن و سال برایم ناراحت كننده بود. همه سعی می‌كردند كاری كنند تا من به برادرم حسادت نكنم اما خوب یادم هست كه به برادرم حسودی می‌كردم؛ تا جایی كه به مادرم می‌گفتم داداش را بدهیم مادربزرگ نگه دارد و ما هم گاهی برویم دیدنش (می‌خندد) .

بعد از تولد برادرم به مدت یك ماه مدرسه نرفتم و بدون اینكه دلیل جسمانی داشته باشم، تب می‌كردم. تا اینكه دكتر خانوادگی‌مان به مادرم گفت كه مشكل من همین خارج شدن از كانون توجهات است و اینكه به برادرم به چشم كسی كه قرار است جای من را بگیرد، نگاه می‌كنم.

اسم برادرم را من انتخاب كردم شبنم مقدمی: خانواده‌ام برای اینكه حسادت من به برادر تازه متولد شده‌ام كم شود، به من اجازه دادند تا اسم او را انتخاب كنم و من هم اسم بهنام را انتخاب كردم. یادم هست مرتب به من می‌گفتند حالا كه اسمت با شین شروع می‌شود، اسمی انتخاب كن كه شین داشته باشد مانند شهروز، شهرام و. . . اما من این اسم را دوست داشتم و آن را از یكی از داستان‌های مجله «كیهان بچه‌ها» انتخاب كرده بودم و مصرانه روی حرفم ایستادم و حتی وقتی شناسنامه برادرم را گرفتند فوری اسم داخل آن را چك كردم (می‌خندد).

پدر و مادرم دوست داشتند پزشك شوم شبنم مقدمی: پدر و مادرم افراد تحصیلكرده‌ای بودند و هر دو در سطوح بالای فرهنگی كار می‌كردند. مادرم در دانشگاه كشاورزی كار می‌كرد و پدر مرحومم مهندس برق بود اما در دوره ما دختر خانواده‌ای می‌خواست وارد دنیای بازیگری شود، با مخالفت خانواده روبه‌رو می‌شد و من هم از این قاعده مستثنی نبودم. خانواده‌ام دوست داشتند من پزشكی بخوانم و موافق ورودم به دنیای بازیگری نبودند اما هرگز با آرزوها و خواسته‌های من و برادرم مقابله نكردند و وقتی متوجه شدند من استعداد این كار را دارم و می‌توانم در این حرفه موفق شوم، از من حمایت كردند.


بازیگری برایم وسوسه‌انگیز نیست شبنم مقدمی: بهنام نوجوان بود كه برای بازی در یك فیلم به یكی از دفاتر سینمایی دعوت شدم. ما بچه تئاتری بودیم و از نقش‌های كوچك در سینما شروع می‌كردیم. این نقش هم نقش كوچكی بود اما من آن را دوست نداشتم و قبول نكردم. كارگردان فیلم كه اتفاقا از كارگردان‌هایی هستند كه ستاره‌های زیادی را به سینما معرفی كرده‌اند، از بهنام خوش‌شان آمد و به من گفتند «برادرت چهره خوبی دارد، دوست دارد بازیگری را امتحان كند؟» من هم گفتم از خودش بپرسید اما بهنام علاقه‌ای به حضور در دنیای بازیگری نداشت و سرش مدام در كارهای فنی بود و آخرش هم مهندس شد.

بهنام مقدمی: دنیای تئاتر و سینما را دوست دارم اما حقیقتا هیچ‌وقت برای بازیگری وسوسه نشدم.

با كوله به دل جاده می‌زدیم بهنام مقدمی: ما خیلی با هم سفر می‌رفتیم و معمولا سبك و با یك كوله به دل جاده می‌زدیم. خواهرم حسابی خوش سفر است و ما نقاط مختلف ایران را با هم گشته‌ایم.

شبنم مقدمی: من خیلی اهل سفر و عكاسی بودم و دوست داشتم كسی به عنوان حامی در كنارم باشد. خب برایم به عنوان یك دختر جوان امكان اینكه مثلا شب را در یك خانه روستایی تنها سپری كنم، وجود نداشت و حضور برادرم خیلی به من برای رفتن به سفر كمك كننده بود. ضمن اینكه بهنام خیلی به قول بچه‌های امروز در سفر پایه است (می‌خندد).

سفر‌های ما این شكل نبود كه مثلا اگر به طوس رفتیم فقط به آرامگاه فردوسی برویم و مستقیم جاده رابگیریم و برگردیم. دوست داشتیم به همه جا سرك بكشیم و دیدنی‌های منطقه را كشف كنیم. لذت سفر با بهنام در همین بود كه برادرم حسابی پایه این كشف كردن‌ها و گشت و گذارها بود و وارد هر شهری می‌شدیم ریز به ریز همه نقاط منطقه را می‌گشتیم و عكاسی می‌كردیم. مثلا وقتی به كرمانشاه رفتیم تمام منطقه استان را با اتوبوس از كرند غرب تا پل ذهاب گشتیم كه بدون داشتن وسیله واقعا سخت است اما برای ما لذتبخش بود. من معتقدم مهم این است كه در سفر چه حسی داشته باشیم اینكه چقدر پول خرج كنیم و چقدر اعیانی سفر كنیم در مقایسه با داشتن حس خوب در سفر و داشتن یك همسفر همدل و همراه چندان مهم نیست.

رازدار یكدیگر هستیم بهنام مقدمی: اگر اتفاقی در زندگیم بیفتد یا حسی خاص مانند خوشحالی زیاد یا ناراحتی داشته باشم، شبنم اولین كسی است كه این احساسات را با او در میان می‌گذارم چون می‌دانم پس از صحبت با خواهرم حس خیلی خوبی خواهم داشت.

شبنم مقدمی: من هم حرف‌هایی را كه به هیچ‌كس در دنیا نمی‌توانم بگویم با بهنام در میان می‌گذارم. ما رازدار و سنگ صبور یكدیگر هستیم.

بهنام باعاطفه و مهربان است بهنام مقدمی: هیچ‌وقت از خواهرم دلخور نمی‌شوم و تنها دلیلی كه تابحال برای دلخوری از شبنم داشته‌ام این بوده كه گاهی كمتر یكدیگر را دیده‌ایم. البته ارتباط صمیمانه‌ام با شبنم این اجازه را به من می‌دهد كه هر وقت دوست دارم یا دلم برایش تنگ می‌شود با او تماس بگیرم.

شبنم مقدمی: من یك اعتراف كوچولو بكنم ؟ (می‌خندد) اگر هم مواقعی بین ما دلخوری وجود داشته این بهنام بوده كه برای دلجویی پیشقدم شده است. بهنام شخصیتی آرام دارد و همیشه سعی می‌كند در هر شرایطی آرامشش را حفظ كند و به‌خاطر همین اگر هم حرف و بحثی باشد، بهنام می‌گوید «خودت را ناراحت نكن من معذرت می‌خواهم» یا «حق با تو است، مهم نیست و ناراحت نباش.»

منتقد كارهای شبنم هستم بهنام مقدمی: به‌شدت پیگیر كارهای خواهرم هستم حتی گاهی پیش می‌آید كه از كارهایش انتقاد كنم. مثلا گاهی حس كرده‌ام در كاری ایفای نقش كرده است كه به‌نظرم كوچك‌تر از شبنم مقدمی است و هیچ‌كدام از استعدادهای او در آن فیلم، سریال یا تئاتر دیده نمی‌شود. اینطور مواقع حتما حس و نظرم رابا شبنم در میان می‌گذارم و برعكس وقتی كاری را دوست داشته باشم، تشویقش می‌كنم.

شبنم مقدمی: بهنام تئاتر و فیلم‌بین حرفه‌ای است و این هنر را به عنوان مخاطبی پیگیر و علاقه‌مند به خوبی می‌شناسد؛ به همین خاطر می‌توانم از نظراتش به عنوان یك مشاور استفاده كنم. مثلا گاهی پیش آمده با او در مورد كارهایی كه به من پیشنهاد می‌شود صحبت كنم و بگویم فلان كارگردان به من پیشنهاد بازی داده به نظرت با توجه به كارهایی كه از وی دیده‌ای، خوب است بازی در فیلمش را قبول كنم یا نه؟

بهترین هدیه‌ای كه از برادرم گرفته ام شبنم مقدمی: حدود 15 سال پیش من تازه خانه خریده بودم و به‌شدت از نظر مالی در تنگنا قرارداشتم چون همه پول و پس‌اندازم پای خرید خانه رفته بود. یادم هست كه در همان ایام و روز زن برادرم به پشت صحنه اجرای تئاترم آمد و برایم ساعتی زیبا به عنوان هدیه آورد و گفت «تو مهم‌ترین زن ِزندگی من هستی». هرگز آن روز را فراموش نمی‌كنم و همچنان آن ساعت را نگه داشته‌ام. اتفاقا پارسال و سرصحنه یكی از سریال‌ها گفتند به ساعتی با این مشخصات نیاز دارند و من هم ساعتم را در اختیارشان قرار دادم اما تاكید كردم كه مثل چشم‌شان از آن مراقبت كنند (می‌خندد).

با همسربرادرم ارتباطی دوستانه دارم شبنم مقدمی: اصولا خانواده‌ام ما را طوری تربیت كرده‌اند كه اگر دختر یا پسری به عنوان عروس یا داماد وارد خانواده‌مان شود، به او به چشم كسی كه آمده تا یكی از اعضای خانواده را با خود ببرد، نگاه نمی‌كنیم بلكه با این دید به قضیه نگاه می‌كنیم كه فرد جدید وارد خانواده‌مان شده كه بسیار اتفاقی دوست داشتنی‌ است. حس من در قبال همسر برادرم، یلدا هم همین‌طور است. ایشان دختری با وقار و دوست‌داشتنی است و برای من همین قدر كه برادرم در كنار ایشان احساس خوشبختی و آرامش و راحتی دارد، كفایت می‌كند.

بهنام مقدمی: ارتباط من هم با علیرضا، همسر شبنم خوب است و باوجود اینكه شاید چندان كارمان یا اخلاق‌‌مان شبیه یكدیگر نباشد اما ارتباطی دوستانه و خوب داریم و وقتی كنار هم هستیم، به ما خوش می‌گذرد.

كافه‌داری مشترك ما بهنام مقدمی: سال 78 كه آقای حسین پاكدل، مدیر تئاتر شهر بود من تصمیم گرفتم كافه چهارسوی تئاتر شهر را اجاره كنم و تا سال 80 همان‌جا كار می‌كردم تا اینكه به كرج رفتم و كافه‌ای به نام «خانه» را در آنجا افتتاح كردم.

شبنم مقدمی: در واقع آقای پاكدل كه از دوستان مادرم بود به ما دو جوان بی‌تجربه در زمینه كافه‌داری لطف كرد و آن كافه را به برادرم اجاره داد. البته مسوولیت كافه با برادرم بود و من چون اغلب در همان مجموعه تئاتر شهر یا تمرین داشتم یا اجرا، مرتب به كافه سر می‌زدم و گاهی هم كمك می‌كردم. علاقه بهنام به كافه‌داری از همان زمان شروع شد و تابه‌حال كه خودش كافه دارد، ادامه داشته است.

ابر بارانی، باران ابری شبنم مقدمی: بهنام وقتی كوچك بود نمی‌توانست حرف «ر» را تلفظ كند. یك روز با من به تمرین تئاتر آمد و در حالی كه به تمرین‌های ما نگاه می‌كرد، به من گفت «آجی من فكر كنم باید خیلی تمرین كنم چون من نمی‌توانم «ر» را بگویم» من هم گفتم كه مشكلی نیست و ما می‌توانیم با هم تمرین كنیم و تو هم كم كم این حرف را درست تلفظ كنی. ما در تمرین‌های تئاتر جمله «ابربارانی، باران ابری» رابرای تلفظ بهتر حروف داریم و من از بهنام خواستم این جمله را سریع بگوید و بهنام می‌گفت «ابل بالانی، بالان ابلی» (می‌خندد). ما یك مدت طولانی این جمله را تمرین می‌كردیم و كلی می‌خندیدیم.

پوستر تئاترها و فیلم‌های شبنم را به دیوار كافه‌ام می‌چسبانم

بهنام مقدمی: وقتی شبنم وارد دنیای بازیگری شد، من سن و سال خیلی كمی داشتم و این فضا برایم خیلی جذاب بود و حتی گاهی با او سرتمرین‌های تئاتر می‌رفتم. همین حالا هم شغل خواهرم برایم بسیارجذاب است و همیشه پوستر‌های كارهای او را روی دیوار كافه‌ام می‌زنم و یك دیوار در كافه‌ام متعلق به تبلیغ و معرفی تئاترها و فیلم‌هاست.

شبنم مقدمی: در كافه بهنام دیواری وجود دارد كه در آن تئاتر‌ها و فیلم‌ها تبلیغ می‌شوند، هم تئاترها و فیلم‌های من و هم سایر دوستان.

بهنام مقدمی: آن دیوار حداقل ارتباط من با دنیای هنر است و مخصوصا دیدن پوستر‌های كارهای خواهرم حس خوبی را در من ایجاد می‌كند. همیشه كارهای خواهرم را مشتاقانه دنبال می‌كنم. كارهای تئاتری شبنم را خیلی دوست دارم. مخصوصا تئاترهایی كه با گروه تئاتری «ترمینال» داشت كه همه‌شان واقعا جذاب بودند. در كل من شبنم را در تئاتر بیشتر از هر جای دیگری دوست دارم.


گردآوری : گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
seemorgh.com/culture
منبع : مجله زندگی ایده آل






1394/07/04
###12##12###





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 36]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن