تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):تا ده ميل اطراف قبر حسين بن على عليه‏السلام بركت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826685336




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

پاسخ رهبر انقلاب به نگرانی یک جانباز


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاری دانشجو: جانبازها وسطِ حسینیه، یک مربعِ بزرگ درست کرده اند و سه ضلعش را نشسته اند. یک ضلع مربع هم باز است برای آمدنِ آقا. سه نفر روی تخت هستند و باقی روی صندلی یا ویلچر نشسته اند؛ دسته ۴۹نفره جانبازهای قطع نخاعی و بالای ۷۰درصد -که هم زمان چشم ها و یک یا دو عضو بدن خود را از دست داده اند- مشتاقِ دیدارِ رهبرِ انقلاب هستند.به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، روزنامه کیهان از حاشیه دیدار جمعی از جانبازان دفاع مقدس با رهبر انقلاب نوشت: آمدنِ آقا نزدیک است که یکی از خوش سخن های جانباز به جا می گوید: «سلامتی بزرگ جانبازِ انقلاب صلوات.» آقا نزدیکِ ۱۰:۳۵ واردِ حسینیه می شوند؛ شعارها مخلوط است و قوام نمی گیرد و کلام روی صورتِ خیلی ها جایش را به اشک می دهد. آقا می روند سراغِ اوّلین تخت که جانبازِ ۷۰درصد نخاعِ گردنی است از اردبیل. دستاری که ۲۸ سال است گردنی شده و هنوز لبخند به لب دارد و بشّاش است. چشمانش از دیدنِ آقا می درخشد و صورتش همه رضایت و شادی است. آقا به جانباز بعدی می گویند: پاتون قطع شده؟ جانباز می گوید: ارزشی نداشت! بیشتر جانبازها، چفیه را گرفتند و آقا دقّت دارند که بلافاصله روی شانه شان چفیه گذاشته شود. جانبازها هم از همان چفیه روی شانه می خواهند. جانباز دیگری از بی سعادتی اش می گوید که بعدِ این همه سال تازه توانسته آقا را ببیند. آقا هم می گویند که «این بی سعادتی» ایشان است که بعد این همه سال تازه توانسته این جانباز را زیارت کند. آقا به جانباز بعدی که نمی تواند حرف بزند و در رنج است می رسند. حالِ جانباز و نگاهش کنترل ندارد، با حرکتِ دست و صورت و چشمان و دهانی که یک دنیا حرف داردشیون می کنند؛ دلِ سنگ آب می شود. آقا امید می دهند که ان شاءالله فردای قیامت به زبان فصیحی صحبت می کنند و آرزو می کنند که با همان زبان برای ما هم دعا کند. جانباز بعدی هم شرحِ جذّابی دارد و می گوید شهید هم شده است! می گوید حتّی ۴۸ساعت هم داخلِ سردخانه خوابیده و جز زبان و گوش چپش، همه بدنش پر از ترکش شده است. اراکی است؛ از هزاوه. به آقا اشاره می کند: «ما از هزاوه هستیم. همان جایی که جدِّ مبارک شما هستند». شیوا صحبت می کند: «۶۵ بار جرّاحی شده ام». آقا از عدد ۶۵ متعجّب می شوند. می گوید در آلمان جرّاحی شده و برای آلمانی ها سؤال بود که چرا ما می جنگیم. خاطره ای هم از یکی از سفرهایش به آلمان دارد: وقتی وارد آلمان شدیم، گفتند شما که نمی تونستید چرا به عراق حمله کردید... من هم گفتم ما حمله نکردیم... آقا حرفش را قطع می کنند: می خواستید بگید می تونیم خوبم می تونیم! همه می خندند. او توضیح داد که آلمانی ها وقتی دیدند روی ترکشی که از بدنم در آوردند نوشته «آلمان»، دیگر سؤال نپرسیدند و فهمیدند که آن ها جنگ طلب و حامی ظالم هستند نه ما. آقا از بیان این خاطره خیلی خوشحال شدند و در سخنرانی شان به این نکته اشاره می کنند: «نگاه به شما، نشان دهنده جنایات آن قدرت هایی است که از رژیم صدام حمایت کردند. حضور شما مبین حقایق تاریخی، معرفتی، سیاسی و بین المللی است ». جانباز بعدی که دو چشم ندارد و دو دست هم، می گوید که اگر باز هم سلامتی پیدا کند، از کشورش دفاع خواهد کرد. آقا می گویند: «همین روحیه است که کشور را نگه می دارد». جانباز بعدی به صورت پیش فرض با آقا ترکی صحبت می کند. آقا هم با «هارالیسان» شروع می کنند. بعد هم به جانباز ترک می گویند: «اَیلش...» که گوش نمی دهد و نمی نشیند. او دست انداخته روی شانه آقا و آقا هم انگار دوست داشته باشند تا قیامت دست شان دورِ گردنِ جانباز باشد، مشغول احوال پرسی می شوند. اسمش ابراهیم است و به آقا چیزی می گوید که مفهوم نیست. آقا هم می گویند: «نمنه؟» او بارِ دیگر لرزان و بغضناک تکرار می کند. آقا متوجّه نمی شوند تا بالاخره به سختی به فارسی می گوید: «دست جانبازتان را روی قلبِ من بگذارید آقا». آقا چنین می کنند و پسرِ کوچکِ جانباز، حواسش جمع است و چفیه آقا را می گیرد. جانباز دیگری شعرخوانی می کند و می گوید: «آقا ما منتظریم شما حکمِ جهاد بدهید...» آقا با لبخند می گویند: «من که حکم جهاد دادم. منتها نه جهاد نظامی...» و از «جهاد فکری» و «جهاد تبلیغی» و «جهاد روحیه ای» سخن می گویند. جانباز بعدی گل شیخی نام دارد. جانباز ۷۰درصدی که تا اورست هم رفته و قله ای بالای ۷۰۰۰متر در تاجیکستان را زده و به آقا می گوید که به عشقِ ایشان این کار را کرده است. آقا خیلی تحویلش می گیرند و روی سرش دست می کشند و آفرین می گویند. آقا می پرسند: «پس دماوند هم رفتید؟» گل شیخی می خندد و می گوید این دست گرمی است و به آقا می گوید: «البته شما هم کوهنوردی می کنید.» گویا از کوه رفتنِ آقا خیلی روحیه گرفته است. آقا هم می خندند و می گویند: «کوه رفتنِ ما با کوه رفتنِ شما فرق دارد؛ این فقط حرکتی است.» آخرش هم از آقا انگشترِ ایشان را طلب می کند. آقا می خندند: «شما که انگشت نداری؟» باقی هم می خندند و خانمِ جانباز خواست چیزی بگوید که گل شیخی گفت که انگشترِ آقا را می خواهد برای سجّاده اش. آقا هم انگشتر را دادند. سید محسن محسنی درباره برجام نظر می دهد و اینکه آمریکا به فکر نفوذ در داخل کشور است. می گوید: نماینده های مجلس آن قدر که حواسشون به سانتریفیوژ و غنی سازی و... هست حواسشون به این نیست که آمریکا با این کار داره با این توافق پاش رو میذاره لای در تا این درِ مذاکره هیچ وقت بسته نشه و ما تا چندین سال بعد هی باید بریم پشت میز مذاکره و... صحبتهایش که تمام می شود آقا می گویند: این رو به من نگید، این رو به نماینده های مجلس بگید، به اونایی که فکر می کنید حواسشون نیست بگید... او درباره همسرش هم می گوید که باید یاد این ها را گرامی داشت، چون زحمت اصلی بر دوش آنان است. همسر سیدمحسن هم جلو می آید و می گوید: ما وقتی شادی و بشاشیت رو توی چهره شما می بینیم حالمون خوب میشه. بعد هم ادامه می دهد: الان ما میگیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم و اعوذ بالله من الآمریکا! آقا می گویند: شیطان عظیم! باز همه می خندند. همسر جانباز از آقا می خواهد که یک دیدار عمومی مخصوص بچه های شهدا و جانبازان داشته باشند که آقا به اعضای دفتر می گویند بنویسند. همسر جانباز شروع می کند به دعا کردن: خدا انشاالله همه افرادی که برای این کشور و نظام غیرمفیدن... آقا باز تصحیح می کنند: بگید مضر... نگید غیرمفید... خب غیرمفیدها فعلاً خیالشان می تواند راحت باشد! شاید هم آنقدر مضر وجود دارد که نوبت به آنها نمی رسد، باید بروند تهِ صف... جانبازِ بعدی مرندی است و آقا با او ترکی خوش و بش می کنند. مثلِ همه جانبازها بر سرش دست می کشند و مثل همه جانبازها بر صورتش دست می کشند و مثلِ همه جانبازها، گوشه گردنش را بوسه باران می کنند. جانباز دیگر که هم رزمِ شهید پیچک بوده می گوید: «وقتی تو مریض می شوی، ما هم مریض می شویم. فدایت شوم.» جانبازها یکان یکان آقا را در آغوش می گیرند. بی استثنا گریه می کنند و بی استثنا التماس دعا می گویند و بی استثنا آرزوی عاقبت به خیری دارند. آخرین نفر هم کودکی را که دور سرش چفیه پیچیده شده به آقا می دهد. آقا لبخند می زنند و برایش دعا می کنند. آقا در جایگاه می نشینند و انگار نگاه دارند به حالِ جانبازها که حتما از صبح تا به حال خسته شده اند. آقای شهیدی و سردار جعفری هم هر کدام گزارش کوتاهی می دهند. پیش از شروعِ صحبت های آقا، جانبازی می گوید اگر ما ۷۰درصدیم، همسرهای ما ۱۰۰درصدند. بعد هم شعر عاشقانه ای می خواند در ستایشِ همسرِ جانباز؛ «هر مریمی که مثلِ تو مریم نمی شود». شعری که موردِ توجّه آقا هم قرار می گیرد. البته آقا تذکّر می دهند که این ها به حرف ثابت نمی شود، باید با عمل هم همراه باشد. جمعیت می خندد و بعد آقا هم صحبت شان را خیلی کوتاه بیان می کنند. سخنرانی آقا به ده دقیقه هم نمی کشد و بر رشادت و مجاهدت و تربیت جانبازها اشاره می کنند و وجود ایشان را بیان گر حقایق تاریخی و بین المللی و معرفتی می دانند. سخنرانی آقا که تمام می شود، جانبازها شعار می دهند. آقا رفته اند، ولی جانبازها، یکی بی دست، یکی فقط با یک دست، برخی هم با دو دست بریده شده، برخی شان بصیر، و اندکی هم با دو دست شعار می دهند که «خونی که در رگِ ماست، هدیه به رهبر ماست.» تلخیص از پایگاه دفتر حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب


سه شنبه ، ۳۱شهریور۱۳۹۴


[مشاهده متن کامل خبر]





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاری دانشجو]
[مشاهده در: www.snn.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن