واضح آرشیو وب فارسی:روزنامه جام جم: این روزها بازار فروش کتاب های حوزه ادبیات دفاع مقدس داغ است، بخصوص کتاب هایی که از طریق خاطره، ماجرای آن روزها را نقل کرده اند؛ زیرا مخاطب با اصل و حقیقت ماجرا در آن مواجه می شود و نه خیالپردازی های نویسنده.این استقبال فراوان و چاپ های متعدد کتاب های خاطرات موجب شد سراغ سه نویسنده این حوزه برویم که آثارشان با استقبال گسترده مردم روبه رو شده است و از آنها بخواهیم به پرسش های مشترک ما پاسخ دهند. نورالدین عافی همان نورالدین معروف پسر ایران، یکی از چهره هایی بود که سراغش رفتیم، احمد یوسف زاده خالق کتاب شاهکار و ماندگار «آن بیست و سه نفر» دومین نفری بود که پاسخگوی پرسش های ما بود و سرانجام سرکار خانم بهناز ضرابی زاده نویسنده کتاب «دختر شینا» دیگر اثر ارزشمند حوزه دفاع مقدس، ما را در این صفحه ویژه یاری کرد. سوالات مشترکی که از این افراد پرسیده شده به قرار زیر است: 1 ـ این خاطرات سال ها در سینه شما مانده بود و امروز به این شکل متفاوت و مفصل منتشر شده است. حالا که کتابتان دیده و خوانده شده، از انتشار این خاطرات پشیمان هستید یا نه؟ 2 ـ دوست دارید کتابتان به فیلم یا سریال تبدیل شود؟ دلتان می خواهد چه کسی این کار را انجام دهد؟ 3 ـ معمولا کتاب های خاطرات حجم زیادی دارند و برخی مردم حوصله خواندن ندارند. اگر قرار باشد یک قسمت کوتاه از کتابتان را به کسی پیشنهاد کنید، کدام بخش است؟ 4 ـ شما تاکنون چند بار کتاب خودتان را پس از نوشتن و انتشار خوانده اید؟ احساستان در این بازخوانی های مجدد چیست؟ احمد یوسف زاده: آن بیست و سه نفر دلم می خواهد حاتمی کیا کتابم را بخواند و بسازد 1 ـ فکر می کنم کتاب آن بیست و سه نفر در بهترین زمان ممکن چاپ شده است. اول این که قلم من به نسبت سال های اول آزادی به دلیل 18 سال روزنامه نگاری قوام بیشتری پیدا کرده بود. دوم این که ما از سال های دفاع مقدس دورتر شده ایم و نسل جوان ولع بیشتری برای فهمیدن ماجراهای جنگ پیدا کرده و دست آخر این که به یمن فناوری های روز، امکان معرفی کتاب و رساندن محتوایش به مخاطبان زیادتر شده است. 2 ـ برای فیلم یا سریال هیچ عجله ای نیست. دوستان گروه بیست و سه نفر هم که خودشان الحمدلله صاحب نظرند و روی موضوع فیلم خیلی حساس هستند. آنها معتقدند باید حوصله کرد تا روزش برسد. من شخصا نظرم این است که اجازه بدهیم کتاب چاپ های بیشتری بشود تا وقتی فیلم یا سریالی ساخته شد مردم با آمادگی بیشتر به تماشای آن بنشینند. الان فکر می کنم کتاب آن بیست و سه نفر به چاپ سی ام رسیده و هنوز استعداد چاپ های بیشتر را دارد. دلم می خواهد حاتمی کیا کتابم را بخواند و در مورد ساخت فیلم آن بیست و سه نفر توسط خودش یا فیلمساز دیگری نظر بدهد. 3 ـ من سعی کرده ام با تقطیع روایات، مانع خستگی خواننده بشوم. همچنین بازگشت هایی که به زندگی کودکی ام داشته ام، از یکنواختی کتاب کاسته است. شاید همین ها و البته بی نظیر بودن موضوع باعث شده بسیاری از مخاطبان اعلام کنند که کتاب 400 صفحه ای را یک نفس یا در دو جلسه خوانده اند. با این حال، اگر بخواهم یکی دو قسمت از کتاب را معرفی کنم، اولی ماجرای استقبال مردم بصره و رودررویی من با یک نوجوان عراقی است و قسمت دوم هم روایت لحظه هایی که پیروزمندانه به اردوگاه بازگشتیم. البته قسمت «فواد» هم از بخش های دردناک کتاب است. 4 ـ بعد از تقریظ رهبر معظم انقلاب کنجکاو شدم یک بار دیگر ببینم چه نوشته ام که رهبر معظم و کتابخوانمان برای آن از تعابیر «شیرین، جذاب و هنرمندانه» استفاده فرموده اند. برای همین یکی دو بار دیگر کتاب را خواندم. یک بار هم کتاب صوتی اش را که به همت مرکز هنرهای نمایشی رادیو تهیه شده بود، گوش دادم. در بازخوانی کتاب دلم می خواهد دست به اصلاحاتی بزنم؛ ولی تا بخواهم این کار را انجام بدهم، کتاب برای چاپ بعد رفته است. بهناز ضرابی زاده: دختر شینا یک زن، کارگردان این کتاب شود 1 ـ این کتاب خاطره در بهترین زمان ممکن نوشته شد. اگر زودتر نوشته نشده، حتما در آن حکمتی وجود داشته است و اگر دیرتر از این نوشته می شد، دیگر راوی در قید حیات نبود. حتی خاطرم هست ایشان آخرین بار که به دفتر من تشریف آوردند و خاطره شان را بیان کردند، بعد از آن به دکتر رفتند و سه یا چهار ماه بعد از دنیا رفتند. این سعادت نصیب من شد که خاطرات ایشان در سینه شان محبوس نماند. 2 ـ من رویای تبدیل شدن کتابم را به فیلم ندارم. ولی زمزمه های فیلم شدن آن را بارها شنیده ام. حتی یکی از بچه های گروه فیلم و سریال به من زنگ زد و خواست فیلمنامه دختر شینا را بنویسم. ولی من فیلمنامه نویس نیستم و آن کار را به خودشان واگذار کردم. برای این که کسی در این فیلم یا سریال هم بازی کند، فرد خاصی را مدنظر ندارم، اما دلم می خواهد خانمی این مسئولیت را به عهده بگیرد که به اهداف زن قهرمان کتابم معتقد و پایبند باشد و بتواند با او همذات پنداری کند. اگر او این آرمان ها را قبول داشته باشد، حتما می تواند به این همذات پنداری برسد. 3 ـ من به همه پیشنهاد می کنم مقدمه کتابم را بخوانند. مطمئنم اگر کسی مقدمه کتابم را بخواند، ترغیب می شود تمام کتابم را بخواند؛ زیرا انگیزه کافی برای خواندن را در خواننده ایجاد می کند. 4 ـ من هم مثل هر نویسنده دیگری، پیش از آن که کتاب را به دست ناشر بسپارم، چند بار آن را بازخوانی کرده ام. ولی جدای از اینها، وقتی دختر شینا به دستم رسید، یک بار دیگر از ابتدا تا انتها آن را خواندم اما راستش را بخواهید هر بار برای کاری مجبور شده ام یک پاراگراف یا یک صفحه از کتاب را بخوانم، آن قدر ماجرای کتاب برایم جذاب بوده که 20تا30 صفحه از کتاب را می خوانم. به فصل آخر کتابم نیز بسیار علاقه مندم و چند وقت پیش با خواندن مجدد آن خیلی گریه کردم. نورالدین عافی:نورالدین پسر ایران بابت چاپ این کتاب خدا را شکر می گویم 1 ـ من پس از جنگ نمی دانستم گفتن خاطرات آن دوره چقدر فایده دارد. ولی امروز که بازخوردهای مردم را می بینم متوجه اهمیت این کار می شوم؛ مثلا چند روز پیش یکی از دوستان ایام جنگ را دیدم که اتفاقا مشکلات اعصاب و روان پیدا کرده بود و دکتر رفتن های مکرر موجب بهبود او نشده بود. او برایم تعریف می کرد با خواندن این کتاب، تمام مشکلاتش را فراموش کرده و بیماری او بهبود یافته است. بابت نوشتن و چاپ این کتاب خدا را شکر می گویم. 2 ـ دلم می خواهد دوستان ارزشی در این حوزه مشغول ساخت برنامه های تصویری برای کتابم بشوند. برایم مهم است سازندگان و بازیگران فیلم یا سریال کتابم، افراد ضد ارزشی نباشند. 3 ـ مطمئنم هر کس که کتاب من را باز کند، قطعا آن را زمین نمی گذارد و به خواندن ادامه می دهد. ولی باوجود این، بهترین فصل کتابم را «خداحافظ امیر» می دانم. خیلی ها وقتی این فصل را خوانده اند، حسابی گریه کرده اند. 4 ـ من تاکنون بیش از پنج یا شش بار کتاب را خوانده ام. ولی هر بار که آن را می خوانم اشک هایم جاری می شود و حسابی گریه می کنم. گرچه خاطراتی را که در کتابم آمده، خودم زندگی و تجربه کرده ام. حورا نژاد صداقت جام جم
سه شنبه ، ۳۱شهریور۱۳۹۴
[مشاهده متن کامل خبر]
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: روزنامه جام جم]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 23]