تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):دانش پيشواى عمل و عمل پيرو آن است. به خوشبختان دانش الهام مى‏شود و بدبختان از آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816606007




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

«وقتی سروها برگ می ریزند» در آستانه پاییز منتشر شد


واضح آرشیو وب فارسی:مهر: توسط انتشارات هیلا؛
«وقتی سروها برگ می ریزند» در آستانه پاییز منتشر شد

وقتی سروها برگ می ریزند


شناسهٔ خبر: 2920668 - دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۱۰:۲۶
فرهنگ > تازه های نشر ایران

«وقتی سروها برگ می ریزند» نوشته فهیم عطار توسط انتشارات هیلا منتشر و راهی کتابفروشی ها شد. به گزارش خبرنگار مهر، رمان «وقتی سروها برگ می ریزند» نوشته فهیم عطار به تازگی به عنوان چهل و سومین کتاب انتشارات هیلا منتشر و راهی بازار نشر شده است. انتشارات هیلا سال گذشته رمان «قاب های خالی» را از این داستان نویس چاپ کرد که شخصیت اصلی آن، مردی به نام شهاب بود که از یک ناراحتی روحی رنج می‌برد. این شخصیت به مدت ۵ سال نخندیده و گریه هم نکرده بود. رمان «وقتی سروها برگ می ریزند» درباره زندگی دانشجویی شهرستانی به نام مازیار است كه از اهواز برای ادامه تحصيل به تهران می رود. او پس از تلاش فراوان در دانشگاه قبول می شود: «نمره عينكم بازهم رفته بود بالاتر. بس كه درس خواندم برای كنكور. خاتون يك قاب جديد عينك به سليقه خودش سفارش داد. گرد و طلايی. همان مدلي كه از آن متنفر بودم...»این رمان ۵ فصل اصلی دارد که به بخش های مختلف تقسیم می شوند. از ۵ فصل کتاب، ۴ فصل با نام فصول سال و به نام بهار، تابستان، پاییز و زمستان نامگذاری شده اند. فصل پایانی هم «بی فصلی» نام دارد. در قسمتی از این رمان می خوانیم:«دوان دوان خودم را رساندم به کلاس و آرام در را باز کردم. گورامی با هیجان چیزی روی تخته می نوشت. صدای باز شدن در را که شنید بی آن که صورتش را برگرداند گفت: «همون جا کنار در وایسا.» احساس کردم وزنه سنگینی روی سینه ام گذاشته اند. تکیه دادم به دیوار. انگار گورامی صحنه جنگ ناپلئون را با عدد و رقم روی تخته سیاه به تصویر کشیده باشد. سرم را چرخاندم سمت دانشجوها. خورشید ردیف جلو نشسته بود. هر از گاهی با روان نویس سیاهی که لای انگشتان سفیدش اسیر شده بود، چیزهایی روی کاغذ می نوشت. چهره اش دوباره معصوم و آرام شده بود. انگار نه انگار همین چند دقیقه پیش مثل دیو تنوره می کشید و می خواست سقف کافه را روی سرم آوار کند. ابروهایش مثل دو هلال زیبا و متقارن سایه بان چشمانش شده بودند. با خودم گفتم نکند باز هم گرفتار خواب و رویا بوده ام و اصلا آن اتفاق نیفتاده؟ شاید تقصیر کود حیوانی ای بوده که کافه چی به خوردم داده بود؟خورشید سنگینی نگاهم را حس کرد و سرش را چرخاند سمت من. با دیدنم ناگهان آسمان آبی و آفتابی صورتش، ابری و طوفانی شد و اخم هایش در هم رفت. انگار فکرم را خوانده باشد و بخواهد مطمئنم کند که خواب ندیده ام و همه چیز زیر سایه واقعیتی هولناک به تاریکی گراییده.قبل از این که دوباره شمشیرش را از رو ببندد، نگاهم را از او دزدیدم و بردم ته کلاس. زارع همان گوشه همیشگی نشسته بود. نگاهمان گره خورد به هم. با ادا و زبان اشاره چیزهایی گفت که هیچ کدام را نفهمیدم. چشم هایش قرمز و پف کرده بود. دوباره دستش را بالا برد، چرخاند، ساعتش را نشان داد، آستینش را تکان داد. باز هم نفهمیدم. خسته شد و سرش را به دیوار تکیه داد و با بی حوصلگی به تخته سیاه خیره ماند. تخته سیاهی که حالا جای سوزن انداختن در ان نبود و شتر با بارش گم می شد...»این کتاب با ۴۶۴ صفحه، شمارگان ۹۹۰ نسخه و قیمت ۲۵۰ هزار ریال منتشر شده است.









این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 15]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن