واضح آرشیو وب فارسی:مهر: با عنوان «بازجویی از خانواده قلندری»؛
رمان جدید مصطفی خرامان برای نوجوانان منتشر شد
شناسهٔ خبر: 2920637 - دوشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۴ - ۰۹:۵۷
فرهنگ > تازه های نشر ایران
رمان «بازجویی از خانواده قلندری» نوشته مصطفی خرامان توسط انتشارات افق منتشر و راهی بازار نشر شد. به گزارش خبرنگار مهر، رمان جدید مصطفی خرامان نویسنده کودک و نوجوان با عنوان «بازجویی از خانواده قلندری» به تازگی به عنوان یکی از کتاب های جدید مجموعه «رمان نوجوان» توسط انتشارات افق منتشر و راهی کتابفروشی ها شده است. این کتاب صد و شصتمین عنوان رمان نوجوان این ناشر است.مصطفی خرامان متولد سال ۳۴ در تهران است و از سال ۵۶ در حوزه ادبیات کودک و نوجوان داستان نویسی می کند. از این نویسنده تا کنون بیش از ۳۰ رمان و مجموعه داستان منتشر شده است. رمان «بازجویی از خانواده قلندری» یک رمان پلیسی و فانتزی برای نوجوانان است. خرامان پیش از این هم سابقه نوشتن داستان پلیسی برای نوجوانان را در کارنامه دارد.در «بازجویی از خانواده قلندری» یک دزد از بانک دزدی کرده و توسط پلیس دستگیر میشود. در بازجویی از دزد بانک، او ماجراهایی عجیب و غریب تعریف میکند که به واقعیت نزدیک نیستند. بنابراین پلیس ناچار است سراغ خانواده او برود.در قسمتی از این رمان می خوانیم:«بدو رفتم خونه و به نازنین گفتم رفتند استادیوم. بی سر و صدا رفتیم بالا. نازنین میدونست کلید اتاقش کجاست. مادرم یک کلید زاپاس داشت که گاهی وقت ها می رفت اتاق سیاوش رو می گشت. می گفت می ترسم معتاد بشه. فکر می کرد کسی از اون کلید خبر نداره ولی نازنین خبر داشت.نازنین حتی میدونست سیاوش کلید کمدش رو کجا قایم میکنه. سیاوش یک قوطی خالی شکلات داره. درش رو گذاشته زیرش و توی قوطی پر از خنزر و پنزره. در قوطی رو که جدا کنی، کلید رو می بینی. کلید همون جا بود. در کمد رو باز کردیم و عروسک رو برداشتیم. من و نازنین فکر می کردیم اون دنبال عروسک می گشته که پول ها رو پیدا کرده. هیچ کس از این ماجرا خبر نداشت. منظورم ماجرای عروسک و برداشتنش از توی کمد سیاوشه. ما می دونستیم که گم شدن پول ها به ماجرای عروسک مربوطه اما مادرم نمی دونست. او وقتی شنید پول ها گم شده اومد بالا. زانوش درد می کرد ولی دستش رو گرفت به دیوار بغلی پله ها و خودش رو کشید بالا. وقتی رسید جلوی اتاق نازنین، رنگش مثل گچ دیوار شده بود. می دونست که کار سیاوشه، می ترسید شر به پا بشه. وایساده بود توی چارچوب در و به ما نگاه می کرد. ما کشوها، توی کمد لباس، زیر کمد و زیر تخت رو می گشتیم که شاید پول رو پیدا کنیم. اما مادرم انگار ما رو نمی دید؛ فقط وایساده بود، مثل مجسمه؛ پلک هم نمی زد. من ترسیدم و بی اراده گفتم: مامان...»این کتاب با ۱۵۲ صفحه، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۸۰ هزار ریال منتشر شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 13]