واضح آرشیو وب فارسی:جام نیوز:
گفتگو با خانواده جهانآرا؛
مهمترین دغدغه پدر شهید «جهانآرا» تا لحظه آخر چه بود؟
سید هدایتالله جهانآرا متولد شوشتر بود، اما در جوانی برای کار به خرمشهر رفت و سالهای زیادی را در آنجا زندگی کرد. وی با شروع جنگ و مجروح شدن دخترش مرضیه سادات، به تهران هجرت کرد...
به گزارش سرویس مقاومت جام نیوز، سید هدایتالله جهانآرا پدر شهید محمد جهانآرا فرمانده شجاع سپاه خرمشهر، صبح روز پنجشنبه 25 شهریور، بر اثر بیماری قلبی در بیمارستان قلب شهید رجایی تهران درگذشت.
سید هدایتالله جهانآرا متولد شوشتر بود، اما در جوانی برای کار به خرمشهر رفت و سالهای زیادی را در آنجا زندگی کرد. وی با شروع جنگ و مجروح شدن دخترش مرضیه سادات، به تهران هجرت کرد. جهانآرا کار خیاطی را در خرمشهر از صفر شروع کرد و همه 11 فرزندش در این شهر به دنیا آمدند. وضع معیشتی او رفتهرفته خوب شد، تا سال 59 و شروع جنگ که هر چه داشت در خرمشهر رها کرد و با همسر و دختر مجروحش به تهران آمد.
سید هدایتالله علاوه بر اینکه خودش مردی با ایمان و مبارز بود، فرزندانی انقلابی تربیت کرد و پدر سه فرزند شهید بود. سید محمد، از 15 سالگی مبارزه با رژیم شاه را شروع کرد. او و برادرش سیدعلی و تعدادی از بچههای خرمشهر، گروه "حزبالله" را تشکیل دادند و طوماری از خواستههایشان را که نام تمامی آنها در آن ذکر شده بود، با خونشان امضا کردند. در همان سالها سید محمد دستگیر شد و شش ماه در زندان بود، اما پس از آزادیاش، یک زندگی مخفی را همراه با سیدعلی در گروه منصوریون شروع کرد. سیدعلی پس از مدتی دستگیر شد و به شهادت رسید.
سید محمد پس از پیروزی انقلاب، به عضویت سپاه درآمد. وی در زمان فتح خرمشهر و چندی پیش از آن فرمانده سپاه خرمشهر بود. سید محسن نیز در مبارزه با خلق عرب و جداییطلبان خوزستان، اسیر و به دست صدام شهید شد و حتی پیکر او را هم به خانوادهاش برنگرداندند. سید هدایتالله جهانآرا رمز موفقیت فرزندانش را در روزی حلالی که به آنها داده، نماز اول وقت و نیکی به پدر و مادر میداند.
سید ابراهیم میرموسوی داماد مرحوم جهان آرا از بارزترین خصوصیات اخلاقی مرحوم جهان آرا که باعث شد مذهب در میان فرزندان حاج آقا نهادینه شود اینگونه میگوید که " حاج آقا از کودکی، انس عجیبی با قرآن و آموزش قرآن داشت و برای فرزندانشان از همان کودکی معلم قرآن میگرفت. این ماجرا به انقلاب هم ارتباطی ندارد. مربوط به دهه 40 و 50 میشود چیزی که در آن زمان زیاد مرسوم نبود اما حاج آقا از همان دوران، افرادی را که میدانست در زمینه قرآن کار کردهاند، به خانه خودش دعوت میکرد تا به فرزندانش قرآن را آموزش بدهند. همین باعث شد که ریشههای دینی در فرزندان حاج آقا شکل بگیرد، چه در دوران شاه برای مبارزه انقلابی و چه بعد از انقلاب در جبهههای دفاع مقدس."
سیده صدیقه جهانآرا دختر بزرگ مرحوم جهانآرا درباره پدرش میگوید: "وقتی جنگ تحمیلی شروع شد و جنگزدههای خرمشهر بیخانمان شدند، حاج آقا همه چیز برایشان تهیه میکرد. از مسئولین و مردم کمک میگرفت، خودش هم کمک میکرد تا وضعیت زندگی مردم بهتر شود. ایشان در دوران جنگ هم با آنکه نمیتوانست خودش به جبهه برود، اما مرتب به آبادان و خرمشهر سر میزد. بعد از جنگ هم که خودش را وقف کارهای خرمشهر کرده بود. پیش مقامات مجلس و دولت و حتی رهبری میرفت تا به وضعیت مردم خرمشهر رسیدگی کند."
سید ابراهیم میرموسوی داماد مرحوم جهان آرا می گوید حاج آقا هم توصیهاش در زمان حیات و هم وصیتش، کمک به بازسازی خرمشهر بود. با هر کسی از مقامات ارشد نظام و مقامات استانی که دیدار میکرد، همین توصیه را میکرد. "همه مردم هم میدانند که حاج آقا، شغلش رسیدگی به کار مردم بود. کسی از خوزستانیها نبود که مشکلی از نظر معیشتی، حقوقی و اداری داشته باشد، دم درِ خانه حاج آقا بیاید و حاج آقا دست رد به سینهاش بزند. برای آبادانی خرمشهر خیلی تلاش کرد. هر جا که میتوانست کمکی از مسئولین بگیرد یا توجه آنها را جلب کند تا قسمتی از این بازسازی را به عهده بگیرد، دریغ نمیکرد."
خیلی اوقات، موانع حقوقی در آبادان و خرمشهر وجود داشت که نیاز به پیگیری داشت حتی نمایندههای مجلس هم به حاج آقا متوسل میشدند و از طریق او تلاش میکردند که مشکل حل شود. در خرمشهر مراکز خیریه و صندوقهای قرضالحسنه زیادی هست که حاج آقا یا بانی آنها بوده، یا آنها را حمایت میکرده است. در خرمشهر، افراد زیادی زندگی میکنند که مستمند بودند، اما به لطف همین صندوقها الآن روی پای خودشان ایستادهاند. خیلیها از کمکهای این صندوقها برای تحصیل استفاده کردهاند. مجموعههای خیریه زیادی هم از حاج آقا به یادگار مانده است.
صدیقه جهانآرا میگوید: "درِ خانه حاج آقا همیشه به روی مردم باز بود. چند سال اخیر، بعد از فوت مادرم، من با حاج آقا زندگی میکردم. در مسجد و محله، همه حاج آقا را میشناختند. هر کس مشکلی داشت به او میگفت. میگفت خدا همهاش گفته "به مردم کمک کنید." هیچ چیز برای خودش نمیخواست. هر کس ضامن میخواست، حاج آقا ضامنش میشد. اگر فردی درِ خانه میآمد، اما حاج آقا خودش پولی نداشت که به او کمک کند، زنگ میزد به مؤسسات خیریه و به افراد دیگری که میشناخت. سعی میکرد از هر راهی که شده، مشکل آن فرد را رفع کند."
خواهر شهید جهان آرا میگوید: "حاج آقا بارها پیش رهبری رفته بود. یک بار رهبر به حاج آقا گفته بودند که شما چه چیزی لازم دارید؟ پدرم گفته بود: "ما هیچ چیزی لازم نداریم. هرچه ما میخواهیم، برای مردم است." پدر با آنکه قبل از جنگ، بهترین زندگی را در جنوب داشت، بعد از اینکه در جنگ همه ثروت خود را از دست داد، میگفت: اموالی که داشتیم، متعلق به ما که نبودهاند، متعلق به خدا بودهاند. الآن هم در راه خدا رفتهاند."
حاج آقا خیلی علاقه به رهبری داشتند. رابطهشان هم با رهبر آنقدر خوب بود که بارها در جلسات خصوصی با رهبر، درددلهایش را درباره روند بازسازی خرمشهر مطرح کرده بود. "چند مورد بود که بعد از دیدارهای عمومی رهبر، حاج آقا درخواست میکرد و دیدار خصوصی با رهبر انجام میداد. در این جلسات، حاج آقا همه درددلهایش را مطرح میکرد و رهبر هم تا جایی که امکان داشت، دستورات مدیریتی صادر میکردند و توجه خاص به این مسئله نشان میدادند."
دختر بزرگ مرحوم جهانآرا درباره همسر مرحوم جهانآرا نیز میگوید: "مادر من، خیلی زن رشیدی بود. ایشان علاوه بر اینکه مادر شهید بود، خودش هم رشادتهای زیادی را قبل از انقلاب و زمان جنگ از خود نشان میداد. زمان شاه، پابهپای برادرهایم در زندان بود. یک روز که مأمورین ساواک آمده بودند من را دستگیر کنند، با آنکه همهشان مسلح بودند، حریف مادرم نشدند. مادرم نگذاشت وارد خانه بشوند. به آنها گفت اجازه نمیدهم بیایید داخل، مگر آنکه بروید یک مرد از آشنایان ما با خودتان بیاورید. رفتند دوست پدرم را با خودشان آوردند. آنوقت مادرم به آنها اجازه داد. دائماً به برادرهایم در زندان سرمیزد. همیشه میگفت: آنها را خدا به من داده و الآن هم در راه خدا رفتهاند." مشرق
۲۷/۰۶/۱۳۹۴ - ۱۵:۵۳
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام نیوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]