تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند نماز بنده‏اى را كه دلش همراه بدنش نيست نمى‏پذيرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834382155




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

مصاحبه با رابی باخ، مدیر پیشین اکس باکس در مورد زندگی کاری پس از مایکروسافت


واضح آرشیو وب فارسی:الف: مصاحبه با رابی باخ، مدیر پیشین اکس باکس در مورد زندگی کاری پس از مایکروسافت
بخش دانش و فناوری الف، 27 شهریور 94

تاریخ انتشار : جمعه ۲۷ شهريور ۱۳۹۴ ساعت ۱۲:۲۷
آیا راهکارهای استراتژیکی که مدیر پیشین برند اکس باکس در مایکروسافت آموخت، می تواند نجات بخش جامعه ای بزرگ باشد؟ آیا می توان با بهره گیری از برخی تجربیات، جامعه ای سالم تر به ارمغان آورد؟ هفته پیش، رابی باخ مهمان برنامه رادیویی وبسایت GeekWire بود. باخ، مدیر پیشین بخش سرگرمی ها و دستگاه های مایکروسافت و سرپرست تیم سازنده اکس باکس، اکس باکس ۳۶۰ و بسیاری دیگر از محصولات موفق و غیر موفق این شرکت است. وی اخیرا کتابی به نام Xbox Revisited: A Game Plan for Corporate and Civic Renewal را به چاپ رسانده تا از تجربه های مدیریتی خود در طول دوران مدیریت اش برای ساخت جامعه ای بهتر بگوید. او از زمان مدیریت اکس باکس، اکس باکس ۳۶۰ و وضعیت کنونی مایکروسافت با اکس باکس وان می گوید و حرف های ناگفته بسیاری دارد.

در ادامه می توانید بخش اول متن مصاحبه GeekWire با رابی باخ را مطالعه کنید. اساس کتاب، رویکردی است که تو و تیم اکس باکس با آن جلو آمدید. رویکرد شما یک خلاصه یا حداقل یک توضیح مختصر به سبک واقعی مایکروسافت دارد. آن را ۳P نامیده اید که برگرفته از سه واژه ی هدف (Purpose)، اصول (Principles) و اولویت ها (Priorities) است. به صورت کلی، این رویکرد چیست؟ تفکر بنیادی در مورد زمانی است که با یک مشکل واقعا پیچیده مواجه می شوید، چه یک مشکل کاری باشد و چه شخصی، یا در مورد این کتاب، مشکلی مدنی … برای مواجهه با این مشکلات پیچیده، سادگی بی نهایتی لازم است. ۳P هم کاملا واضح است. وقتی به مشکلی نگاه می کنی، هدفی که از حل آن داری چیست؟ برای برطرف کردن مشکل چه اصولی به کار می بندی؟ با چه اولویتی پیش می روی تا به موفقیت برسی؟ جالب این است که در بسیاری از شرایط، مردم با مشکلی پیچیده مواجه می شوند و فورا درون آن شیرجه می زنند، بدون اینکه یک قدم به عقب بروند به خود بگویند ‘هی، بگذار کاری که می خواهیم انجامش دهیم را متوجه شویم’ و چارچوب ۳P نیز اینگونه است. در طول کتاب آن را خیلی خوب توضیح می دهید و می گویید چگونه روی اکس باکس اثر کرد. سپس از آن می گذرید و جهش می کنید، که بسیاری از خوانندگان انتظارش را ندارند. تمام بخش دوم کتاب در انی مورد است که چگونه کشور ما، رهبران جامعه ما می توانند از این اصول استفاده کرده و کشور را مدیریت کنند. چه چیزی باعث شد این جهش انجام پذیرد؟ وقتی من از مایکروسافت خارج شدم، یک دلیل واقعی داشتم، یک هدف واقعی اگر راستش را بخواهید. می خواستم تاثیری اجتماعی داشته باشم. در حالی که می توانستم مقداری از این فعالیت اجتماعی را در مایکروسافت انجام دهم، مایکروسافت یک کار تمام وقت بود و اندکی زمان باقی می ماند. وقتی که خارج شدم، نگاهی عمیق به مسئله کردم و گفتم ‘چگونه می توانم واقعا تاثیر گذار باشم؟’ من به اطرافم نگاه کردم و دیدم چه در جامعه ها می گذرد و پیش خود فکر کردم می توانم برخی از چیزهایی که طی ۲۲ سال در مایکروسافت آموختم را استفاده کنم، تغییرشان دهم و در مسیری کاملا متفاوت به کار گیرم و تاثیر اجتماعی داشته باشم. خیره ها، دولت و هر چه که سبب شود جامعه بهتری بسازیم. در این باره، از زمانی که مایکروسافت را رها کردید، در فعالیت های بسیاری دخیل بودید. شما عضوی از کمیته المپیک ایالات متحده هستید، عضوی از کلاب ملی پسران و دختران آمریکا هستید. گروه ها و سازمان هایی مختلف. برای ما از فعالیت هایی که طی ۵ سال اخیر داشتید بگو. حقیقتا من سه بخش برای فعالیت هایم دارم که دوتای شان بسیار نزدیک یکدیگر اند. اول اینکه من عضو چند هیئت مدیره هستم. بیشتر از نصف شان خیریه هستند، مثل کلاب ملی پسران و دختران، کمیته ملی المپیک ایالات متحده، سازمانی به نام Year Up که تمرین های فنی و حرفه ای ارائه می دهد. این ها بخشی از دستور کار تاثیر اجتماعی من هستند. من عضو چند هیئت مدیره با محور تجاری نیز هستم که راهی برای مشغول شدن ام در تجارت و به کارگیری توانایی هایم در حوزه کاری هستند. این ها یک بخش از زمان من هستند. بخش دوم، نوشتن و سخن گفتن است. این کتاب، Xbox Revisited که در بلاگم robbiebach.com نیز هست. کتاب یک سخنرانی عمومی است که انجام می دهم و به عبارتی دیگر، باز هم نشانگر تاثیر اجتماعی من خواهد بود. گمان می کنم کارم در این بخش کمک کردن به مردم برای تبدیل شدن شان به چیزی است که من مهندسین مدنی می خوانم. ابزارهایی را ارائه می دهم تا مشکلات مدنی را شناسایی کنند. بخش سوم زمانم را هم صرف یک تفریح می کنم. با دوستم Pete Higgins، یک شرکت پاستا فروشی بدون گلوتن در کنت ولی خریدیم که Maninis نام دارد و در آن پاستاهای بدون گلوتن می سازیم. شرکت کوچک و فوق العاده ای است که در مورد آن بسیار شگفت زده ایم. Pete اولین کسی بود که در مایکروسافت با من مصاحبه کرد. مصاحبه اولم با او بود و سپس دفتر را وی راه اندازی کرد. او حالا با Second Avenue Partners کار می کند، درست می گویم؟ او در Second Avenue Partners مشغول است و ما دوستان بسیار خوبی هستیم، از همان ابتدا گرفته تا به حال که شرکای تجاری یکدیگریم. حالا که بحث دوستان و همکاران قدیمی مایکروسافت شد، یکی از کسانی که شما پیرامون وی در کتاب نوشته اید، J Allard است؛ به نوعی همتای شما در بخش طراحی محصول. وی مدیر ارشد آزمون و تجربه در اکس باکس بود اما نوشته اید که دیگر ارتباط زیادی با او ندارید. چرا؟ به این خاطر نیست که نخواهیم. من و J آدم های واقعا متفاوتی هستیم. حقیقت امر این است که ما در طول ۱۰ سال بسیار کارآمد عمل کردیم و این مسئله فوق العاده است. ولی ما به نوعی از انرژی یکدیگر تغذیه می کردیم و رویکردهای متفاوتی در مورد چیزهای مختلف داشتیم. همکاری با جی آلارد فوق العاده بود و وقتی کمپانی را رها کردیم، هر یک به سراغ انجام کاری متفاوت رفتیم. یکی دو جلسه ای پس از خروج مان داشتیم اما آن طوری که خوش مان بیاید پیش نرفت. شما از برخی جهات تعارفی بودید. جی شدیدا خلاق بود و شما هم به تازگی از مدرسه بازرگانی خارج شده بودید. درست است؛ جی بسیار خلاق تر از من بود. در واقع من بیش از هر مسئله دیگری به اوضاع بازرگانی توجه می کردم. در واقع من تصور می کنم که پیش از آنکه شما به عنوان رهبر تیم اکس باکس برگزیده شوید، به صورت حرفه ای به بازی نمی پرداختید. من حتی وقتی هدایت تیم ایکس باکس را هم بر عهده گرفتم هم به صورت حرفه ای بازی نمی کردم. این بخشی از وظیفه و قرارداد من نبود تا مثل یک گیمر حرفه ای بازی کنم. شما به طور قطع این توانایی را داشتید تا این تجارت را درک کنید. در واقع یکی از نکات مثبت کتاب هم همین است؛ زیرا شما این مسئله را به شکلی بسیار سرد بیان می کنید. شما در رابطه با موفقیت چگونگی رسیدن به آن صحبت می کنید، اما در این مسیر مسائل بسیار دشوار می شوند. آغاز برند ایکس باکس در نمایشگاه E۳ فاجعه آمیز بود و البته ایکس باکس ۳۶۰ نیز هزینه‌های چند میلیارد دلاری در بر داشت. تصور می کنم هنوز هم فکر کردن به ماجرای سه چراغ مرگ (RROD) خواب شب را از شما می‌گیرد. حق با شماست. شما به عنوان یک رهبر از این تجربه‌های دشوار چه چیزی یاد گرفتید؟ فکر می کنم بزرگترین چیزی که من از این اتفاقات یاد گرفتم، ارزش استقامت بود. من این مسئله را هم از دید شخصی و هم تیمی یاد گرفتم. ما همه باید متوجه باشیم که هم در زندگی شخصی و هم کاری خود با اتفاقات بدی مواجه خواهیم شد و به وقوع پیوستن آن ها ربطی به ما ندارد. همیشه همه چیز به آرامی پیش نمی رود. به نظرم وقتی کسی می گوید که در مسیرش هیچ دشواری نداشته و راهی آسان را برای رسیدن به موفقیت پیموده است، نگاه کامل و منطقی به راهی که پیموده ندارد. افرادی که اینگونه صحبت می کنند، تمام زندگی خود را دست روی دست گذاشته و بدون تحرک نشسته‌اند. دقیقا. من به گذشته نگاه می کنم و با خود می گویم: «آن اتفاقات به من یاد دادند که وقتی شرایط سخت می شود، باز هم باید به مسیرم ایمان داشته باشم و راهم را ادامه بدهم». شما واقعا باید با دشواری ها کنار بیایید و با آن ها مبارزه کنید. در روی دیگر تمامی اتفاقاتی که در دوران اکس باکس برای من به وقوع پیوسته است، موفقیتی بزرگ و شگفت انگیز انتظارم را می کشیده. در بخش هایی از کتاب شما مثال هایی از سازوکار دولت و فعالان مدنی بیان می کنید. یکی از آن ها اشاره مستقیمی به محل سکونت عده ای خاص در منطقه ای از سیاتل دارد که محل سکونت آن ها قرار است تا با پل ۵۲۰ جایگزین شود. آیا این مورد مثالی لازم برای کتاب نوشته شده برای ایکس باکس است؟ مردم اصولا تلاش می کنند تا مشکلات را عقب بندازند و به نوعی از آن ها فرار کنند. در آن مورد خاص ما باید در اواخر دهه ۸۰ میلادی فکری به حال پل می کردیم و نهایتا به یک راه حل می رسیدیم. شما در این شرایط به سرعت به شش ایده و سوال کلی در رابطه با ساخت پل می رسید. باید عقب ایستاد و تصمیم گرفت. هدف از ساخت این پل چیست؟ آیا می خواهیم سبب ترافیک بیشتری شویم؟ آیا رفت و آمد را با احداث این پل بیشتر می کنیم؟ آیا یک مسیر حمل و نقل انبوه و کلان به دست ما ساخته می شود؟ و آیا با این کار به مردم هم این اجازه را خواهیم داد تا روی پل قدم بزنند و یا با دوچرخه هایشان روی آن برانند؟ هیچ یک از این مسائل مورد بحث قرار نگرفت. در این شرایط شما به سرعت افرادی را در جامعه خواهید داشت که در رابطه با شرایط دشوار به وجود آمده و راه حل های پیشنهادی خود برای آن وارد بحث می شوند. وقتی بخواهید به این شکایات مردم رسیدگی کنید، با پروژه ای طرف خواهید بود که ۱۰ سال از برنامه های خود عقب است و هزینه ای میلیاردها دلار بیشتر از آنچه باید را در بر دارد. یکی از مثال هایی که به آن اشاره کردید، عدم وجود یک نقشه واحد و دقیق برای اتصال این پل بود. هنوز هم نقشه حقیقی برای این طرح وجود ندارد. امروز آن ها تمام راه را تا مونتلیک رفته و مسیر بزرگی را پشت سر گذاشته اند. اما با این حال نقشه ثابت شده ای در دست ندارند. متوجه هستم که این مورد تنها یک مثال کوچک است. درگیر بودن مردم با سیستم عمل و نقل، تنها مسئله ما نیست. اگر بخواهیم تمامی مسائلی را که یک کشور با آن مواجه می شود را در نظر بگیریم، جهان به چه شکل خواهد شد؟ در واقع اگر مردم از اصولی که شما به آن اشاره می کنید پیروی نکنند و پیش از آغاز یک پروژه در رابطه با نتیجه آن سوالی برای آن ها پیش نیاید؛ به کدام سمت خواهیم رفت؟ حقیقت آن است که هیچ یک از این چالش های بزرگ و دشوار قرار نیست تا یک شبه از سر راه برداشته شوند. تغییرات مالیاتی کار ساده ای نیست؛ همین طور تنظیمات انرژی و محیط زیست هم کار ساده ای برای کشور بزرگی چون ما به حساب نمی آید. تمامی مشکلاتی که امروز در جامعه می بینیم به همین سادگی رفع نمی شوند؛ اما به هر جهت باید از یک جا کار را آغاز کرد. من باور دارم که اگر مردم ما را در شرایطی می دیدند که کار خود را با برنامه واقعی و هدف مشخص برای حل این مشکلات آغاز و همچنین اهدافمان را نیز دقیقا مشخص کرده ایم، همه چیز با سرعت بیشتری به مسیر خود ادامه می داد. مطمئن هستم که پیش از این افراد زیادی این سوال را از شما پرسیده اند. تا به حال به پشت میز نشینی و درگیر شدن با مشاغل اداری فکر کرده اید؟ درست است؛ این سوال را بارها از من می پرسند. بعضی از مردم فکر می کنند که انتشار کتابم هم یک مقدمه برای رسیدن به چنین مقامی بوده است. اما هدف من این نیست. به نظر خودم شغل من فراهم کردن ابزاری برای دیگران است تا به راحتی وظایف مدنی خود را انجام دهند. شما می توانید به خوبی به زندگی شخصی خود بپردازید و به موازات آن یک فعال مدنی هم باشید و یا حتی یک شغل دولتی را هم در اختیار بگیرید. اما خوشبختانه شغل من و شیوه ای که تصمیم گرفتم به وسیله آن ارتباط برقرار کنم، تنها تاثیر گذاشتن بر کار دیگران است و به نوعی آن ها را بهتر می کند. هدف از این فعالیت ها برای شما چیست؟ انتهای راه را کجا می بینید؟ تا به امروز در سازمان های متفاوتی کار کرده اید. پایان این راه برای شما کجا خواهد بود؟ فکر میکنم که بزرگترین چیز برای من رسیدن به یک درجه و مرتبه بالا باشد. من یک پیش زمینه حرفه ای در مایکروسافت دارم. با حمایت این شرکت روی یک پلتفرم بزرگ با هواداران بسیار کار کرده ام. اما در هر صورت من هم تنها یک نفر هستم و هیچ دستیار و یا همراهی ندارم. من سعی میکنم تا به تنهایی برنامه ای بریزم تا یک تغییر بزرگ ایجاد کنم و انتشار کتاب تنها آغاز راه من است. برای مثال من در حال حاضر تقریبا هفته ای یک بار بلاگ نویسی می کنم. این کار را به این دلیل انجام می دهم که بتوانم روی مردم تاثیر بگذارم و آن ها صدایم را بشنوند. لازم به یادآوری است که این کتاب یک سرمایه گذاری مالی برای شما به حساب نمی آید و تمامی درآمد حاصل از آن به خیریه ها می رسد. بله؛ من تصمیم گرفتم که حتی درآمد حاصل از حرف هایی که در رابطه با کتاب با رسانه ها مطرح میکنم را هم به خیریه واگذار کنم. برای مثال کمیته المپیک ایالات متحده آمریکا و یا خیریه Year Up جزو مراجعی خواهند بود که از این مبالغ اهدایی سود می برند. افراد بسیاری در زمینه سرمایه گذاری – خصوصا مدیران ارشد مایکروسافت – هنگامی که نام رابی باخ را می شنوند به یاد یک سازمان با ضرر چند میلیارد دلاری می افتند. چه خود اکس باکس و چه مشکلات پس از عرضه آن، میلیون ها دلار ضرر به شرکت وارد کرد و بسیاری رابی باخ را مسئول این مسئله می دانند. در رابطه با این مسئله چه احساسی دارید؟ از نظر ریاضی اگر تنها به نسل اول اکس باکس نگاه کنید، این مسئله درست خواهد بود. اکس باکس اورجینال مبلغ هنگفتی را از دست داد و طبق آمارهایی که به انتشار رسید، این مبلغ بین ۵ تا ۷ میلیارد دلار متغیر بود. من نام این را ضرر نمی گذارم؛ بلکه ترجیح می دهم از واژه سرمایه گذاری استفاده کنم. بسیاری دیگر هم می توانند در این زمینه با من هم عقیده باشند؛ زیرا همه ما پایان این داستان را به خوبی می دانیم. پایان این داستان جانشینی است که به عنوان یک محصول میلیون ها دلار درآمدزایی کرد و حتی با وجود مشکلات بعد از عرضه، به یکی از دارایی های باارزش شرکت مایکروسافت بدل شد. در پایان داستان ما، روایت یک موفقیت است. اما با این حال من به راحتی و با آغوش باز این مسئله را تائید می کنم و در کتاب هم بسیار به آن می پردازم. امروز بسیار راحت است که به گذشته نگاه کرده و بگوییم: «مایکروسافت چه کار داشت می کرد و تفکرات رابی به عنوان یک رهبر چه بود؟». به نظرم سوال عادلانه ای خواهد بود. پیش از این شما این سوال را از خود می پرسیدید و همزمان در جاده یک بلوغ و تکامل به عنوان رهبر یک برند بزرگ قدم می گذاشتید. شما به نوعی از یک مکان بسیار عمیق و تاریک، به نتیجه ای رسیدید و نهایتا به سمت روشنایی بازگشتید. من این مسئله را در کتاب هم پوشش میدهم و در رابطه با آن صحبت میکنم. اما در میانه سال ۲۰۰۱ و درست چهار یا پنج ماه پیش از عرضه رسمی اکس باکس، من یک نامه استعفا نوشتم و آن را برای رئیس خودم فرستادم. من اعتماد به نفس بالایی دارم؛ اما با این حال به توانایی هایم در به اتمام رساندن این پروژه شک داشتم. ریک بلوزو من را در این پروسه همراهی کرد و من در این مسیر چیزهای بسیاری یاد گرفتم. حقیقت آن است که اکس باکس ۱۰ سال از بهترین سال های دوران حرفه ای من را رقم زد. بعضی مواقع همه چیز به این شکل پیش می رود و من حس میکنم واقعا خوش شانس هستم که چنین شانسی در اختیارم قرار گرفت.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: الف]
[مشاهده در: www.alef.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 33]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن