واضح آرشیو وب فارسی:فارس: فارس گزارش میدهد
حرفی ندارم قصاصم کنید
سرش را به نشانه تاسف تکان میدهد و میگوید: آقای قاضی گفت حرفی بزن، گفتم من حرفی ندارم مرا قصاص کنید ولی خواهشم این است که بعد از قصاص لااقل مرا حلال کنید تا روحم آرامش داشته باشد.
به گزارش خبرگزاری فارس از قم، امام رضا (ع) میفرمایند «خداوند شراب را حرام کرده است برای آنکه شراب مایه فساد است، عقل را از درک حقایق ساقط میکند و آدمی را در مواجهه با مردم بیشرم میکند و حیا را از سیمایش محو و نابود میسازد.» وقتی 14 سال داشت، شروع به خوردن مشروب کرد. او از گفتن این حرف شرم دارد و نمیخواهد خانوادهاش را بیشتر از این به پای عمل خود بسوزاند. حالا هر بار مادرش که او را در سالن ملاقات میبیند اشک میریزد و نمیداند چرا فرزندش نصیحت نمیشنید. وقتی میلاد چاقو را از مغازه بر میداشت کنترل اعمالش را از دست داده بود. وی میگوید: پلیس فهمیده بود که امیر آخرین بار با یکی از بچههای محلهای ما دیده شده، بعد به سراغ بچههای محل رفته و از همه آنان سئوال کرده و آن دو دوستم بعد از بازجویی گفته بودند که من قاتل هستم. نام این پسر جوان میلاد است. سن: 20 سال جرم: قتل مجرد و با تحصیلات دوم راهنمایی مقتول که بود؟ یکی از آشنایان بود که سلام و علیک داشتیم. پدرم دو مغازه دارد، وقتی به آنجا میرفتم او را میدیدم و گاهی هم او به مغازه ما سری میزد و چند دقیقه پیش ما مینشست ارتباط دوستی ما در همین حد بود. چه شد که دست به قتل زدی؟ آن روز به دنبال مشروب رفتم، از صبح چند جا رفتم ولی پیدا نکردم بالاخره آن را از هر طریقی که بود به دست آوردم و به خانه آوردم و در حیاط خوردم، مست بودم که با موتور به مغازه موتور فروشی پدرم رفتم بین راه امیر را دیدم، او از پژو خود پیاده شد بعد از سلام و احوال پرسی سال نو را تبریک گفت. در داخل ماشینش یک پسر هم نشسته بود. امیر گفت: این دوستم است دیشب با هم به همراه برادرش به یک مهمانی رفته بودیم، در آنجا بچههای محله شما او و برادرش را کتک زدهاند، پرسیدم اسمشان چه بوده؟ گفت نمیدانم. پرسید بچه محلهای شما اهل دعوا هستند. کدام طرف میچرخند؟ گفتم تو ماشینت را پارک کن با هم برویم. در فاصلهای که امیر ماشینش را پارک میکرد به مغازه رفتم و یک چاقو برداشتم، قصدم این بود به طرفداری از امیر کسی را که پسرها را کتک زده بزنم. با امیر تا پارک پاتوق بچه محلها رفتم ولی آنان را ندیدم، او گفت باید آنان را نشان دهی. سر این موضوع حرفمان شد، با خود گفتم من که به خاطر او در محل میگردم و چاقو هم برداشتهام حالا چرا سر من داد میزند. او مرا به داخل کوچه کشید با این تصور که او میخواهد مرا بزند فوری چاقو را از جیبم درآورده و دو ضربه به او زدم. یک ضربه به سر و یک ضربه به کتف، ولی ضربه به قلبش را نمیتوانم به یاد بیاورم، حالت عادی نداشتم. بعد از این ضربهها، فرار کردم. شاهدی در این قتل وجود داشت؟ دو نفر از دوستانم در آن صحنه مرا دیده بودند. چه مدت فراری بودی؟ 11 روز چگونه دستگیر شدی؟ پلیس فهمیده بود که امیر آخرین بار با یکی از بچههای محله ما دیده شده، بعد به سراغ آنها رفته و از همه آنان سئوال کرده و آن دو دوستم بعد از بازجویی گفته بودند که میلاد قاتل است. طی آن 11 روز به خانمان زنگ نمیزدم و اصلا نمیدانستم که امیر مرده است، لحظه چاقو زدن را به خاطر نداشتم. وقتی بعد از آن چند روز به دوستم زنگ زدم او به دروغ به من گفت پدر و مادرت را در آگاهی بازداشت کردهاند تا تو خودت را معرفی کنی و یا آنان را جای تو را اعدام کنند، وقتی دوستم این حرف را زد به آگاهی رفتم و خودم را معرفی کردم. چه حکمی برایت صادر شده؟ قصاص در خواست خانواده مقتول چیست؟ مادرش در دادگاه عکس پسرش را از زیر چادر درآورد و رو به من گفت میکشمت او قصاص میخواست. به نظرت حق با مادر امیر نیست؟ چرا حق با اوست. آقای قاضی گفت حرفی بزن، گفتم من حرفی ندارم مرا قصاص کنید ولی خواهشم این است که بعد از قصاص لااقل مرا حلال کنید تا روحم آرامش داشته باشد. از کی مشروب میخوردی؟ راستش از 14 سالگی توسط یکی از دوستانم با آن آشنا شدم، یک روز به منزل آنان رفتم، بعد از تعریف از مشروب به من مقداری از آن داد و خودش هم خورد. کم کم هر چه بزرگتر میشدم بیشتر میخوردم. خانوادهات میدانستند که تو مشروب میخوری؟ برادرانم میدانستند ولی هر چه دعوا میکردند فایدهای نداشت. چه شد که ترک تحصیل کردی؟ مشروب مغزم را تخریب کرده بود نمیتوانستم مطالب درس را بفهمم. خودت علت این واقعه را چه میدانی؟ مشروب ... اگر آن را نمیخوردم و آن روز حالت عادی داشتم این اتفاق نمیافتاد. کاش هیچوقت سراغ مشروب نمیرفتم، شاید..... *** میلاد به آن صحنه فکر میکند، مشروب زندگی دو جوان را تباه کرد یکی با چاقو میلاد و دیگری خود میلاد، او نگران و درمانده منتظر آیندهای است که او را به پای چوبهدار ببرند. آیا خانواده مرحوم امیر میتوانند او را ببخشند یا نه؟! میلاد درس عبرت سنگینی از این اتفاق گرفته است اما چه سود! انتهای پیام/78022/س40
94/06/21 - 10:44
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 19]